پروژه دانشجویی مقاله کارکردهای تربیتی اعتقاد به مهدویت در عصر ح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله کارکردهای تربیتی اعتقاد به مهدویت در عصر حاضر در word دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله کارکردهای تربیتی اعتقاد به مهدویت در عصر حاضر در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله کارکردهای تربیتی اعتقاد به مهدویت در عصر حاضر در word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله کارکردهای تربیتی اعتقاد به مهدویت در عصر حاضر در word :

سخن نخست
یکی از موضوعات بایسته پژوهش، بررسی نقاط اشتراک و افتراق قیام امام حسین(ع) و امام زمان (عج) است. این دو قیام در برخی عناصر و مولفه‌ها، مشترک و در برخی شاخصه‌ها متفاوت هستند. یکی از نقاط اشتراک این دو قیام آن است که رهبران آن امامان معصوم هستند و از نقاط افتراق دو قیام آن است که قیام امام حسین(ع) به حسب ظاهر شکست خورده، ولی قیام امام زمان (عج) سرانجام به پیروزی می‌‌رسد.

دانستن این خصوصیات می تواند مقیاسی برای محک زدن قابلیت خودمان در همراهی با حضرت و جهاد در رکاب هر دو امام باشد
از موارد دیگر اشتراک و افتراق این دو قیام یکی هدف است که حاکمیت دین خداست و دیگری زمان وقوع آنهاست؛ بدین معنا که قیام امام حسین(ع) شکل گرفته، ولی قیام امام زمان(عج) هنوز آغاز نگشته است. این دو قیام در عناصر دیگر نیز دارای اشتراک و افتراق اند که باید در جای خود به آنها پرداخته شود.
این نوشتار می‌‌کوشد به یکی دیگر از نقاط اشتراک قیام امام حسین(ع) و امام زمان بپردازد و آن، ویژگیهای مشترک یاران این دو امام است. بیان ویژگیهای یاران دو امام به ویژه امام زمان(عج) از دو جهت اهمیت دارد.

اول آنکه دانستن این خصوصیات می‌‌تواند مقیاسی برای محک زدن قابلیت خودمان در همراهی با حضرت و جهاد در رکاب هر دو امام باشد؛ بدین معنا که آیا اگر ما در عصر امام حسین(ع) بودیم مانند یاران آن حضرت با او تا آخرین نفس و آخرین قطره خون از دین و امام خود دفاع می‌‌کردیم؟ که در اینصورت می‌‌توانیم دریابیم که در آن روز موعود نیز در کنار حضرت خواهیم بود.

دوم اینکه دانستن ویژگیهای یاران امام زمان(عج) و تلاش در راه کسب آنها، در واقع تلاشی برای زمینه سازی ظهور و فرا رسیدن آن روز مبارک است. بر این اساس باید در صدد کسب این ویژگی‌ها برآییم تا از زمینه سازان ظهور و یاران حضرت باشیم.
خداجویی و توحید، سرلوحه عقاید و خصال یاران حضرت مهدی(عج) نیز هست

 

1- خداجویی
خداجویی و معنویت گرایی یکی از ویژگیهای مشترک یاران امام حسین(ع) و امام زمان(عج) است. از والاترین و زلالترین حالات جان آدمی، عشق به کمال مطلق و معبود حقیقی است که پیشوایان الهی از آن در بالاترین درجه برخوردار بوده اند. صاحبان چنین عشق‌هایی برای خود تعینی نمی‌بینند و پیوسته در انتظار لحظه رهایی از قفس تن و زندان خاک و پیوستن به پروردگار هستند. آنان جز رضایت خدا و تسلیم در برابر خواست او چیزی نمی‌‌خواهند. (1)

سراسر عاشورا و صحنه‌های کربلا را شعار “رِضَی اللهِ رِضَانَا اَهلُ البیت” (2) فرا‌گرفته بود و امام و یاران او از همه چیز بریده و به حق پیوسته بودند. امام حسین(ع) به هنگام خروج از مدینه، با خواندن خطبه، انگیزه هرگونه قدرت طلبی و دنیا خواهی را رد کرد و بارها از تسلیم شدن در برابر قضای الهی سخن گفت:
پروردگارا، من راضی به رضای تو و تسلیم امر تو هستم! در مقابل قضای تو صبر خواهم نمود! ای خدایی که جز تو معبودی نیست! ای پناه بی پناهان.(3)
خدا محوری نه تنها در گفتار و رفتار امام متبلور بود، بلکه یاران و اهل بیت او نیز معنویت‌گراترین انسانها بودند. حضرت زینب (س) پس از حضور در کنار جسد قطعه قطعه سید الشهدا عرضه داشت:

“اللهم تَقَبَّل مِنَّا هَذا القُربان؛(4) خدایا، این قربانی را از ما بپذیر”!
همچنین حضرت زینب(س) در هنگام گفتگو با ابن زیاد فرمود:
مَا رَاَیتُ اِلا جَمِیلاً.(5)

در زیارتنامه “‌هانی” می‌‌خوانیم:
“بَذَلتَ نَفسَک فِی ذَاتِ اللهِ وَ مَرضَاتِهِ؛(6) ای کسی که جان خویش را در راه رضای خدا فدا کردی”.
خدا محوری و معنویت یاران امام، در شب عاشورا جلوه خاصی به خود گرفت، به طوری که صدای عبادت و نیایش و نماز شب آنان در خیمه‌ها پیچیده بود. به گفته مورخان:
“لَهُم دَوی کَدَوی النَّحل وَ هُم مَا بَینَ راکِعٍ وَ ساجِدٍ وَ قَاری لِلقُرآن.(7)

خداجویی و توحید، سرلوحه عقاید و خصال یاران حضرت مهدی(عج) نیز هست. آنان خدا را به شایستگی شناخته و همه وجودشان غرق در جلوه نور ایزدی است. همه چیز را با جلوه او دیده و جز یاد او سخن دیگران در نظرشان بی لطف و جاذبه است. غیب را چنان شهود دیده و از صفای روحانی عالم معنا نوش کرده اند. ایمان خالصانه ای در سینه دارند که شک و تردید با آن بیگانه است. (8)

شوق دیدار محبوب، دلهاشان را به وجد آورده و در اشتیاق وصل او، شب و روز نمی‌‌شناسند. این باور آنقدر با صلابت و استوار است که مرارت‌ها و مصیبت‌ها، در آن خللی ایجاد نمی‌‌کند، زیرا آنان از سرچشمه توحید ناب سیراب و به وحدانیت خداوند آنچنان که حق وحدانیت اوست اعتقاد دارند.(9) حرم دلهایشان را بتهای نفس، قدرت و ثروت نیالوده و در آن حریم امن، جز خداوند حضور ندارد. امام صادق(ع) درباره یاران مهدی(عج) فرمود:

مردانی که گویا دلهایشان نورباران است. از ناخشنودی پروردگارشان هراس دارند. برای شهادت دعا می‌‌کنند و آرزومند کشته شدن در راه خدایند.(10)
علی(ع) یاران مهدی(عج) را گنجهایی که آکنده از معرفت خدایی اند، می‌‌داند.(11)
یاران مهدی مردان عبادت و نیایش، شیران روز و نیایش گران شب هستند. روح بندگی و راز و نیاز با جانشان در هم آمیخته، همواره خود را در محضر خدا می‌‌بینند و لحظه ای از یاد خدا غفلت نمی‌‌ورزند.(12)

بصیرت و آگاهی عمیق آنان از اهداف، موجب می‌‌شود که در راه اطاعت از امام خویش و در احیای سنت‌ها و مبارزه با بدعت‌ها درنگ نکنند و در پی رسالت شرک زدایی، به همراه امام خود بت شکنی کنند و پیرایه‌هایی که به اسم دین در ذهن‌ها جای گرفته و با گذشت زمان تقدس یافته را نابود سازند.
2- بصیرت

بصیرت و رشد فکری یکی دیگر از ویژگیهای مشترک یاران این دو امام است. یاران امام حسین(ع) با شناختی عمیق از حجت خدا و تمیز میان حق و باطل به امام پیوستند. جهاد و قیام آنان، مکتبی و عقیدتی و به دور از هرگونه تعصبات قومی‌‌ و تحریکات دشمنان و فریبکاری جناح باطل صورت گرفت. “هلال بن نافع” شب عاشورا پس از سخنان امام حسین(ع) برخاست و گفت:

“وَ اَنَّا عَلَی نِیاتِنا وَ بَصائِرِنا(13)؛ همانا بر انگیزه‌ها و بینش‌های خویش پایداریم”.
“عابس بن شبیب” نیز وقتی که خدمت امام حسین(ع) رسید، گفت:
سلام بر تو ای اباعبدالله، خدا را گواه می‌‌گیرم که من بر آیین تو و پدرت هستم!(14)
یاران امام حسین(ع) نه تنها از امام خود دست برنداشتند و به دشمن نپیوستند، بلکه یکی از افتخارات خود را دشمن‌شناسی بیان کردند . “بُرَیر” به هنگام گفتگو با سپاه دشمن می‌‌گوید:

“الحمدُ اللهِ الذی زَادَنِی فِیکُم بَصیرَهً” سپاس خدای را که بصیرت و شناخت مرا درباره شما فزون ساخت”.(15)
یاران امام زمان(عج) نیز در بصیرت و خردمندی سرآمد هستند. در فتنه‌هایی که زیرکان در آن فرو می‌‌مانند، هوشیارانه راه می‌‌جویند و حق را از باطل می‌‌شناسند. بصیرت و آگاهی عمیق آنان از اهداف، موجب می‌‌شود که در راه اطاعت از امام خویش و در احیای سنت‌ها و مبارزه با بدعت‌ها درنگ نکنند و در پی رسالت شرک زدایی، به همراه امام خود بت شکنی کنند و پیرایه‌هایی که به اسم دین در ذهن‌ها جای گرفته و با گذشت زمان تقدس یافته را نابود سازند.(16) یاران مهدی(عج) امام خود را می‌‌شناسند و به او اعتقاد دارند، اعتقادی که در ژرف وجودشان ریشه دوانده و سراسر جانشان را فرا گرفته است. این معرفت، شناخت اجمالی نیست، بلکه معرفت به حق امام است. حق امامی‌‌ که حضرت امام صادق(ع) درباره او فرمود:

یکی از برنامه‌های امام زمان(عج) رشد خرد جمعی است، زیرا برای تشکیل حکومت جهانی ارتقاء سطح خرد جمعی از بایسته‌هاست. امام صادق(ع) فرمود:
چون قائم ما قیام کند، دستش را بر بندگان می‌‌گذارد و عقول آنان را متمرکز ساخته و اخلاقشان را به کمال می‌‌رساند.
“اگر او را درک می‌‌کردم تمام عمر به خدمت او می‌‌پرداختم.”(17)

این در حالی است که برخی انسانها به سبب طولانی شدن غیبت امام زمان(عج) سردرگم شده و گمراه می‌‌شوند. حضرت علی(ع) فرمودند:
“تَکونُ لَهُ حِیرهٌ و غبیهٌ یُضلُّ فِیها اَقوامٌ وَ یَهتَدی فِیها آخَرون؛ به سبب غیبت مهدی سردرگمی ‌‌به وجود می‌‌آید. گروهی از مردم گمراه می‌‌شوند و گروهی بر هدایت می‌‌مانند.”(18)
یکی از برنامه‌های امام زمان(عج) رشد خرد جمعی است، زیرا برای تشکیل حکومت جهانی ارتقاء سطح خرد جمعی از بایسته‌هاست. امام صادق(ع) فرمود:
چون قائم ما قیام کند، دستش را بر بندگان می‌‌گذارد و عقول آنان را متمرکز ساخته و اخلاقشان را به کمال می‌‌رساند.(19)
یکی از مصادیق مهم رشد خرد جمعی، بصیرت است که نخست باید یاران حضرت از آن بهره مند باشند تا امام خود را در حاکمیت عقلانیت یاری نمایند.
3- ولایت مداری

در یک سوی حادثه عاشورا مظاهر برجسته‌ای از اطاعت و وفای به عهد می‌‌بینیم و در سوی دیگر آن، نمونه‌هایی از عهد شکنی و بی‌وفایی و نقض پیمان. در کربلا، کوفیان پیمان شکن، فرزند پیامبر را به شهادت رساندند،(20) در حالی که یاران باوفای امام، ولایتمداری خویش را به نمایش گذاشتند. با آنکه امام بیعت خویش را از یاران خود برداشت، ولی آنان وفادارانه، در صحنه ماندند و عهد خویش نشکستند. شهدای کربلا جانبازی در رکاب آن حضرت را وفای به عهد دانسته و امضای خون بر پیمان خویش می‌‌زدند.(21) “عمرو بن قرظه” خود را در برابر شمشیرها و تیرهای دشمن قرار داد تا به امام آسیبی نرسد و آن قدر جراحت برداشت که بی تاب شد. آنگاه رو به امام کرد و پرسید:

ای پسر پیامبر، آیا وفا کردم؟ امام فرمود: آری، تو در بهشت پیش روی منی و زودتر وارد بهشت می‌‌شود، سلام مرا به پیامبر(ص) برسان. (22)
وقتی حبیب بن مظاهر کنار بالین مسلم بن عوسجه آمد و به او بشارت بهشت داد، وی در حال جان دادن به حبیب توصیه نمود که دست از امام برنداشته و در راه او کشته شود. (23) به خاطر همین اطاعت و وفای به عهد یاران امام است که در زیارتنامه حضرت مسلم بن عقیل می‌‌خوانیم:
“وَ اَشهَدُ اَنَّکَ وَفَیتَ بِعَهدِاللهِ”.(24)

اشاره است به عهد با خدا و جان باختن در یاری حجت خدا. در زیارت حضرت عباس بن علی(ع) نیز آمده است:
“اَشهَدُ لَکَ بِالتَسلِیمِ وَ التَصدِیقِ وَ الوَفاء وَ النَصیحَهِ لِخَلَفِ النَّبی”؛(25) که شاهد اطاعت و تسلیم و تصدیق حضرت ابوالفضل(ع) نسبت به فرزند پیامبر است.
وفاداری حضرت ابوالفضل (ع) به حدی است که آن حضرت در شب عاشورا خطاب به امام حسین(ع) می‌‌گوید:
به خدا سوگند هرگز از تو جدا نمی‌‌شویم! جانمان فدای جانت! با حنجره‌ها و حلقوم‌ها و دست‌ها و چهره‌های خون آلود از تو حمایت می‌‌‌کنیم و هرگاه کشته شویم، به عهد خویش و آنچه بر عهده ماست وفا کرده‌ایم. “فَاِذا نَحنُ قَتَلنَا بَینَ یَدَیکَ نَکونُ قَد وَفَینا لِرَبِّنا وَ قَضَینا مَا عَلَینا”.(26)

امام حسین(ع) در روز عاشورا وقتی بر بالین مسلم بن عوسجه آمد این آیه را خواند که بیانگر وفای به عهد یاران امام است:
مردانی که بر عهد خویش با خدا صادق‌اند؛ برخی به عهد خویش وفا کرده و جان باختند و برخی منتظرند و عهد و پیمان را هیچ دگرگون نساخته‌اند.(27)
یاران امام زمان(عج) نیز عاشقان مولای خود هستند و پاکبازان راه او. از وی همچون فرزندان خلف فرمان برده بهتر از بردگان گوش به فرمان، از حضرت پیروی می‌‌‌کنند و در انجام دستورهایش بر یکدیگر پیشی می‌‌‌گیرند. (28) به فرموده پیامبر(ص) آنان تلاشگر و کوشا در پیروی از اویند.(29) عشق و علاقه قلبی به مهدی، آنان را به فرمانبری وا می‌‌‌دارد و بسان پروانه، به دور شمع وجودش می‌‌‌گردند. در روایتی آمده است:

سوارانی با نشان و پرچم، برای تبرک دست بر زین مرکب امام می‌‌‌سایند و برگرد امام می‌‌‌چرخند. با جان و دل او را در جنگ‌ها یاری کرده و آنچه طلب کند، کفایت می‌‌‌کنند. (30)
امام حسن عسکری(ع) در خصوص یاران مهدی (عج) فرمود:

; روزی را می‌‌‌بینم که پرچم‌های زرد و سفید در کنار کعبه به اهتزاز در آمده و دست‌ها برای بیعت تو، پی در پی صف کشیده اند. دوستان با صفا، کارها را چنان به نظم و ترتیب در آورده اند که همچون دانه‌های درّ گرانبها، شمع وجودت را احاطه کرده‌اند و دست‌هایشان برای بیعت با تو در کنار حجر الاسود به هم می‌‌‌خورد. آنان به فرمانهای دینی فروتنند، دلهایشان از کینه و دشمنی پیراسته و رخسارشان برای پذیرش حق آماده است ; . (31)

عشق یاران امام زمان(عج) به حضرت به حدی است که حتی زین اسب او را مایه برکت دانسته و به آن تبرک می‌‌‌حویند. امام صادق(ع) فرمود:
“یَمسَحونَ بِسِرجِ الاِمامِ یَطلُبونَ بِذلِکَ البَرَکه”.(32)
نتیجه چنین عشقی؛ اطاعت بی چون و چرای آنان از امامشان است.
یکی از مصادیق مهم رشد خرد جمعی، بصیرت است که نخست باید یاران حضرت از آن بهره مند باشند تا امام خود را در حاکمیت عقلانیت یاری نمایند.
4-شجاعت

شجاعت دیگر ویژگی مشترک یاران امام حسین(ع) و امام زمان(عج) است. یاران امام حسین(ع) به عشق شهادت می‌‌‌جنگیدند، از مرگ هراسی نداشتند و در برابر دشمن سست نمی‌‌شدند. رشادتی که حضرت مسلم بن عقیل در کوفه از خود نشان داد، یا شجاعت و شهامنتی که ابوالفضل العباس(ع) و حضرت قاسم و دیگران از خود به نمایش گذاشتند، بیانگر آن است که آنان از شجاع‌ترین انسانها بودند.(33) شجاعت آنان به گونه ای بود که حتی یکی از سران سپاه دشمن بر سربازان خود فریاد زد:
“ای بی‌خردان، می‌‌‌دانید با چه کسانی می‌‌‌جنگید؟ با شیران شرزه، با گروهی که مرگ آفرین‌اند! هیچ کدامتان به میدان آنان نروید که کشته می‌‌‌شوید”.(34)
یکی دیگر از دشمنان، شجاعت یاران امام را اینگونه توصیف می‌‌‌کند:

“کسانی بر ما تاختند که پنجه‌هاشان بر قبضه شمشیرها بود، آنان همچون شیران خشمگین بر سواران ما تاختند و آنها را در چپ و راست تار و مار کردند و خود را در کام مرگ افکندند”.(35)

یاران امام حسین(ع) بعد از شهادت او نیز جلوه‌هایی از شجاعت را به نمایش گذاشتند. اهل بیت امام به رغم آنکه اسیر بودند، زانوی غم در بغل نگرفته و در برابر دشمن تسلیم نشدند. آنان به گونه‌ای رفتار کردند که دشمنان را خشمگین نمودند. در هنگام گفتگوی حضرت زینب(س) با ابن زیاد، ابن زیاد او را عنوان زن متکبر یاد کرد.(36) رفتار اهل بیت امام حسین(ع) ریشه در شجاعت امامشان داشت؛ زیرا آنان یاران امامی بودند که مرگ در راه خدا را عزت می‌‌‌دانست(37) و شعار “أبا الموت تخوفانی” (38) سر می‌‌‌داد. یکی از راویان واقعه کربلا می‌‌‌گوید:

به خدا قسم، هیچ کس را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده و در انبوه مردم محاصره شده باشد و مانند حسین بن علی همچنان قوی دل و استوار و شجاع باشد. دشمنان او را محاصره کرده بودند، ولی او با شمشیر به آنان حمله می‌‌‌کرد و همه از چپ و راست فرار می‌‌‌کردند. شمر چون چنین دید، به سواره‌های خود فرمان داد به پشتیبانی نیروهای پیاده بشتابند و امام را از هر طرف تیرباران کنند. (39)

یاران مهدی(عج) نیز مردمانی دلیر و جنگاورند؛ دلهایی چون پولاد دارند، از انبوه دشمن هراسی به دل راه نمی‌‌دهند و عشق به خدا و امامشان به آنان قوت بخشیده است. شجاعتی بی مانند، آنان را به رزمگاه می‌‌‌کشاند. عزت نفس و بلندی منزلت، آنان را از کوه بلند پایه‌تر کرده و هیبتشان را در سینه ستمکاران دو‌چندان نموده است. قوت چهل مرد دارند. شیران میدان رزمند و جانهایشان از سنگ خارا محکم‌تر است. (40) امام باقر(ع) در خصوص شجاعت یاران مهدی(عج) فرمود:
“لَکَاَنّی اَنظُرُ الیهم مُصعِدِین مِن نجف الکوفهِ ثلاثُ مائه وَ بِضعهُ عشر رجلا کان قُلوبُهُم زبرَ الحدید ; یَسیرُ الرعبُ اَمامَه شهراً و خلفَهُ شهراً؛(41)
گویا آنان را می‌‌‌نگرم، سیصد و ده و اندی مرد که بر بلندای نجف (کوفه) ایستاده اند و دلهایی چون پولاد دارند. از هر سو تا مسافت یک ماه راه، ترس بر دلهای دشمنانشان سایه افکنده است. در سوارکاری و بر سر نهاده اند”. (42)

 

5- پاسداری از دین
دیگر ویژگی مشترک یاران امام حسین (ع) و امام زمان(عج) پاسداری از دین است. یاران امام حسین(ع) در اطاعت از فرمان خدا و انجام دستورات امامشان، متعبدترین مردم بودند. آنان با بذل خون خویش به پاسداری از دین و آموزه‌های آن پرداختند. زیرا در آن دوره دین خدا در آستانه نابودی قرار داشت. حضرت ابوالفضل (ع) در رجزی که پس از قطع شدن دست راست خویش می‌‌‌خواند بر مساله حمایت از دین تاکید کرد:
والله اهن قطعتموا یمینی انی أحامی ابدا عن دینی؛ (43) با آنکه دس

ت راست مرا قطع کردید، ولی به خدا قسم هرگز از حمایت و پاسداری از دین خود دست برنخواهیم داشت.
از این رو در برخی زیارات، از یاران امام حسین(ع) به عنوان انصار دین خدا یاد شده است:
السلامُ علیکم أَیُها الدابون عن توحیدالله.(44) السلام علیکم یا انصارَ دین اللهِ وَ انصارَ نَبِیِّهِ. (45)

یکی از مؤلفه‌های جامعه آرمانی امام زمان، حاکمیت دین است. در بسیاری از روایات اسلامی، از تجدد دین توسط امام زمان(عج) سخن گفته شده است. (46) یکی از معانی تجدد دین آنست که مفاهیم دینی به گونه‌ای تعریف و اجرا می‌‌‌شود که با مفاهیم دینی پیش از ظهور همسویی ندارد. از این رو، برخی تصور می‌‌‌کنند که حضرت دین جدیدی آورده است. (47) اساساً یکی از حرکت‌های مهم امام زمان(عج)، احیای دوباره تعالیم راستین اسلام است.

امام علی(ع) فرمود: “و یُحیِی میتَ الکتابِ و السنهِ، (48) او کتاب و سنت مرده و از میان رفته را زنده می‌‌‌کند.”
برخی مردمان احیای دوباره اسلام را بر نمی‌‌تابند و به مخالفت با آن می‌‌‌پردازند. امام نیز با آنان می‌‌‌جنگد و در این راستا، یاران حضرت پشتیبان حضرت در تثبیت حاکمیت دین خدا هستند. امام علی(ع) در تعریف یاران حضرت مهدی(عج) می‌‌‌فرماید:

“یاران او با امامشان بیعت کرده که دست و دامنشان را پاک نگاه دارند، زبان به دشنام نگشایند، خون کسی را به ناحق نریزند، به سکونت گاه مردم هجوم نبرند، کسی را به ناحق نیازارند، بر مرکب‌های ممتاز سوار نشوند، لباس‌های فاخر نپوسند ; در امانت خیانت نکنند، به یتیم ستم روا ندارند، راه را ناامن نکنند، پناهنده و مجروح را نکشند، فراریان را دنبال نکنند و در راه خدا به شایستگی جهاد کنند.(49)

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی مقاله در مورد مولانا و سماع در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله در مورد مولانا و سماع در word دارای 19 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله در مورد مولانا و سماع در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله در مورد مولانا و سماع در word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله در مورد مولانا و سماع در word :

مولانا و سماع

فصل اول:مولانا و سماع
دکتر ابوالقاسم تفضّلی
26 آذرماه است، شب عروج روحانی مولانا به درگاه با عظمت الهی است. مریدان و عاشقان مولانا در طول قرن‌ها، چنین شبی را جشن می‌گیرند، به شادی و رقص و چرخ و پایکوبی و دست‌افشانی می‌پردازند. نقل و نبات و شیرینی، به یاران و همنوایان هدیه می‌دهند، و این شب را «شب عرس» یا «شب عروسی» می‌نامند. زیرا عقیده دارند که پیر و مرادشان نمرده، بلکه به معشوق ازلی پیوسته است.

ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
مولانا می‌دانست که دلدار آغوش گشاده و چشم به راه ایستاده است تا و را دربر گیرد. پس می‌باید شادمانه از چنین شبی یاد کرد.
هر سال 19 تا 26 آذر ماه، ده هزار نفر از سراسر جهان، از جمله ایران برای حضور در مراسم سماعی که به مناسبت سالروز عروج مولانا، در شهر قونیه ترتیب داده می‌شود، به آن دیار سفر می‌کنند.

مولانا، فقیه بود. معلم و مدرس بود. مفتی امپراطوری عظیم سلجوقی بود. در کلاس درسش تفسیر قرآن، احکام فقه، فلسفه و حکمت و عرفان تدریس می‌کرد؛ بیش از ده هزار شاگرد و مرید داشت، اما همین مولانا در 38 سالگی، در منتهای عظمت و شهرت و معروفیت و کمال فکرت، تصادفاً یا به خواست خدا، با پیر سپید موی گمنام شصت و چند ساله‌ای به نام شمس تبریزی دیدار کرد. درباره اولین ملاقات آنها روایتهای زیادی هست که به آنها نمی‌پردازیم.

آنچه مسلم است، این است که پس از دیدار و بعد از چند روز خلوت و گفتگو بین این دو ب

زرگ، مولانای مدرس، مولانای فقیه، مولانای معلم و مولانای مفتی، در کوچه و بازار، در کوی و برزن و مدرسه، همین که آهنگ موزونی به گوشش می‌رسید، به یکباره منقلب می‌شد، پای بر زمین می‌کوفت، «هی» می‌گفت و به رقص و چرخ می‌پرداخت. ماجرای چرخ مولانا در بازار زرگران، با صدای موزون چکش طلاکوبان را همه شنیده‌ایم و خوانده‌ایم. همچنین، ماجرای چرخ زدنش به آهنگ «دل کو، دل کوی» جوانکی که پوست آهو می‌فروخت. مولانا بی‌اختیار شروع کرد به چرخ زدن و این غزل سرودن:
دل کو؟ دل کو؟ دل از کجا؟ عاشق و دل!
زر کو؟ زر کو؟ زر از کجا؟ مفلس و زر!
کس نمی‌داند «شمس تبریزی» به این فقیه بزرگ چه گفت که او را چنین دگرگون ساخت؟ آنچه که مسلم است، موطن اصلی سماع، ایران است. من وارد این بحث نمی‌شوم که مولانا ایرانی بود یا نه. به هر حال مولانا در بلخ به دنیا آمد. که الان در افغانستان است. در قونیه زندگی کرد در آنجا آرمید، که الان در ترکیه است. اما چقدر سعادتمندیم، چقدر خوشبختیم ما ایرانی‌ها که مولانا تمام آثارش را به زبان ما سرود و به زبان ما نوشت.
در آذرماه 1355 که برای اولین بار در مراسم سماع حضور یافتم، سماع کنندگان با همان لباسها و با همان آداب قرون گذشته، سماع می‌کردند و هنوز، تعدادی از آنها فارسی می‌دانستند. مثنوی می‌خواندند و با اشعار شورانگیز و عشق‌آمیز دیوان کبیر چرخ می‌زدند. اما امروز، حتی یک نفر، تکرار می‌کنم، حتی یک نفر از سماع کنندگان، فارسی نمی‌داند!
بعد از مولانا معمولاً فرزندان و نوادگان ذکور او به عنوان پیر طریقت انتخاب شده و می‌شوند که آنها را «چلبی» می‌نامند، چلپی به ترکی قدیم یعنی «آقا» همچنان که در ایران هم، به روحانیان و بزرگان و اقطاب و مشایخ می‌گویند «آقا» یا «حضرت آقا» یا «سرکار آقا».

«جلال‌الدین چلبی» که نسل بیست و یکم مولانا جلا‌الدین محمد بود، فارسی و انگلیسی و فرانسه و عربی را به خوبی می‌دانست و حقیر توفیق دوستی نزدیک با آن بزرگوار را داشتم و بارها مصاحبت او را در «قونیه» و «استانبول» درک کرده بودم. او سرپرست افتخاری مراسم سماع بود که در قونیه و سایر شهرهای بزرگ اروپا و امریکا انجام می‌شد، و پیش از آ‎غاز مراسم سماع، توضیحات کامل و مشروحی درباره مفاهیم و آداب و ارکان سماع می‌داد. پس از وفات او در 1375، پسرش «فاروق چلبی»، جانشین او شد، چند سال پیش در یکی از سفرهایم به استانبول، برای

صرف شام به منزل جلال‌الدین دعوت شدم و برای اولین بار با فاروق چلبی پیر فعلی طریقت مولویه دیدار کردم. از او پرسیدم که آیا شما فارسی می‌دانید و مثنوی را می‌توانید بخوانید؟ این مرد مؤدب خوش‌روی پاک سرشت، سرش را پایین انداخت و با حالت شرمندگی جواب داد خیر.
من نتوانستم خویشتن‌داری کنم و شاید جسارت و بی‌نزاکتی کردم، اما گفتم: عزیزم! شما نوه مولانا هستید، دریغ است که فارسی نمی‌دانید و حتی نمی‌توانید یک خط از اثر جد بزرگوارتان را به زبان خود او بخوانید و درک کنید. هیچ نگفت، از سالن بیرون رفت. با خود گفتم که شاید نمی‌باید

چنین گستاخانه سئوال می‌کردم . بعد از چند دقیقه، فاروق چلبی با یک جلد کتاب و ضبط صوت به اطاق بازگشت، کنارم نشست، ضبط صوت را گذاشت روی میز، کتاب را که مثنوی شریف، به همراه ترجمه ترکی آن بود به من داد و مؤدبانه از من خواست تا هجده خط اول مثنوی شریف را که شخص مولانا سروده و آغاز مثنوی شریف است، به زبان اصلی جد بزرگوارش بخوانم و او ضبط کند و به عنوان یمن و برکت در خانواده نگه دارد. طبعاً خواهش او را پذیرفتم و خواندم و ضبط شد.

 

افسوس که نسل بیست و دوم مولانا و احتمالاً نسل‌های بعدی او، دیگر فارسی نمی‌دانند و اشعار و آثار فارسی مولانا را نمی‌توانند بخوانند و اصولاً در سراسر ترکیه، امروز تعداد افراد فارسی‌دان که بتوانند مثنوی و دیوان کبیر و سایر آثار مولانا را به زبان فارسی بخوانند و فهم کنند از چندین ده نفر تجاوز نمی‌کند. زیرا در سال 1305 که به دستور آتاتورک و با تصویب مجلس کبیر ترکیه، الفبای لاتین جایگزین الفبا و حروف عربی شد، رابطه ملت ترک با تمام کتابها و نوشته‌های گذشته که با حروف عربی نوشته شده بود، خواه به زبان ترکی، یا عربی، یا فارسی، بکلی قطع شد.

و اما درباره «سماع» که موضوع اصلی سخنرانی من است ترجیح می‌دهم مفهوم و معنای «سماع» را از زبان خود مولانا بشنوید که می‌گوید:
سماع چیست؟ ز پنهانیان به دل پیغام
دل غریب بیابد زنامه‌شان آرام
حلاوتی عجبی در بدن پدید آید
که از نی و لب مطرب شکر رسید به کام
و در غزلی دیگر گوید که:
پنجره ای شد سماع سوی گلستان دل

چشم دل عاشقان بر سر این پنجره
”آه که این پنجره، هست حجابی عظیم
رو که حجابی خوش است هیچ مگو ای سره
و باز در غزلی دیگر از دیوان کبیر می گوید:
سماع از بهر جان بی‌قرار است
سبک بر جه، چه جای انتظار است؟

مشین اینجا، تو با اندیشه خویش
اگر مردی برو آنجا که یار است
مگو باشد که او ما را نخواهد
که مرد تشنه را با او چه کار است

که پروانه نیاندیشد ز آتش
که جان عشق را اندیشه عارست
شمس تبریزی هم، که مولانا را به چرخ و سماع واداشت، در تعریف سماع می‌گوید:
تجلی ورویت خدا، مردان را در سماع بیشتر باشد. سماع ایشان را از عالم هستی خود بیرون آورد و به عالم‌های دیگر درون آرد و به لقای حق پیوندد. رقص مردان خدا، لطیف باشد و سبک، گوئی برگ است که بر روی آب رود، اندرون کوه و صدهزار کوه، و بیرون چون کاه…»
از شیخ شهاب الدین سهروردی پرسیدند که: رقص کردن به چه آید؟

شیخ گفت: جان قصد بالا کند همچو مرغی که می‌خواهد خود را از قفس به در اندازد،‌قفس تن مانع آید. مرغ جان قوت کند، و قفس را از جای برانگیزد. اگر مرغ را قوت، عظیم بود، پس قفس بشکند و خود بپرد. و اگر قوت ندارد، سرگردان شود و قفس با خود بگرداند.
بیش از هزار سال پیش، تعدادی از عرفای بزرگ ما، با شنیدن شعر یا نوای موزون و دل انگیزی منقلب می‌شدند و به وجد می‌آمدند و به چرخ زدن و پای‌کوبی و دست افشانی می‌پرداختند و گاه از شدت وجد و سماع، دستار (عمامه) از سر می‌افکندند و جامه بر تن می‌دریدند. اشک

می‌ریختند و دیگر حاضران را به سماع برمی‌انگیختند و در آغوش می‌کشیدند یا به آنها سجده می‌کردند. معروفترین آنها شیخ ابوسعید ابوالخیر بوده که حدود هزار سال پیش در خراسان می‌زیسته است.
آداب سماع چنین بوده که کف دست راست را بسوی آسمان بالا برده و کف دست چپ را رو به جانب زمین پایین می‌آوردند و در این حال به چرخ زدن می‌پرداختند. بالا بردن و پایین آوردن دستها را که دست افشانی می‌گفتند،‌شیخ سعدی شیرازی بصورت زیر تعبیر و تفسیر کرده است:
ندانی که شوریده حالان مست

چرا برفشانند در رقص دست
گشاید دری بر دل از واردات
فشاند سر و دست بر کائنات
حلالش بود رقص بر یاد دوست
که هر آستینیش جانی در اوست
چرخ‌زدن، نمود و نمادی است از گردش و چرخش میلیاردها کهکشان که در هر یک از آنها میلیاردها ستاره در گردش و چرخش هستند.
قطعاً خوانده و شنیده‌اید که ستاره‌شناسان امروزی، با استفاده از تلسکوپ‌های عظیم فضائی مثل «هابل» میلیاردها کهکشان و ستاره را تا عمق پنج میلیون سال نوری کشف و عکسبرداری

کرده‌اند. با وجود این، هنوز عمق و نهایت فضا کشف نشده است و همه این کهکشان و ستارگان، گردان و چرخان بمقصد نامعلومی روانند. شاید که عارفان بزرگ ما از جمله مولانا جلال‌الدین محمد، با دیده‌دل و از راه کشف و شهود، عظمت و کثرت و رمز خلقت این کهکشان‌های گردان و روان را دیده و حقارت کره‌خاکی زمین و ناچیزی ما مخلوقات زمینی را دریافته بودند و به هنگام وجد و سماع، چرخ‌زنان و ذره‌وار به جانب پروردگار روان بوده‌اند.
مولانا در غزلی از دیوان کبیر می‌گوید:
غلغله‌ای می‌شنوم، روز و شب از قبه دل

از روش قبه دل گنبد‌دوار شدم
گفت مرا چرخ فلک، عاجزم از گردش تو
گفتم این نقطه مرا کرد که پرگار شدم
بدون شک تمام غزلهای آهنگین و شورانگیز مولانا در دیوان کبیر یا دیوان شمس تبریزی، در حال سماع و وجد سروده شده است، از جمله غزل زیر که امکان ندارد به جز در حال بیخودی و مستی عرفانی سروده شده باشد:
من که مست از می جانم، تتناهو، یا هو
فارغ از کون و مکانم تتناهو، یا هو
چشم مستش چو بدیدم، دلم از دست برفت

 

عاشق چشم فلانم تتناهو، یا هو
گاه در صومعه با اهل عبادت همدم
گاه در دیر مغانم تتناهو، یا هو
من به تقدیرم و تقدیر هم از ذات من است
قادر هر دو جهانم تتناهو، یا هو
تن به تن، ذره به ذره همه انوار منند
زآنکه خورشید نهانم، تتناهو، یا هو

 

فصل دوم:شمس و سماع مولانا
دکتر کاظم محمدی وایقانی
قبل از این که بحث را آغاز بکنیم یکی از نکاتی که خیلی در شناخت مولانا و روابط او با شمس مهم است این که آیا اساساً آن گونه‌ای که نوشته‌اند اسباب تغییر و تحول و گرایش پیدا کردن مولانا به تصوف و عرفان آیا به واقع به واسطه شمس صورت گرفته؟ و این مطلب مبنای این سخنرانی خواهد بود که این دگرگونی که مولانا را از خود بیخود کرد و آن کسی که تسبیح و سجاده داشت یکدفعه تبدیل شد به یک شیخ چرخ‌زنِ ترانه‌گوی غزل‌ سرا، آیا به واقع این تحول یکباره و در یک زمان واحد صورت گرفت، آنهم با دیدن یک فردی به نام شمس الدین ملکداد تبریزی؟ اگر اینگونه فکر بکنیم که متأسفانه اکثر منابع و مآخذی که بعد از مولانا نوشته شده و بیشتر کتاب‌ها و مقالاتی که در دوره‌های مختلف درباره مولانا و شمس و چگونگی تغییر و تحول زندگانی مولانا ثبت کردند، شاید مقداری ساده‌اندیشی باشد. و این را من از این جهت می‌گویم که برخی مسائل از زندگانی مولانا مفقود و گم است.

این مفقود بودن برخی به خاطر غلط نوشتن مسائل تاریخی است در حوزه زندگی مولانا، و برخی عدم توجه مورخان، در طول تاریخ به ارقام و اعداد و زمان‌ها که شاید بسیاری تصور می‌کنند که ما می‌خواهیم مولوی را بشناسم، به ما چه که او در چه سالی متولد شده، برای ما چه تفاوتی می‌کند که او در 38 سالگی متحول شده یا در بچگی یا در کهن‌سالی؟ اما سخن در این است که آیا مگر حقیقت مولانا بیرون از این گردونه مکان و زمان است؟ بی این که زمان‌های مولانا را بشناسیم مگر می‌توانیم اشرافی بر زندگانی، اندیشه و سلوک عرفانی مولانا داشته باشیم؟

 

در کتاب مولانا پیر عشق و سماع، به اختصار ولی با دقت بسیار یادداشت‌هایی را در این باره آورده‌ایم و مبنای بحث از این جا آغاز می‌شود که آن سنینی که برای مولانا قید کرده‌اند و متأسفانه پس از مولانا تا به امروز تقریباً همه به مدار همان مکتوبات و نوشته‌هایی که دیگران داشتند زندگی مولانا را تحلیل کرده‌اند، من چنین باوری را ندارم، معتقدم که خطایی در نگارش تاریخ‌ها و زمان‌های مولانا صورت گرفته است. در آن کتاب شواهدی را آورده‌ام و یکی دو مورد از آنها را این جا عرض می‌کنم تا معلوم شود که مولانا فراتر از آن چیزی است که در این کتاب‌ها نوشته‌اند و شاید ای

ن کتاب‌ها نه تنها ما را به مولانا نزدیک نکرده‌ بلکه از او دور هم ساخته باشد.
در نوشته‌های خود مولانا در کتاب مولانا پیر عشق و سماع آنجا اشاره کردم که ما، طبق نوشته‌های خود مولانا و دیوانِ کبیر، چه اشاراتی که در مثنوی دارد و چه آنچه که در فیه‌مافیه بیان کرده چاره‌ای نداریم جز این که سنّ مولانا را بیست سال جلوتر ببریم که اگر این کار را نکنیم مسائل و مشکلاتِ ما خیلی پیچیده می‌شود. طبق تاریخ‌ها و نوشته‌های رسمی که با آن آشنا هستید

بیان کردند که مولانا در تاریخ ششم ربیع‌الاوّل سنه ششصد و چهار در شهر بلخ واقع در افغانستان امروزی متولّد شده؛ حالا این را نوشته‌اند، بسیاری هم روی این پافشاری کردند اما در زندگی مولانا دو سند قطعی داریم. یکی سال 642 است که برخورد مولاناست با شمس تبریزی و یکی هم تاریخ وفاتِ خود مولانا در پنجم ربیع‌الثّانی سال 672 هجری. این دو تاریخ قطعی است یعنی ما نمی‌توانیم بگوییم مولانا پیش از این یا پس از این فوت کرده. برخورد مولانا و شمس از آنچه که مورّخان و

محققّان و مولوی‌شناسان ثبت کردند که در این تاریخ مولانا دگرگون شد تاریخ قطعی 642 هجری است.
امّا این که مولانا در آن سال چند سالش بود؟ ابهاماتِ بسیاری وجود دارد. آیا مولانا 38 ساله بود؟ آیا در این برخوردی که در سال 642 برای مولانا به واسطه شمس پدید می‌آید، آیا به واقع مولانا چیزی را که داشت رها کرد و وارد یک مسیر زندگی جدید شد؟ سخن در این است که آیا مولانا پیش از این شمس را ندیده بود؟ ما می‌دانیم که مولانا پس از وفاتِ پدرش سلطان‌العلماء چند سالی را برای تکمیل علوم به مرکز نشو و نمای علم به دمشق رفت در همان جا مولانا هم شیخ اکبر محیی‌الدین ابن عربی را دید که برایش جاذبه‌ای نداشت، شیخ سعدالدین حموی را دید چندان برایش جالب نیامد.
ابوالفخر کرمانی، کسی که بعدها شمس حسابی با او درگیر شد و او را به خاطر صورت گرایی و جمال پرستی‌اش گوش‌مالی داد، را هم آنجا دید اصلاً خوشش نیامد در همانجا چندین بار شمس‌الدّین تبریزی را هم دید چون مدتی شمس با ابن عربی میانه خوبی داشت که بعد به هم زد حالا چرا به هم زد؟ برمی‌گردد به شخصیت‌شناسی شمس، که تنها با او به هم نزد بلکه با

بسیاری از بزرگان، این آشنایی و این دعوا را داشته که حالا در کتاب زندگانی شمس که زیر چاپ دارم، مفصّل این نگاه انتقادی را به این حرکتها ثبت کرده‌ام. صحبت در این است که چرا آن موقع از دیدن شمس تبریزی دگرگون نشد؟ آیا در مولانا استعداد دگرگونی نبود یا در شمس آن قدرت نبود که او را تسخیر بکند؟

حالا نمی‌خواهم بگویم کدامشان است شاید شما حرفی داشته باشید، حرفِ شما را بشنوم. غرض اینکه اینها یک مقداری نوشته‌های شعاری است نه نوشته‌های شعوری. فقط خواستم بگویم که مولانا شمس را فقط در سال 642 ندید این هم در کلماتِ خود مولانا هست، هم در کلمات شمس. شمس می‌گوید: برای این لحظه، یعنی آن لحظه‌ای که با هم برخورد کردند در سال 642 پانزده سال لحظه شماری کردم.
در همین جا یک سئوالی پیش می‌آید. آیا مولانا احتیاجی به شمس داشت یا شمس محتاجِ مولانا بود؟ ودر پرتو این آیا رابطه مولانا و شمس از چه نوعی بوده؟ آیا رابطه مرید و مراد بود یا رابطه عاشق و معشوق؟! اگر بگوییم عاشق و معشوق بودند، یک سری مسائل طرح می‌شود. اگر

بگوئید، مریدی و مرادی بود، یک سری مسائل دیگر، مخصوصاً اینکه باید پرسید کدام مرید بود و کدام مراد؟ و اگر بگوئید رابطه یک نیازمند و یک غنی بود باز این پرسش است که کدام غنی است و کدام محتاج؟ اینها همه‌ مسائلی است که در بسیاری از منابع هیچ جوابی برایش نیست. و بعد، از شمس یک خیال ساختند، یک اسطوره کاملاً خیالی که انگار که اصلاً وجود خارجی نداشته. بعضی‌ها اصلاً باورشان این است که چنانکه فردوسی رستم را ساخت و پرورد، می‌گویند که شمسی وجود ندارد! و تنها ساخته و پرداخته ذهن و خیال مولاناست:
که.رستم یلی بود در سیستان
منش کرد می رستم داستان

بعضی‌ها اینگونه فکر می‌کنند که شمس در خیال مولانا بوده، برخی می‌گویند که نه! به نوعی در حقیقت، حقیقتِ وجودی خود مولانا است که به شکل شمس متبلور شده. حتّی برخی خیلی بالاتر از اینها می‌روند. می‌گویند که شمس تجلّی یا ظهور نوین شخص نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلّم است که به این گونه برای مولانا متجلّی شده، اینها همه خیال پردازی است، چرا؟ چون ما می‌دانیم که شمس در حدود چه سالی متولّد شده پدرش کیست، نزد چه اساتیدی در کودکی درس خوانده، چالش‌هایی که با پدرش داشته است. چالش‌هایی که با هم نوع‌های خودش در زمان خودش داشته و بعد پیش کدام یک از مشایخ رفته و تلمّذ کرده، مرید کدام یک از این شیوخ بوده، درگیری‌هایی که با شیوخش داشته، درگیریهایی که با اهلِ حکمت و فلسفه و کلام داشته، همه اینها موجود است.
این حسّ اسطوره‌گرایی و اسطوره‌پروری نوعی نگاه مریدانه است که تا به امروز هم وجود داشته و حقیقتها را کتمان کرده؛ موقعی که خود شمس از زندگانی خودش سخن می‌گوید، می‌گوید من بچّه بودم و بسیار ترسو بودم، بسیار نحیف و لاغر بودم، در برخورد با پدرم، می‌ترسدیدم که چنان کشیده‌ای در گوش من بزند که من طاقت نیاورم، گاهی اوقات پدرم بر من ترّحم می‌کرد به خاطر نحیف بودنم، اینها همه‌اش یک شخصیت واقعی بیرونی است. کام‌ها و ناکامی‌هایی که در زندگانی

شمس وجود دارد از نگاه یک روان‌شناس باید تحلیل بشود. اگر من بخواهم خیلی صریح و بی‌پرده بگویم، می‌گویم، شمس آنی نیست که در ذهن شماست. نه تنها در ذهنِ شما، در ذهنِ هیچ کدام از محققّانی که امروز هست، شمس آن نیست اگر عاشقانه بخواهیم به شمس نگاه بکنیم، شمس یک پدیده است.
اگر مغرضانه بخواهیم به شمس نگاه بکنیم، شمس موجود دیگری است. امّا اگر به استناد کلماتِ خود شمس، بخواهید او را تحلیل بکنید، یک چیز جدیدی متولّد می‌شود که من به این بیشتر اعتقاد دارم. امّا زیاد هم پافشاری نمی‌کنم، دلیلش این است که از شمس چیزی باقی نیست، آنچه که

ما به عنوان مقالات تلّقی می‌کنیم، نوشته مستقیم شمس نیست که شما بتوانید استناد صریح بکنید. نکاتی است که یکی از علاقه‌مندان او که در بسیاری از مواقع در حضور او نشسته، برخی از کلماتِ او را که خوشایند او بوده ثبت کرده، معلوم نیست قبل از این شمس چه چیزی را گفته؟ و معلوم نیست پس از این چه چیزی را گفته؟ و لذا می‌بینید که این گسیخته بودن، این پاره پاره بودن در کلماتِ شمس، در مقالات کاملاً محسوس است. هیچ جمله‌ای تمام نیست، هیچ حکایتی به

انتها نمی‌رسد، هیچ داستانی نیست که روال طبیعی داستان را داشته باشد. کلمات همه تکه تکه است. هر چند که خود شمس هم، نحوه سخن گویی‌اش اینگونه بود.
همه اینها به مبهم نگاه داشتن مولانا و شمس کمک می‌کند. امّا مولانا، موقعیکه با شمس برخورد می‌کند، بسیاری می‌گویند که مولانا که عرفان نمی‌دانست، حتی در برخی از همین سمینارها دیدم افراد آمدند گفتند که مولانا یک فقیه خشک بود. شمس را که دید، یکدفعه منوّر شد! نورانی

شد! همه چیزش عوض شد، دگرگون شد. شمس مولانا را که یک فقیه زاهدِ خشک سجاده‌نشین بود، اهلِ عرفان و معرفت کرد. یکدفعه از درون وی سرچشمه‌های حکمت معنوی جوشیدن گرفت. جالب اینجاست که در بین این افراد که مولانا را یکدفعه دگرگون شده تلقّی می‌کنند، یک محقق

برجسته‌ای مثل آقای فروزان‌فر هم هست. وی یکی از جنبه‌های معجزه بودن در زندگی مولانا را یا به قولِ خود او نابغه بودن مولانا را در این می‌بیند که تا قبل از شمس او یک کلمه شعر بلد نبود بگوید، یکدفعه با شمس که آشنا می‌شود شاعر چیره‌دستی می‌شود. اینها خواب و خیال است. چرا خواب و خیال است؟ مرحوم فروزان‌فر مثل اینکه یا اِشراف نداشت یا یادش رفت و یا نوشته و متوجّه نشده که چه چیزی را نوشته!
شمس یکی از مخالفتهایی که با مولانا داشت این بود که مولانا شدیداً شیفته دیوانِ متنبّی بود. اگر نگوییم حافظِ دیوان متنبّی که یک مجموعه غزلیاتِ شعری بسیار بسیار غنی عربی بود می‌توانیم بگوییم شیفته او بود. مولانا چندین بار به واسطه شمس مورد عتاب واقع شد که این چه چیزی

است که تو می‌خوانی، یک بار از او گرفت و آنرا پرت کرد. اگر مرید و مرادی و یا عاشق و معشوقی بود، مولانا باید با همان فرمانِ اوّل کنار می‌زد. نه تنها آنرا بلکه نوشته‌های پدرش را، که خاطرات و شرحِ ما وقع سلوکی و زندگی عرفانی پدرش بود و شدیداً مولانا به آن دلبستگی داشت، شمس چند بار به او گفت اینها چه هست که تو می‌خوانی؟ ببینید، قاعده مریدی و مرادی نبود. عشق و عاشقی نبود نیاز مولانا به شمس نبود، یک چیزی است که باید آن را پیدا کرد.

من هم نمی‌گویم پیدا کردم می‌گویم باید پیدا کرد و بعد سخن در اینجاست که آیا مولانا در تمامی عمرش، تا زمانی که به شمس برسد حالا به زعمِ بسیاری در 38 سالگی آیا تا آن موقع اصلاً عرفان نمی‌فهمید؟ اصلاً با عرفا آشنا نبود؟ یکدفعه شمس که می‌آید او عارف می‌شود. این هم یک

خیالی بیش نیست، این در حالی است که پدر مولانا، سلطان‌العلمای بلخ اصلاً به تصوف شهرت داشت. مولانا نعره‌های مستانه پدرش را، در خلوت‌های او در دلِ شب و در سحرگاهان، هر شب و هر روز می‌شنید. یعنی هم با نعره صوفیانه آشنا بود، هم با خلوت آشنا بود. هم با چلّه نشینی

آشنا بود هم با حلقه صوفیان آشنا بود و هم با همه مفاهیم عرفانی. مولانا تربیت سلوکی شده بود، ما همه اینها را کنار بگذاریم و یکدفعه به این بسنده بکنیم که مولانا با برخورد شمس یکدفعه عارف شد. زیاد معقول نیست!

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی تحقیق کاربرد استوکیومتری در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی تحقیق کاربرد استوکیومتری در word دارای 15 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی تحقیق کاربرد استوکیومتری در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی تحقیق کاربرد استوکیومتری در word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی تحقیق کاربرد استوکیومتری در word :

رادیو ایمونواسی نوعی تجزیه بطریق رقیق کردن ایزوتوپی (IDA) ، جزو استو کیومتری است که در آن عنصر مورد تجریه نشاندار و غیر نشاندار برای پیوند با مقادیر محدود مولکولی که بطور خاص با عنصر مورد تجزیه پیوند می‌دهد، رقابت می‌کند. RIA بطور گسترده در آزمایشگاههای پزشکی برای تعیین هورمونها ، داروها ، ویروسها ، و دیگر گونه‌های آلی در سطح جهان بکار می‌رود. شروع RIA به سالهای 1950 ، با بررسی S.Berson و R.Yalow برروی متابولیسم انسولین B1I در مریض‌های دیابتی بر می‌گردد

Berson و Yalow دریافتند که مریض‌های دیابتی موادی در سرم خون دارند که با انسولین پیوند می‌دهند. آنها مشاهده کردند که انسولین نشاندار و غیرنشاندار با این ماده پیوند دهنده رقابت کرده، و این مقدار انسولین غیرنشاندار موجود ، مقادیر انسولین نشاندار را که پیوند داده متاثر می‌کند. آنها در این مطالعه توانایی روش ، جهت ارزیابی انسولین را دریافتند. RIA از آن زمان تا کنون پیشرفتهای گسترده‌ای را در روشهای پزشکی با کاربردهای وسیع برای اندازه گیری مقادیر بسیار کم بسیاری از بیو مولکولهای مهم نموده است.

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی پاورپوینت تولید مثل و تشکیلات کندوی زنبور عسل د

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

توجه : این پروژه به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پروژه دانشجویی پاورپوینت تولید مثل و تشکیلات کندوی زنبور عسل در word دارای 50 اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در Power Point می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل پاور پوینت پروژه دانشجویی پاورپوینت تولید مثل و تشکیلات کندوی زنبور عسل در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است


لطفا به نکات زیر در هنگام خرید

دانلود پاورپوینت تولید مثل و تشکیلات کندوی زنبور عسل

توجه فرمایید.

1-در این مطلب، متن اسلاید های اولیه 

دانلود پاورپوینت تولید مثل و تشکیلات کندوی زنبور عسل

قرار داده شده است

 

2-به علت اینکه امکان درج تصاویر استفاده شده در پاورپوینت وجود ندارد،در صورتی که مایل به دریافت  تصاویری از ان قبل از خرید هستید، می توانید با پشتیبانی تماس حاصل فرمایید

3-پس از پرداخت هزینه ، حداکثر طی 12 ساعت پاورپوینت خرید شده ، به ادرس ایمیل شما ارسال خواهد شد

4-در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل اسلاید ها میباشد ودر فایل اصلی این پاورپوینت،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

5-در صورتی که اسلاید ها داری جدول و یا عکس باشند در متون زیر قرار داده نشده است


بخشی از متن پروژه دانشجویی پاورپوینت تولید مثل و تشکیلات کندوی زنبور عسل در word :

اسلاید 1 :

بکرزایی

     بکرزایی نوعی تولید مثل در جانداران است که در آن تخمک بدون آنکه بوسیله گامت نر تلقیح شود، خودبخود تقسیم شده و به جاندار جدید ، تبدیل می‌شود که این نوع تولید مثل هم در گیاهان و هم در جانوران دیده می‌شود.

اسلاید 2 :

دید کلی

    در هر جاندار ، اعم از اینکه تک جنسی باشد یا هرمافرودیت ، بسیار اتفاق می‌افتد که نتوانند جفت مناسبی پیدا کنند. بیشتر چنین گامتهای ناموفقی پس از اندک زمانی متلاشی می‌شوند. اما در موارد استثنایی ، گامتهای منفرد می‌توانند رشد کنند و افراد بالغ طبیعی بوجود آورند. این پدیده را بکرزایی (Parthenogenesis) گویند. از آنجا که هیچ جاندار نری در این نوع تولید مثل شرکت ندارد تا ماده ژنتیک خود را به اشتراک بگذارد، فرزندان حاصل کاملا شبیه مادر هستند و در واقع یک کلون هستند. در طبیعت کلونها در نتیجه تولید مثل غیر جنسی پدید می‌آیند. بکرزایی ، شکل ویژه‌ای از کلون کردن است که به انواع تولید مثل تعلق دارد.

اسلاید 3 :

بکرزایی در چه جاندارانی رخ می‌دهد؟

     در بسیاری از آغازیان ، هر نوع گامت می‌تواند به شیوه بکرزایی رشد کند. در جانوران ائوگام ، فقط تخمکها گاهی می‌توانند به این شیوه رشد کنند. از اینرو ، بکرزایی طبیعی مثلا در روتیفرها ، زنبورها و دیگر حشرات اجتماعی صورت می‌گیرد. و در پرندگانی از قبیل بوقلمون و مرغ خانگی نیز بندرت رخ می‌دهد. آپومیکسی نوعی بکرزایی است که در گیاهان رخ می‌‌دهد. در این پدیده ، جنین از طریق لقاح حاصل نمی‌شود. بلکه از یاخته‌های داخل کیسه جنینی و یا یاخته‌های خورش اطراف کیسه جنینی بوجود می‌آید. در بکرزایی گامتی که قادر به بکرزایی است، از نظر کنش تفاوتی با هاگ ندارد یعنی هر دوی آنها سلولهای زاینده‌ای هستند که می‌توانند مستقیما به فرد بالغ تبدیل شوند.

اسلاید 4 :

بکرزایی در چه جاندارانی رخ می‌دهد؟

     در بسیاری از آغازیان ، هر نوع گامت می‌تواند به شیوه بکرزایی رشد کند. در جانوران ائوگام ، فقط تخمکها گاهی می‌توانند به این شیوه رشد کنند. از اینرو ، بکرزایی طبیعی مثلا در روتیفرها ، زنبورها و دیگر حشرات اجتماعی صورت می‌گیرد. و در پرندگانی از قبیل بوقلمون و مرغ خانگی نیز بندرت رخ می‌دهد. آپومیکسی نوعی بکرزایی است که در گیاهان رخ می‌‌دهد. در این پدیده ، جنین از طریق لقاح حاصل نمی‌شود. بلکه از یاخته‌های داخل کیسه جنینی و یا یاخته‌های خورش اطراف کیسه جنینی بوجود می‌آید. در بکرزایی گامتی که قادر به بکرزایی است، از نظر کنش تفاوتی با هاگ ندارد یعنی هر دوی آنها سلولهای زاینده‌ای هستند که می‌توانند مستقیما به فرد بالغ تبدیل شوند.

اسلاید 5 :

بکرزایی طبیعی

    حشرات اجتماعی از جمله زنبورها ، جانورانی هستند که در آنها پدیده بکرزایی اتفاق می‌افتد. به این ترتیب که ، هنگامی جمعیت یک کندو زیاده از حد شود. ملکه و چند زنبور نر و چندین هزار کارگر از کلونی جدا می‌شوند. ملکه و زنبور نر با هم جفت تشکیل می‌دهند. اسپرم‌های دریافت شده توسط ملکه در کیسه‌ای واقع در درون شکم ذخیره می‌شوند. اسپرمهای دریافت شده از همین یکبار جفتگیری تا آخر دوره تخمگذاری ملکه باقی می‌مانند.

اسلاید 6 :

    در میان تخمهایی که یکی یکی در جایگاههای شانه کندو زنبور نهاده می‌شوند، حتی در بدن ملکه جوان هم بعضی از آنها بارور نمی‌شوند. در ملکه پیری که ذخیره اسپرم خود را به پایان رسانده ، هیچکدام از تخم‌ها بارور نمی‌شوند. تخم‌های بارور نشده ، زنبورهای نر را می‌سازند. چنین رشد محروم از پدری را که معمولا در میان حشرات اجتماعی فراوان است، بکرزایی طبیعی گویند.

اسلاید 7 :

بکرزایی مصنوعی

    در بعضی از گونه‌های جانداران ، با استفاده از وسایل آزمایشگاهی ، بکرزایی مصنوعی ایجاد می‌کنند. مثلا می‌توان با فرو کردن سوزن بر سطح تخمک بارور نشده قورباغه (همراه با تدابیر دیگر) ، آن را وادار به رشد کرد. نیش سوزن بر سطح تخمک ، اثری چون نفوذ اسپرم دارد و رشد آن را سبب می‌شود. سرد کردن تخمک بارور نشده یا تحریک کردن آن با اسیدهای قوی از دیگر راههای بکرزایی مصنوعی به شمار می‌روند.

اسلاید 8 :

بکرزایی در روتیفرها

    رده روتیفرها جز شاخه آشلمنت‌ها یا کرم سانان رده بندی می‌شوند و شامل 1500 گونه هستند. روتیفرهای ماده در طول بهار و تابستان تخمک‌هایی تولید می‌کنند که بدون لقاح ، روتیفرهای ماده دیگری را پدید می‌آورند. این ماده‌ها نیز بدون لقاح تولید مثل می‌کنند و به این روش ، نسلهای ماده متوالی حاصل می‌آید. در پاییز ، ماده‌ها چند تخمی کوچکتر از بقیه می‌گذارند که از آنها نرهای کوچکی حاصل می‌آیند.

اسلاید 9 :

     نرها می‌توانند اسپرم تولید کنند که با تخمک لقاح یافته و تخم حاصل می‌شود که دارای پوسته‌ای ضخیم است که می‌تواند شرایط نامساعد را تحمل کند. در شرایط مساعد مثلا در بهار سال بعد ، از این تخم‌ها ، کرمهای ماده حاصل می‌شود. در بعضی از اقسام روتیفرها ، اصولا جنس نر دیده نمی‌شود و افراد همگی حاصل از رشد تخمک‌های لقاح نیافته هستند که رشد بدون لقاح یا بکرزایی است.

اسلاید 10 :

تولید مثل و تشکیلات کندوی زنبور عسل

     نبورهای یک کندو شامل یک ملکه، چند صد زنبور نر ون چندین هزار زنبور کارگر می باشد. در تابستان و بهار که زنبورها فعالیت زیادی برای جمع آوری شیره دارند . 

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی تحقیق میوکاردیت در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی تحقیق میوکاردیت در word دارای 12 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی تحقیق میوکاردیت در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی تحقیق میوکاردیت در word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی تحقیق میوکاردیت در word :

میوکاردیت موقعیتی است که دیواره های عضلانی قلب ملتهب می شود. میوکاردیت عموما به کاهش فعالیت قلبی منجر می گردد. علت های مختلفی برای میوکاردیت وجود دارد : اعم از عفونت ها ،‌مواد شیمیایی، مواد دارویی، Radiation و برخی بیماری های مشخص در بسیاری از کودکان میوکاردیت توسط عفونت مخصوصا از نوع vrial ایجاد می شود. هیچ فاکتور یا risk factor برای این بیماری در نظر گرفته نشده است. به نظر می رسد خطر بیماری بستگی زیادی به سن ، جنس و ساختار ژنتیکی سیستم ایمنی داشته باشد.

چه چیز باعث میوکاردیت می شود؟
در کودکان عفونت های ویروسی علت مهم میوکاردیت محسوب می شود ولی داروهای بخصوص یا پاسخ های اتوایمیون می تواند باعث میوکاردیت شود ویروس هایی که عموما باعث این بیماری می شوند ویروس کوکساکی،‌آدنوویروس و آنفولانزاویروس هستند. با این حال ویروس هایی اعم از HIV یا سرخجه و….. ممکن است میوکاردیت ایجاد کنند. این مهم است که بدانیم حتی گاهی ممکن است یک کودک این عفونت ها را داشته باشد ولی به ندرت علائم میوکاردیت را از خود نشان می دهد.
به طور کمتری باکتری هایی همچون آنهایی که باعث سندروم شوک توکسیک می‌شوند قارچ ها و پارازایت ها باعث میوکاردیت می شوند.
وقتی یک ارگانیسم بیماری زا عاملی برای میوکاردیت محسوب می شود اولین حادثه قابل پیش بینی حمله میکروارگانیسیم به قلب است. ارگانیسم وارد بدن می شود و توسط سیستم گردش خون خود را به قلب می رساند. این ارگانیسم درون سلول‌های قلب رشد و تکثیر پیدا می کند و ممکن است در حین انتشار از یک سلول به سلول دیگر باعث تخریب سلول های بافت شود. در افراد نرمال سیستم ایمنی خوانده می شود تا عفونت را خاموش کند. در برخی کودکان پاسخ سیستم ایمنی بسیار شدید یا Over aggressive است در این صورت علاوه بر از بین بردن میکروارگانیسم بافت خود قلب را آسیب بیشترین آسیبی که در میوکاردیت به قلب می رسد نتیجه واکنش های سیستم ایمنی به عامل عفونت زا است نه فقط به خود ارگانیسم . به درستی مشخص نیست که چرا این اتفاقات فقط در برخی کودکان به وجود می آید. پاسخ غیرطبیعی سیستم ایمنی ممکن است فقط یک قسمت را درگیر کند یا ممکن است بر روی قسمت بزرگی از قلب اثر کند. عوامل دیگری هم در میوکاردیت موثرند.

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >