سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پروژه دانشجویی پایان نامه جهانی شدن اقتصاد و آثار آن در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی پایان نامه جهانی شدن اقتصاد و آثار آن در word دارای 70 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی پایان نامه جهانی شدن اقتصاد و آثار آن در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی پایان نامه جهانی شدن اقتصاد و آثار آن در word

مقدمه  
« جهانی شدن» به مثابه یک اصطلاح  
سرشت « جهانی شدن»  
رولند رابرستون (Roland Robertson) اعتقاد دارد:  
برداشتهای متفاوت  
آیا جهانی شدن تحولی خود به خودی است؟  
آیا جهانی شدن خارج از اختیار است؟  
مبانی نظری « جهانی سازی»  
آثار منفی « جهانی شدن»  
آثار منفی جهانی شدن اقتصاد  
ضعف های اقتصاد ایران  
تاثیرات منفی رانت بر دولت ها این ها است:  
آسیب های پیوستن به جهانی سازی اقتصادی  
پیشنهادات  
- بررسی پیشنهاد اول  
- بررسی پیشنهاد دوم  
استقلال اقتصادی  
مادی و معنوی  
- بررسی پیشنهاد سوم  
تجارت آزاد  
منابع و مأخذ:  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی پایان نامه جهانی شدن اقتصاد و آثار آن در word

1-    جهانی شدن اقتصاد، لستر تارو، چاپ 1382       «Lester tarow»

2-    جهانی سازی، جوزف استگلیتز، چاپ

3-    جهانی شدن و جنوب، مارتین خور، ترجمه ساعی، احمد چاپ

4-    فصلنامه انتقادی، فکری، فرهنگی، کتاب نقد شماره 25 و 24، پاییز و زمستان 81، سردبیر رحیم پور ازغدی

5- مسائل سیاسی- اقتصادی جهان سوم، ساعی، احمد، چاپ هفتم 1384

« جهانی شدن» به مثابه یک اصطلاح

واژه (Globalisation) که اخیراً به یکی از پر استفاده ترین و رایج ترین مفاهیم علوم انسانی بدل شده است، اسم مصدر از مصدر جعلی Toglobalize است که خود از صفت Global ساخته شده است. البته پاره ای از منابع و ماخذ، واژه یا اصطلاح جهانی شدن را معادلی برای اصطلاحات Pionetavixation , Mondialisationمی دانند با این حال آنچه که در اکثریت قریب به اتفاق منابع پذیرفته شده، همان اصطلاح Globalisation است و حتی عده ای معتقدند که واژه Mondialisation ترجمه کلمه Globalisation است. در لغن نامه برای صفت Mondialisation که ریشه و منشا اصطلاح Globalisation است سه معنا قایل شده اند

1-   گرد مثل توپ یا کره

2-   پ مقولات مربوط یا شامل در کره زمین و اصولاً در سراسر جهان

3-    کلی یا جهانشمول

مصدر to globalise با توجه به معنای سوم ساخته شده است و به نظر، فعل آن هم لازم است و هم متعدی و به همین دلیل می توان آن را، یک سو، « جهانشمول کردن» یا
« یکپارچه کردن» و از سوی دیگر (جهانشممول شدن) یا « یکپارچه شدن» ترجمه کرد. و البته پرواضح است که میان این دو وجه لازم و متعدی، نه تنها از حیث معنی، بلکه از لحاظ پیامد و منظور اصلی طراحان جهانی شدن نیز تفاوتهای اساسی و فاحشی وجود دارد. به طوری که می توان به دو مساله مستقل، معتقد شد

سرشت « جهانی شدن»

در مورد ماهیت جهانی شدن بحثهای مختلفی وجود دارد اما قدر، متیقن همه این بحثها این است که ما در حال پشت سر گذاشتن فرایندی هستیم که در آن نقش و اهمیت جغرافیا، فضا و زمان کم رنگ می شود. عمده ترین شاخصهای ابزاری جهانی شدن عبارتند از: اقتصاد اطلاعاتی و تجارت الکترونیکی

عده ای جهانی شدن را به معنای پایان جغرافیا می دانند. تصور برخی آن است که تکنولوژی اطلاعاتی به گونه گسترده ای قابلیت « در دسترس» قرار گرفتن را یافته است. از این رو انباشت و مدیریت اطلاعات در سطح ملی، مشکل شده و برداشت انسانها را از مقوله ای به نام «فاصله» تحت تاثیر قرار داده، تعریف آنان را از «جامعه» و «وفاداری» متحول ساختند. نظم فرهنگی را ویران کرده و معادله قدرت را نیز به تدریج تحت تاثیر قرار می دهد

برخی جهانی شدن را تجلی این برداشت متداول دانسته اند که جهان از طریق نیروهای اقتصادی و تکنولوژی در حال تبدیل شدن به یک فضای اجتماعی واحد است و رویدادهای واقع در یک منطقه، از جهان می تواند پیامدهای مهمی داشته باشد

برای عده ای، جهانی شدن با یک احساس تسلیم قضا و قدر شدن و ناامنی دایمی همراه است، زیرا به نظر می رسد مقیاس تغییر و تحول اجتماعی و اقتصادی معاصر، قابلیت و توانایی دولتهای ملی یا شهروندان را برای کنترل مقابله یا مقاومت در برابر آن تحول، تحلیل می برد. برخی دیگر جهانی شدن را افسانه دانسته یا حداکثر آن را ادامه روندهایی می دانند که از دیرباز وجود داشته اند

برخی جهانی شدن را حلقه ای اجتناب ناپذیر از تاریخ سرمایه داری می دانند. به اعتقاد آنها سرمایه داری برای گریز از فروپاشی ناگزیر است بحران ناشی از انباشت سرمایه و بحران مشروعیت را در جهان پخش کن تا لایه های نامشکوف جهان را به انحصار خویش  درآورد. از این رو، جهانی شدن صورتی از امپریالیسم است و این گویای اوج بحران در نظام سرمایه داری است. والر شتاین، گوندرفرانک، سووی، پل باران، سمیر آمین و … معتقد به چنین دریافتی هستند و جهانی شدن را زاده سرمایه داری و در عین حال « آنتی تز» آن می دانند که ضرورتاً باید به رهایی توده زحمتکش بیانجامد

گروهی دیگر جهانی شدن را مترادف با « غربی شدن» ( westernization) و « آمریکایی شدن» ( Americanization) والیناسیون همه جانبه می دانند و آن را دامی تلقی می کند که کشورهای غربی نهاده اند و می خواهند با یکسان سازی فرهنگها و تسطیح تمایزها، بازار مصرف خویش را گسترش دهند. زبان جهانی شدن، آمریکایی، فرهنگ آن، غربی و سکان هدایت آن نیز در دست آنان است. جهانی شدن، تحقق مجدد رسالت انسان سرمایه داری است که زمانی با جنگهای صلیبی و زمانی با فرستادن مسیونرها و فتح فرهنگ جهانیان، درصدد جهانی کردن ارزشهایشان بودند. سر ژلاتوش، هارولد شومان، پیتر مارتین از جمله نظریه پردازانی هستند که جهانی شدن را پروژه ای اندیشده و با برنامه تلقی می کنند که ملتهای مستقل باید از آن احتراز جویند. چرا که فرهنگ، فن آوری و اطلاعات عصر جهانی شدن متعلق به ایلات متحده آمریکاست و دیگران نشخوار کننده فرهنگ مسلط غربی هستند. در این میان کسانی مانند فرانسیس فوکویاما (F.Fukuyama) و ساموئل هانتینگتن ( S.Huntigton) یکسان شدگی و تکثیر فرهنگ و منش غربی را فرآیندی مبارک تلقی کرده و از پیروی انسان دموکراتیک و ایدئولوژی لیبرال سخن می گویند. از نظر این دسته، دهکده جهانی که در پرتو گسترش اطلاعات و ارتباطات رخ می نماید موجب رهایی انسان از اندوه سنتها و محنتها خواهد شد

رولند رابرستون (Roland Robertson) اعتقاد دارد

« جهانی شدن که در قرن بیستم به صورت کل گرا تجلی پیدا کرد، مستلزم وابسته کردن نقاط مرجع فردی  ملی به نقاط مرجع دیگری است. از این رو، جهانی شدن ایجاد ارتباطات فرهنگی، اجتماعی و پدیده شناختی بین چهار عامل را شامل می شود: خویشتن فرد، جامعه ملی، نظام بین المللی جوامع و بشریت به طور کل.»

وی در جایی دیگر، جهانی شدن را مفهومی می داند که هم به فشرده شدن فرهنگی اشاره دارد. دیوید هلد ( David Held) جهانی شدن را متضمن تغییر شکل در فضای سازمان انسانی و فعالیت و اقدام فرا قاره ای یا الگوهای بین منطقه ای اقدام، تعامل و عامل قدرت می داند. قدرت سیاسی از رهگذر اهمیت و نفوذ سایر نظامهای قدرت، بازسازی و مجدداً مفهوم سازی شده و تا حدی تغییر یافته است. در این جهان در حال ظهور، شهروند، پارلمان ملی، مجامع منطقه ای و مقامات جهانی هم می توانند از هم متمایز باشند، اما نقشها در چارچوب پاسخگویی دموکراتیک و تصمیم گیریهای عمومی، بهم پیوسته و مرتبط هستند

ملکوم واترز (Malcolm Waters) جهانی شدن فرایندی اجتماعی می داند که در آن قید و بندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است از بین می رود و مردم به طور فزاینه از کاهش این قید و بندها آگاه می شوند

آنتونی مک گرو ( Antony McGrew) جهانی شدن را در برگیرنده دقایق زیر می داند

فعالیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بر ماورای مرزهای ملی تاثیر گذاشته و از آنها تاثیر می پذیرند. افزایش شدت و وسعت ارتباطات به محو شدن فاصله موضوعات داخلی و خارجی می انجامد. ارتباطات در حال رشد، مسایلی را در سطح بین المللی ایجاد می‌کند

شبکه های به هم فشرده ای بین نهاد های بین المللی، جوامع سازمانهای غیر دولتی و شرکتهای فراملیتی به وجود می آورد. این شبکه ها به ایجاد یک سیستم جهانی منجر می شود که محدودیتهایی سیستمی برای فعالیتهای بازیگران مزبور ایجاد می کند و استقلال آنها را کاهش می دهد

از مجموع مباحث فوق چنین برداشت می شود که مجموعه مفاهیمی که برای تبیین پدیده جهانی شدن به کار رفته، ناظر بر وقوع یک تغییر مفهومی هستند که طی آن به جای ساختارها و سیستمهای موجود، پیکره نوینی شکل می گیرد. پیامدهای این پیکره با حفظ جوهر و فلسفه وجودی و خاستگاه خود، افقی جهانی پیدا می کند و در ورای مرزهای فرو ریخته هم صدای زیادی پیدا کرده و ضمن فرو ریزی مرزها، ساختارهای ملی را پیرو خود ساخته است. ابر شبکه های جهانی باعث دسترسی آسان و ارزان به فرآورده های آن و تاثیر گذاری بر گفتمانها و خرده گفتمانهای دیگر می شود. و هماهنگی بیشتری در حوزه های اقتصاد، سیاست و فرهنگ را از جانب دولت- ملتها (Nation –Stutes) ضروری می سازد

در پایان این بحث این نکته لازم به ذکر است که « جهانی شدن» با« بین المللی شدن» (intemationalization) متفاوت است. بین المللی شدن به تشدید ارتباطات میان حوزه های ملی و در نتیجه تاثیرات وسیع و عمیق کشورها بر یکدیگر اطلاق می گردد. به عبارتی بین المللی شدن ارتباط و تشکل کشورهای دارای مرزی جغرافیایی است، در حالی که جهانی شدن متشکل از شبکه های فرامرزی و فرا سرزمینی است. یعنی پدیده های جهانی می توانند همزمان کل عالم را در نوردند و بدون توجه به زمان و مکان از یک نقطه به نقطه دیگر حرکت کنند. در حالی که تقسیمات دولت های ملی وابستگی متقابل بین المللی را شدیداً تحت تاثیر قرار می دهند، اما خطوط پیوستگی متقابل جهانی غالباً ارتباطی با مرزهای سرزمینی ندارند

برداشتهای متفاوت

هر یک از اندیشمندان و صاحب نظرانی که در مورد جهانی شدن بحث کرده اند. تلقی و برداشت متفاوتی از این مقوله داشته اند. به طور کلی می توان سه برداشت متفاوت را از یکدیگر متمایز ساخت

1-  عده ای صحبت از « روند جهانی شدن» (‏The Process of Globalization) می کنند و آن را به مثابه فرآیندی می دانند که سرشتی اجتناب ناپذیر دارد. این عده از فرا رسیدن عصری سخن می گویند که گسست جدی و عمیق پدیدار شده و در این فرایند علاوه بر درهم تنبیدگی اجتماعی انسانها، از لحاظ اقتصادی نیز هندسه جدیدی شکل می گیرد که بیش از آن که مبتنی بر جغرافیا باشد به صورت موضوعی، بر تقسیم کار بنیاد یافته است و پیش از آن که حول محور محض انسان باشد، به توان کارآفرینی و عملی انسانها توجه دارد و عامل تکنولوژی و الزامات اقتصادی، آن را اجتناب ناپذیر میکند

2-   برخی دیگر، جهانی شدن را به مثابه یک «طرح» ( project) تلقی نموده اند به گونه ای که نقطه آغاز و فرجام آن مشخص است. این عده صراحتاً جهانی شدن را نقشه ای برای تحقق رسالت قدیمی انسان سفیر سرمایه داری می دانند. تامیلسون (Tamilson) عقیده دارد که فرهنگ جهانی شده ای که ما هم اکنون با آن روبرو هستیم یک فرهنگ جهانی مبتنی بر هرج و مرج نیست و در عین حال فرهنگی نیست که از جمع بین تجارب و نیازهای بشریت حاصل آمده باشد، حتی به صورت یکسانی از گونه های فرهنگی موجود نیز تغذیه نمی کند، بلکه حاکم شدن یکی از گونه های فرهنگی است که از توان بیشتری برخوردار می باشد. در یک کلام، مقصود همان فرهنگ غربی است. ورسلی ( Wersly) همچون تامیلسون بر آن است که شکل گیری مقوله جهانی شدن هر چند که دموکراسی تقلیدی را به ارمغان می آورد، اما امکان سلطه را تقویت می کند

در این دیدگاه، جهانی شدن به مفهوم واقعی کلمه عبارت است از تداوم روند استعمار و امپریالیسم نو جهانی شدن نوعی جهانی سازی اندیشیده و دور اندیشانه صاحبان ثروت و قدرت است که در آن «اطلاعات» جای « سیستم پایه طلا» ( Glod Standard System) را گرفته است سرمایه سالاری امروزه در قالب جهان گرایی ظاهر شده و اگر امپریالیسم را آخرین مرحله سرمایه داری بدانیم، جهانی شدن واپسین مرحله امپریالیسم است. اصول گرایان اسلامی نیز ادعاهای جهان صنعتی در زمینه حقوق بشر، دموکراسی و غیره را فریبنده دانسته و جهان شدن را طرحی می دانند که غریبان جهت تسهیل و تعمیق تاراج منابع جهان سوم باب کرده اند. نتیجه آن که براساس این تلقی، طرح جهانی شدن شیوه ای نوپا است برای تحصیل مقصودی دیرپا و کشورهای جهان سومی نباید در دام جهانی شدن که استعمار گران تدارک دیده اند بیافتند

3-  سومین برداشت از جهانی شدن درک این مقوله به عنوان نه یک  فرایند بی طرفانه و یا طرح تعمدی، بلکه «پدیده ای» (Phenomena) ساخت دست بشر است. که تحویل یک سویه این پدیده به «فرآیند» یا « طرح» مانع از فهم آن می شود یعنی این پدیده نو ظهور نه پیش اندیشده است که بتوان طرح نامید و نه بدون اطلاع جهانیان، مخصوصاً کارگزاران اطلاعات به واسطه اشراف بر پیامدهای این پدیده از فرصت بیشتری برخوردارند

جهانی شدن، یک پدیده تناقض آمیز است. این پدیده رواج استانداردهای عام رفتاری را در روابط سیاسی اقتصادی و اجتماعی تشویق می کند، اما به همگون سازی نمی پردازد. و در عین یکپارچه سازی، شکافهای را نیز پدید می آورد. جهانی شدن هم زمان با ایجاد فرصتها، خطرها و تهدیداتی نیز فراهم می آورد

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی وضعیت اقلیمی بندر انزلی در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی وضعیت اقلیمی بندر انزلی در word دارای 93 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی وضعیت اقلیمی بندر انزلی در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی وضعیت اقلیمی بندر انزلی در word

مقدمه
- پیشگفتار
- فصل اول
- موقعیت
- حدود موقعیت
- پیدایش و سوابق تاریخی بندر انزلی
- وجه تسمیه، نام شهر
- تاریخچه شهرستان بندر انزلی
- مراکز تاریخی و باستانی
- محلات
- طوایف
- زبان و لهجه
- جاذبه‌های طبیعی
- تالاب انزلی
- تجارت
- کشتیرانی
- تاریخچه شیلات شمال «بندر انزلی»
- ماهیگیری ماقبل تاریخ در جنوب دریای خزر
- اقتصادی ـ اجتماعی
فصل دوم
- اهم ویژگیهای منطقه
- اهم مزایای منطقه بندر انزلی
- مزایای قانونی منطقه
- منابع طبیعی
- جنگل
- منابع گیاهی و دارویی
- منابع زیستی، جانوری
دامهای اهلی
پرندگان
خزندگان
فصل سوم
- آب و هوا
- میزان تابش آفتاب در انزلی
- اقلیم و شرایط طبیعی
- انواع اقلیم منطقه
- رطوبت نسبی
- وزش باد و انواع آن
- مدت ریزش باران
- رودهای شهرستان بندر انزلی
- آبهای زیرزمینی شهرستان بندر انزلی
- میزان بهره‌برداری از آبها و احداث سدها
سد سفید رود
سد خشکه بیجار
فصل چهارم
- توپوگرافی
- خاک‌شناسی
- پوشش گیاهی
- کاربردی اراضی
- کشاورزی و اجرای کشاورزی شیمیایی
- مدیریت حوزه آبخیز یا آبخیز‌داری
فصل پنجم
- هیدروگرافی و لایروبی
- استعداد نیروی انسانی
- تجهیزات
- توسعه و پیشگیری
- برآورد نیازهای تجهیزاتی و نیروی انسانی در سال‌های آتی
- هیدرولوژی
فصل ششم
- تالاب انزلی
- تالاب انزلی، چشم و چراغ طبیعت ایران
- خلیج «تالاب، مرداب» انزلی
- حدود تالاب
- اندوختگاه‌های تالاب انزلی
- رودها و زهکشهای طبیعی وارد به تالاب
- اکوسیستم مرداب انزلی
- بهره‌برداری از مرداب انزلی
- پروژه‌های حفاظتی تالاب انزلی
- DOE
- عوامل مؤثر در تغییرات و تخریب تالاب انزلی

 

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی وضعیت اقلیمی بندر انزلی در word

تاریخ جامع بندر انزلی نویسنده عزیز طویلی

کتاب آب و هوای ایران

تالاب انزلی، نویسنده حمید مسعود منوری

جغرافیای گیلان: نویسنده: م.م لاهیجانی

رساله مقدمه‌ای بر تاریخ و جغرافیای گیلان نویسنده سید حسن پیشوایی

رساله پیدایش و نقش اقتصادی بندر انزلی نویسنده میر منصور موسوی

ویژگیهای طبیعی و مورفولوژی بندر انزلی تالیف: زهرا کشاورزان زاده

نقش و اثرات مناطق آزاد بر گسترش شهر و ناحیه مورد بندر انزلی حسین پیشوایی

طرح جامع بندر پهلوی ـ وزارت مسکن و شهرسازی ـ مهندس سردار افخمی ـ عبدالحمید اشراق

سیمای اقتصادی ـ اجتماعی ـ سازمان برنامه بودجه استان گیلان

پیشگفتار

 ریشه علم جغرافیا از زمانی نشات گرفت که انسان خود را شناخت و این سئوال برای او مطرح شد که در کجاست و چگونه باید به حیات خود ادامه دهد

از جغرافیا علمی همیشه به عنوان دانش خلاق در جهت رفاه انسان و بهبود محیط زندگی او استفاده نشده است. از جبر طبیعت و جبر جغرافیا در نژادپرستی و مسایل ژئوپلتیک برداشت نابخردانه شده و از جغرافیای علمی در توسعه طلبی ملتها و گسترش فضای حیاتی آنها نابجا بهره‌گیری و در رابطه انسانها با طبیعت عوامل تاریخی، اجتماعی و حتی روانی فراموش گردید. بدین ترتیب در نیمه اول قرن بیستم جغرافیای علمی یا کاربردی، خود را با مفاهیم ژئوپلتیک توام گردیده و در تملک نظامی و سیاسی سرزمین‌ها گام برداشت. در همین دوره بین جغرافیای توجیهی با جغرافیا علمی که به خدمت سازمان‌های نظامی، سیاسی و اقتصادی دولت‌های استعماری درآمد، توازن و هماهنگی اساسی دیده می‌شود

جغرافیای کلاسیک به تشریح می‌پردازد ولی جغرافیای کاربردی در جستجوی وضع‌ آینده ناحیه است، جغرافیای کاربردی به جای اینکه به بررسی یک نکته خاص بپردازد از نظر عمران محیط روستایی و یا شهری به تجزیه و تحلیل پرداخته و به عبارت دیگر جغرافیای کمی است

 

فصل اول موقعیت

با بررسی‌های زمین‌شناسی، حدود 15000 سال پیش، جزیره‌ای از سطح آب دریای خزر، سربرآورد که بعدها به نام انزلی نامیده شد و به عنوان مهمترین بندر سواحل جنوبی دریای خزر و ایران معروف گردید


این جزیره بر اثر فعل و انفعالات جوی و سایر عوامل طبیعی، به صورت حالیه از دو قسمت انزلی و غازیان شکل گرفت و کانالی بین این قسمت ایجاد گردید که آب چهار رودخانه از شرق (سوسرروگا ـ پیر بازارروگا ـ راست خاله ـ و نهنگ روگا) و یک رودخانه از غرب (شنبه بازارروگا) از طریق آن به دریا وارد می‌گردد

انزلی مهمترین بندر ایران در ساحل دریای خزر است که در ساحل جنوب غربی این دریا در آخرین قسمت شرقی زبانه‌ای که مرداب را از دریا جدا می ‌کند قرار دارد

گملین در سال 1771 در مورد انزلی چنین می‌نویسد

شهر انزلی یا به طوری که روشها نوشته‌اند به دو قسمت قدیم و جدید تقسیم می‌شود. در قسمت قدیمی جزایر و ارامنه ایرانی کسی سکونت ندارد و در قسمت جدید بازرگانان روسیه و ارامنه تابع روسیه زندگی می‌کنند

در قدیم تمام خانه‌ها بدون استثنا از جگن «نوعی نی» ساخته شده بود. به دلایل زیادی که جای شگفتی باقی نمی‌گذارد به نظر  میرسد که قدمت این بندر بیش از پنجاه سال نمی‌باشد. به سبب اینکه بناهای آن با چنین وسیله ساده ای ساخته شده. حریق در آنجا خسارت زیادی به بار آورده است. کلبه‌ها یا دکانهای چوبی این بندر در معرض همه نوع رطوبت ناشی از اختلافات جوی می باشد و چون این رطوبت بدون هیچ واسطه‌ای به آنها میرسد نمیتواند بی‌ضرر باشد

کلیسای ارامنه در میان دو قسمت قدیم و جدید شهر واقع شده است. شهر در طول ساحل امتداد می‌یابد و به صورت جاده طویلی است که به وسیله چندین جاده قطع می‌شود و این همان جای است که خلیج شروع میشود و در زیر به دو شاخه که به هم متصل است تقسیم می گردد. آب عده‌ای از رودخانه‌ها به این خلیج می‌ریزد

این خلیج تقریباً انزلی را به صورت جزیره‌ای در آورده است که شامل تعداد زیادی دهکده می‌باشد

در گذشته عده‌ای از مردم از طریق کشاورزی و عده دیگر از راه قایقرانی امرار معاش می‌کردند

خاک انزلی ماسه‌ است و همین خاک است که ساختمان بناها را به صورتی محکم و سخت در می آورد ولی از طرف دیگر در فصل پائین این منطقه بارانهای فراوانی دارد خسروخان گرجی که در سال 1230 هجری که گیلان را داشت بناهای زیادی در آنجا ساخت که از جمله می توان پارک توپخانه، قورخانه، دیده بان (چراغ دریائی)، چند حمام و بازار کوچکی شامل دوازده دکان ر ا نام برد و باغی هم به نام باغ شاه در میان پشته ساخت

حدود موقعیت

بندر انزلی دارای 37 درجه و 28 دقیقه عرض شمالی و 49 درجه و 28 دقیقه عرض شمالی و 49 درجه و 28 دقیقه طول شرقی است. ارتفاع آن از سطح دریا 15- است و از  شمال به دریای خزر ـ از جنوب به مرداب انزلی ـ از مشرق به خمام و رشت ـ از مغرب به منطقه طوالش محدود می‌شود. در سال 1370 هـ . ش جمعیت مرکز شهرستان 697/64 نفر و جمعیت کل شهرستان 275/122 نفر و دارای یک شهر و یک بخش و دو دهستان مشتمل بر سی و چهار  آبادی است  و به دو قسمت تقسیم می‌شد محلات قدیمی از انزلی کهنه آباد و محلات جدید تازه آباد نام داشت. زمانی که رابینو در ایران بود این شهر دارای 790 دکان، 3 کاروانسرا و تعداد زیادی انبار یک مدرسه پسرانه و یک مدرسه دختران به روش مدارس اروپائی و هشت مکتبخانه و یک مدرسه روسی و یک مدرسه ارمنی بود

پیدایش و سوابق تاریخی بندر انزلی

وجه تسمیه، نام شهر

نام انزلی[1] همیشه همانند معمائی مورد توجه همگان خصوصاً اهالی بندر انزلی بوده و هست و در هر فرصتی که پیش آورند درباره آن به بحث می‌نشینند و هر کس بدلخواه و یا بنا به شنیده‌هایش به تعبیر و تفسیر می‌پردازد. در این میان عده‌ای نیز از کلمه انزلی بدشان می‌آید و آنرا زائیده افکار بلشویک‌ها می‌دانند. در حالی که اگر همین عده قدری به خود زحمت بدهند و به بررسی بپردازند خواهند دید که نام انزلی صدها سال جلوتر از انقلاب بلوشیکی بر این شهر نهاده شده است. این نام چرا و در چه تاریخی بر این شهر گذارده شده معلوم نیست و تاریخ سکوت کامل اختیار نموده که تا این تاریخ اطلاعات دقیقی هنوز در دسترس قرار نگرفته است. اما بعدها مدارکی بدست آمده که نمایانگر معمای اسمی این شهر تا حدود گردید. بسیاری از اهالی خصوصاً پیرمردان ما وقتی با این سئوال روبرو می‌شوند که چرا نام این شهر را انزلی نهاده‌اند؟ بلافاصله جواب می‌دهند

دو برادر بودند یکی بنام انزان و یا «انزال» و دیگری به نام غازان که یکی این طرف ماند این شهر را نام خودش کرده و بعداً به مرور زمان شد «انزلی» و آن یکی هم آن طرف ماند و آنرا هم به نام خودش گردانید که بعدها تبدیل به «غازیان» شد

درباره نام انزلی وجه تسمیه[2]:  روایت است که دو برادر ترکمن بنامهای غازان و انزان به این ناحیه آمده‌اند و به آبادانی آنجا پرداختند و به همین سبب انزلی به نام انزان و غازیان به نام غازان خوانده شد.                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                

تاریخچه شهرستان بندر انزلی

قدیمی‌ترین زمانی که در متون تاریخی از انزلی یاد شده، سال 863 هجری قمری است که در آن زمان یک دهکده کوچک بوده است. از اوایل  دوره صفویه، این ناحیه مورد توجه انگلیسی‌ها، روس‌ها و دولت مرکزی ایران که پایتخت آن قزوین بود، قرار گرفت. انگلیسی‌ها در تجارت ابریشم گیلان با دایر کردن شرکت تجارتی در مسکو، راه رشت- بندر انزلی- بادکوبه به اروپا را رونق بخشیدند و انزلی به عنوان «دروازه اروپا» معروف شد. با روی کار آمدن پهلوی اول و توجه وی به بندر انزلی، این بندر بازسازی و اسکله‌های جدیدی در انزلی و غازیان ساخته شده و اداره بندر و کشتیرانی مجهز گشت. در حال حاضر بندر انزلی یکی از زیباترین شهرهای گیلان و مجهزترین بندر کرانه‌های دریای خزر است که سالانه هزاران تن کالا توسط کشتی، از آن خارج و یا به آن وارد می‌شود

مراکز تاریخی و باستانی

کاخ میان پشته

این کاخ در میان باغی دل‌انگیز و بزرگ به مساحت تقریبی 17 هکتار در غازیان بندر انزلی ساخته شده و از یک سو مشرف به دریا و هم اکنون در اختیار نیروی دریایی می‌باشد. کاخ میان پشته پس از آتش سوزی کاخ «خوشتاریا» به دستور رضا شاه و در شرق آن ساخته شد. زیربنای این کاخ 1168 متر مربع است و بدنه آن از سنگ قواره بلوک، به صورت دو جداره ساخته شده است

زیباترین عنصر این کاخ، راه پله مارپیچ آن است که تا زیر شیروانی امتداد می‌‌یابد

عمارت معتمدی

این ساختمان که در بلوار بندر انزلی واقع  و هم اکنون پاسگاه نیروی انتظامی است. در سال 1234 ه.ق (1198 خورشیدی) به دستور «معتمدالدوله میرزا عبدالوهاب» در دو طبقه ساخته شده است. این بنا یکی از قصرهای دوره قاجاریه و محل سکونت همراهان شاه یا بزرگان آن دوره بوده است

عمارت گمرک

از دیگر بناهای  تاریخ گیلان، عمارت گمرک و محل استقرار نیروی دریایی است که هر دو به دوره پهلوی مربوط است. اصل بناهای اداره بندر  به دوره قاجار تعلق دارد  و روس‌ها آن را ساخته اند ولی در دوره پهلوی بازسازی شده است. این بنا در گذشته مورد استفاده دسته موزیک ارتش بود و لذا به «ساختمان موزیک» شهرت یافته است

عمارت شهرداری

عمارت شهرداری انزلی که نمونه‌ای از معماری دوره پهلوی در گیلان است، در قسمت بالای پارک بلوار واقع شده و مشابه دیگر بناهای دوره پهلوی است که برای فرمانداری‌ها و شهرداری ها ساخته‌ شده‌اند. علاوه بر کاخ‌ها و عمارت های تاریخی که مورد اشاره قرار گرفت، در استان گیلان ساختمان‌های قدیمی دیگری نیز وجود دارند که از لحاظ قدمت و ویژگی‌های معماری جالب توجه‌اند مهم‌ترین این عمارت ها عبارتند از: عمارت اداره پست، عمارت استانداری سابق، عمارت کلاه فرنگی، سرای طاقی کوچک و بزرگ، سرای چینی چیان و سرای محتشم که کلا در رشت قرار  دارند و یادگار دوره قاجار هستند

بقعه بی بی حوریه (خانم حوریه)

این بقعه در شالور، در کنار راه انزلی- رشت قرار دارد و گفته می‌شود  آرامگاه خواهر  امام رضا (ع) و از دختران امام موسی کاظم (ع) است. بقعه تأسیساتی از قبیل زایرسرا، مجسد با دو گلدسته بلند و زیبایی کاشی کاری شده، سرایداری عمومی و پارکینگ میباشد

محلات

در سال 1859 م که مکنزی انزلی را دید در این شهر دو محله وجود داشت

قلعه بازار که محله ثروتمندان بود و در آن اکثر ساختمان‌ها آجری بودند و بامهای سفالی داشتند و کهنه بازار که در طول مرداب تا سنگر تا قسمت شرقی انزلی کشیده میشد

این شهر 353 خانه داشت که فقط 50 خانه دارای بام سفالی  بود و همچنین 150 دکان و سه مسجد و سه تکیه هم در آن وجود داشت

با گذشت زمان اصلاح راه انزلی به تهران جنبش قابل ملاحظه‌ای از نظر توسعه‌ای به این شهر داد. به طوری که این شهر اکنون دارای 1500 خانه است که 700 خانه آن گالیپوش و بقیه سفالی هستند. جمعیت این شهر با خارجیانی که در آن به سر میبرند به 8000 نفر میرسد. این تعداد در زمستان به نسبت قابل توجهی زیاد می‌شود. زیرا عده‌ زیادی از اهالی خلخال و دیگر نقاط در فصل سرما برای کار به این شهر رو می آورند. انزلی امروز از مشرق به مغرب در حدود دو کیلومتر در مسیر ساحل طول دارد که فاصله آن تا دریا از 5 تا 700 متر تغییر می‌یابد

محلات قدیمی انزلی به نام کهنه آباد و محلات جدید به نام تازه آباد نامیده میشود. در این شهر 790 دکان و سه کاروانسرا و تعداد زیادی انبار دو مدرسه به اسلوب مدارس اروپا یکی مخصوص دختران و یکی برای پسران و هشت مکتب خانه و یک مدرسه روسی و یک مدرسه ارامنه وجود دارد

چهار مسجد به نام مسجد خان که با یک تکیه وسیله‌ مرحوم محمد هاشم خان انزانی در اواخر دوره سلطنت محمد شاه ساخته شد و به آن مسجد جامع هم  میگویند، مسجد سرخی که به وسیله‌ طایفه  استاد محمد رضی بنا شد و به تازگی به وسیله عمید همایون مرمت گردید و مسجد تازه که به وسیله مرحوم حاجی سید شفیع آقا مجتهد بنا گردید، در آن دیده میشود

طوایف

طوایف قدیمی انزلی همان طوایف سرخی و استاد محمد رضی است. طایفه استاد محمد رضی حیدری بودند و مشهورترین فرد این طایفه طهماسب خان بن قدم علی بن کرم علی از چومثقال بوده است. این شخص لقب خان را اوایل دوره سلطنت فتحعلی شاه بدست آورد. پیش از پنجاه خانواده از اعقاب این طایفه در رشت و انزلی سکونت دارند. رئیس کنونی این طایفه میرزا رفیع خان پسر طهماسب خان است

اصل طایفه دریابیگی از بجنورد خراسان است که از آنجا به لنکران منتقل شدند، و  مورد محبت میرحسن خان طالش فرزند میر مصطفی خان قرار گرفتند و هر دو خانواده با هم پیمان خویشاوندی بستند

[1]- فومنی ـ عبدالفتاح ـ تاریخ گیلان

[2]- دارالمرزولایات ایران ـ گیلان

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی مقاله حماسه عرفانی در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله حماسه عرفانی در word دارای 69 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله حماسه عرفانی در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله حماسه عرفانی در word

بخش اول : حماسه عرفانی
چکیده  
واژگان کلیدی  
مقدمه  
بررسی ریشه‌های لغوی حماسه در زبانهای اروپایی و عربی  
حماسه در سیر تاریخی نقد ادبی در غرب  
زمینه‌ها و مایه‌های «حماسه عرفانی» در آثار ادبی فارسی  
«حماسه‌ی عرفانی» چیست؟  
ابعاد همسانی‌ها و وجوه تشابه متون حماسی و عرفانی  
حماسه‌های غیر ملـّی و پذیرش حماسه‌ی عرفانی  
تأمـّلی بر حماسه‌های بزرگ جهانی از حیث رویکردهای عرفانی مضامین آنها  
نظر دانشمندان و منتقدان درباره‌ی تأیید اصل «حماسه عرفانی» و «حماسه روحانی»  
همسانی ساختار آثار حماسی و عرفانی  
نتیجه‌گیری  
منابع  
بخش دوم : زندگی نامه حافظ شیرازی
زندگی نامه و ویژگیهای حافظ  
دیوان حافظ  
زبان و هنر شعری  
غزلیات  
نمونه ‌ای از اشعار  
رباعیات  
حافظ و پیشینیان  
تأثیر حافظ بر شعر دوره‌ های بعد  
شرح حافظ  
فال حافظ  
افکار حافظ  
واژه ‌های کلیدی حافظ  
آرامگاه حافظ  
منابع  
بخش سوم : مقایسه نثر قدیم با نثر جدید
نگاهی به گونه نثر فارسی از ابتدا تا امروز  
گذشته ی نثر فارسی  
دگرگونی نثر فارسی در سده ی سیزدهم  
علت های پیدایی نثر معاصر  
نخستین جلوه‌های نثر امروز  
مشخصات نثر امروز و انواع آن  
نثر کتاب های پژوهشی  
نثر کتاب های ادبی  
نثر روزنامه‌ای  
نثر ترجمه  
نمونه های از نثرهای  فاخر  
بخشی از مناجات نامه  
بخشی از مرزبان‌نامه  
نثر «مقامات»  
بخشی از کلیله و دمنه  
بخشی از گلستان  
نثر تقلیدی  
بخشی از  نثر قائم مقام  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله حماسه عرفانی در word

آیت اله مطهری، حماسه حسینی،
آیت اله مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران،
شهیدی، نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 51: 44
زرین‌کوب، با کاروان حلـّه،
صفا، پورنامداریان و قبادی، 1369
مثنوی، تصحیح نیکلسن، جلد سوم، ص

بررسی ریشه‌های لغوی حماسه در زبانهای اروپایی و عربی

در معنوی لغوی، حماسه در زبان یونانی [1]، در انگلیسی [2]و در زبان فرانسه [3]خوانده می‌شود (صلیبا، 1366 324) و متن حماسی را epic می‌خوانند. این واژه در زبان عربی از ریشه «حمس» به معنای «دلاوری» و «خشمناکی»، «شور و هیجان» است (صفی‌پور، بی‌تاجلد اول). نیز به معنی «تندی»، «شجاعت»،«ممانعت و جنگیدن» است. (صلیبا1366: 324 همچنین در معنای «شجاعت» و «غیرت دینی» به کار رفته است. (لسان العرب، ابن منظور)

حماسه در سیر تاریخی نقد ادبی در غرب

حماسه یکی از عمده‌ترین مصادیق انواع (Genre) ادبی است که در یونان قدیم، حتی قبل از ارسطو، کمابیش شناخته شده بود. در آثار افلاطون (م. 437 ق.م) حماسه «به معنی الهام خداوندی است و در نظر وی هم به معنی تأمل فیلسوف است و هم پهلوانی و جنگاوری و هم به معنی الهام شاعر.» (صلیبا، 1366: 324)

ارسطو بیش از هر کسی، متون حماسی را به عنوان نوع مستقل ادبی به رسمیت شناخت. ابتدا از نظر امثال ارسطو، حماسه به متونی اطلاق می‌شد که «با زبان فخیم ادبی به موضوع جنگهای بزرگ و جدال‌های سرنوشت‌ساز اقوام یا گروهی از مردم بر محور پهلوان یا پهلوانان خاصی شکل گیرد و به سرانجامی شگرف ختم شود.» (زرین کوب، 1342: 27)

به‌تدریج، حماسه در طول زمان، کانون توجه دانشمندان حوزه‌های مختلف از جمله فلسفه قرار گرفت و با کندوکاوهای محققان و منتقدان ادبی جهان، صفا و وضوح بیشتری یافت و تعریف دقیق‌تری پیدا کرد. در اروپا و در دوران جدید، جان لاک، آن را به معنی «شعور دینی می‌داند که بر وحی متکـّی است.» (صلیبا، 1366: 324). به نظر او، حماسه «شعور دینی است که متکی بر وحی بدون عقل باشد یا شعور دینی که به یک وحی منزل ذاتی (درونی) مشخصی تبدیل گردد.»(صلیبا، 1366: 324)

زمینه‌ها و مایه‌های «حماسه عرفانی» در آثار ادبی فارسی

در تاریخ تفکر ایرانی ـ اسلامی،‌ شیخ شهاب‌الدین سهروردی (وفات 587 ه‍.ق.) را می‌توان یکی از بارزترین شخصیت‌های مبدع و طراح این اندیشه دانست

در حوزه شعر عرفانی نیز سنایی (وفات بین 525 تا 545 ه‍.ق.)، عطار (وفات 618 ه‍.ق.) و به‌ویژه مولوی را می‌توان مهمترین شخصیت‌های بزرگ این باور دانست. نیز سهم شیخ نجم‌الدین رازی (وفات 645 ه‍.ق.) و شیخ‌ فرید‌الدین عطار را در عرصه‌ی ادبیات منثور در آثاری همچون مرصاد العباد و تذکره الاولیا، بالاخص در وصف حال حسین بن منصور حلاج (مقتول به سال 309 ه‍..ق.) در پردازش قطعات حماسی ـ عرفانی در زمینه نثر عرفانی، نمی‌توان نادیده انگاشت

افزون بر اینها، اساطیر ایرانی نیز به عنوان رکن اساسی حماسه در شعر بسیاری از شاعران غیرحماسه‌سرا اعم‌ّ از عارف مسلک یا دیگران، نسل به نسل آن را در اشعار خود یاد کرده‌اند، از جمله در اشعار ناصرخسرو (وفات 481 ه‍.ق.). نظامی (وفات 614 ه‍.ق.)، خاقانی (وفات 582 یا 595 ه‍.ق)، حافظ (وفات 792 ه‍.ق) و دیگران، این اساطیر در دریای شعر آنان موج می‌زند. علاوه بر آن، در متون عرفانی فارسی، نمادهای اسطوره‌ای، دوشادوش متون حماسی، زینت‌بخش آنها و عظیم‌ترین نشان همگرایی متون حماسی و عرفانی به شمار می‌آید

«حماسه‌ی عرفانی» چیست؟

حماسه پیش از هر چیز یک صنعت و فن ظریف، پیچیده و نمادین اما به ظاهر ساده و آسان ادبی است. نوعی فن‌ّ جمال‌شناسانه است. ظرف و صورتی است ادبی همانند غزل، قصیده، مثنوی، نمایشنامه و داستان که محتوا و معانی گوناگونی را می‌توان در آن جای داد

حماسه می‌تواند پیامی انسانی و جهان شمول داشته باشد و محدود به اقوام و نژادی خاص در نظر گرفته نشود. لذا می‌تواند اخلاقی، تاریخی، اساطیری و از جمله عرفانی باشد؛ یعنی یک موضوع و درونمایه و تم متعالی بیانگر عشق به معبود ازلی باشد. البته ملت‌هایی که دارای تمدن و تاریخ‌اند، حماسه آنها پررنگ‌تر و اصیل‌تر است و بالعکس اقوامی که پیشینه چندان پرباری ندارند، می‌توان گفت که از داشتن حماسه به معنای واقعی محروم‌اند

آیا نمی‌توان حادثه‌ای سترگ و موضوعی پراهمیت چون سفر روحانی بندگانی بزرگ به بلندای آسمان معنویت و سیر عباد به سوی حضرت معبود از خاک به افلاک را به زبان و سبک حماسی بیان کرد؟ آیا شاعر حق ندارد برای چنین امر خطیری قالب ادبی حماسی را برگزیند؟ همچنانکه بزرگانی چون عطار در سرودن منطق‌الطیر چنین کرده‌اند؟ البته مرد خدا از روحیه شجاعانه‌ای برخوردار است که جز در برابر خداوند یکتا، به هیچ چیز و کسی تسلیم نمی‌شود و در برابر آنان سر فرود نمی‌آورد و شجاعت را به پایه‌ای می‌رساند که حتی بر روی نیمه تاریک و اهریمنی وجود خویش پای می‌نهد و با سلاح ورع و تقوی با آن می‌ستیزد و غالباً هم بر آن غالب می‌شود. علاوه بر آن، چنانکه از کتب عرفان و تصو‌ّف برمی‌آید، بیشتر اهل باطن از نیروی جسمانی فوق‌العاده هم برخوردار بوده‌اند. ابوالقاسم قشیری گویا در شناخت اسلحه و سواری و رموز پهلوانی چیزها می‌دانست که دیگران نمی‌دانسته‌اند

 پوریای ولی یا پهلوان محمود خوارزمی، هم شاعر بود هم عارف و درویش مشرب و هم پهلوان و نجم‌الدین کبری برغم زهد در عمل و ترک لذائذ دنیوی آن‌چنان شهامت و رشادتی از خویش نشان داد که بر تارک حوادث حماسی می‌درخشد و از این دست نمونه‌ها در زندگی عارفان نیز چشمها را به کر‌ّات خواهد نواخت که در اینجا مجال ذکر آنان فراهم نیست

تنها «نوع ادبی» حماسه نیست که ظرفیت معنایی متحو‌ّل و گسترده‌ای یافته است، بلکه بسیاری از «قالب‌های ادبی» دارای چنین گنجایشی هستند. مثلاً در زبان فارسی، غزل ابتدا به منظور بیان مفاهیم عاشقانه و غنایی شکل گرفت، اما در ادوار بعدی، ظرف بیان معانی گونه‌گون گشت. تحو‌ّل اساسی در مفاهیم غزل از زمان ورود عرفان و تصو‌ّف به عرصه‌ شعر فارسی آغاز گردیده بود و عارفان و صوفیان در قالب غزل، عشق زمینی را به آسمان بردند و با معشوق ازلی نرد عشق باختند. چنانکه در دوره مشروطه عمده غزل‌های شاعران بزرگ مفهومی اجتماعی و سیاسی پیدا کرد که اهل ادب از آن به عنوان غزل سیاسی ـ اجتماعی یاد می‌کنند. همین تحول و دگرگونی دوباره در جریان دگرگونی‌های جدید اجتماعی در عصر انقلاب اسلامی، ‌به‌ویژه در دوران جنگ تحمیلی در ایران تکرار شده است. باید گفت که این روحیه شاعر است که به نوع شعر، رنگ و حال و هوا می‌بخشد. اگر شاعر خود، حماسی باشد، غزل عاشقانه او نیز رنگ حماسی به خود خواهد گرفت

چه بسیار اهل دلی که با بهره‌گیری از غزل‌های معمولی، با هنرمندی و ظرافت و زیبایی مفهوم آن را براساس جهان‌بینی خود تغییر داده‌اند. غیر از غزل، ‌قالب‌هایی چون قصیده نیز از این تحول مضمونی و حتی ساختاری برکنار نمانده‌اند. در واقع می‌توان گفت با ورود جهان‌بینی عرفانی به عرصه‌ شعر و ادب فارسی، صورت ظاهری و تصویرگری‌های معمولی پیشینیان، بهانه و دستاویزی برای وارد کردن معانی متعالی و ملکوتی در حوزه ادب گردید و قالبهای ادبی آنان، با تحولاتی در خدمت این درونمایه‌ها و مفاهیم درآمد. بنابراین، برغم فاصله‌ فراوان مضمونی میان جهان‌بینی مادی و عرفانی، اهل دل با چه شگردهای شگفتی همان قالب‌های ادبی غزل، مثنوی و قصیده را ـ که ظرف بیان وصف‌های ملال‌آور، ‌مدح ستمگران و جهانخواران و روایت‌های افسانه‌ای یا تاریخی بود ـ در خدمت اندیشه‌های خود به کار گرفتند و این در حالی است که از نظر استمرارپذیری و ظرفیت پردازش مضمون عرفانی نسبت به مضامین وصف و مدح نیز طبعاً تفاوت ساختاری مهمی در شالوده‌ شعرهای عرفانی با اشعار پیشین می‌توان دریافت. افزون بر آن، متون حماسی از جنبه‌های گوناگون با متون عرفانی تناسب و همسانی بیشتری دارد. از جمله

الف ـ از نظر انعکاس همسان و پرورش مشابه موضوعات و بن‌مایه‌هایی[4] چون سفر و سیر و سیاحت، آزمون و ابتلا، خواب و رؤیا، رازناک بودن حوادث و رخدادها، متکی بودن بر مبانی و باورهای اسطوره‌ای و داشتن آرمانی والا و افق دید وسیع

ب ـ حادثه‌پردازی مشترک، چون جدال و کشمکش خیر و شر، نیک سیرتی و بدکرداری، تأویل و تفسیرپذیری، باور به اقتدار و جبر آسمانی و نیروهای ماورایی، حوادث ما فوق طبیعی، رضایت ندادن به وضع موجود، محوریت قهرمان و ; همچنین سمت و سوی نهایی جدالها که مآلاً به مرکزیت نیروهای خیر و شر مربوط می‌شوند؛ یعنی واقع شدن ایزدان در طرفی و اهریمن در سویی دیگر

ج‌ـ بهره‌گیری از نمادهای مهم و برجسته‌ای چون سیمرغ، دیو، اژدها، ابلیس، اهریمن، قاف، البرز، خورشید، ماه، کوه و دریا و ;

د ـ پردازش همسان و ظهور ساختار مشابه از جمله بهره‌گیری یکسان از ساختار روایی بلند، عموماً استفاده از قالب مثنوی

آنچه ذکر شد، از جمله مصادیق مشابهت، همسانی و همسویی است که در میان انواع و اشکال گوناگون ادبی فقط میان متون حماسی و عرفانی ممکن است به وقوع بپیوندد و ادبیات وصف و مدح نمی‌تواند در زمینه‌های مذکور با ادبیات عرفانی همسان و مشابه باشد و برعکس، ادبیات حماسی در این زمینه می‌تواند با ادبیات عرفانی برابری کند و شاید دسته‌بندی مسائل و توضیحی که در پی می‌آید، این مسأله را بهتر تبیین کند

ابعاد همسانی‌ها و وجوه تشابه متون حماسی و عرفانی

1ـ مبتنی بودن هر دو بر تماثل و همانند پنداری طبیعت با ماوراء طبیعت و تن آدمی با مجموعه طبیعت

2ـ انعکاس بن‌مایه‌ها و موضوعات مشترک مانند فر‌ّه‌ی ایزدی، متکی شدن به عالم غیب و ماوراء‌الطبیعه، سفر و سیر و سیاحت، امتحان و آزمون، خواب، رؤیا و راز، متکی بودن بر باورها و مبانی اسطوره‌ای، عنصر قهرمانی و نقش انسانها در روایت

3ـ حادثه‌پردازی مشترک مانند هفتخوان رستم با هفت وادی عشق به‌ویژه در منطق‌الطیر عطار، جدال و چالش دائمی و رویارویی خیر و شر و نیروهای اهریمنی و اهورایی، تأویل‌گرایی و تفسیرپذیری، اقتدارگرایی و باورمندی جبر آسمانی و اقتدار ماورایی، محوریت قهرمان، دخالت نیروهای ماوراء‌الطبیعی، نفی وضع موجود و آرمانگرایی، حوادث و وقایع خارق‌العاده و طولانی

4ـ بهره‌گیری مشترک از نمادهای مهم و اساسی همچون: سیمرغ، عنقا، هما، جام جم، آیینه اسکندر، دیو،‌ اژدها، شیطان، ابلیس، اهریمن، قاف، البرز، خورشید، ماه، آسمان، دریا، آب، کوه، دشت، صحرا، سروش، هاتف

5ـ پردازشهای همسان و ظهور ساختار مشابه مانند بهره‌گیری از ساختار روایی بلند و استفاده‌ بیشتر از قالب مثنوی، تفصیل و اطناب و طولانی شدن نقل روایتها و پیوند زدن برخی داستانها به یکدیگر، تحرک، پویایی و تنوع تصاویر و تغییر و تحول قهرمان و حالات روحی و روانی آنان، پافشاری و اصرار قهرمانها بر عزم راستین و آرمانی و; است

6ـ تشابه در پردازش شخصیتهایی چون: جمشید و کیخسرو، سلیمان و ذوالقرنین و اسکندر، فریدون و حضرت موسی(ع) در آغاز تولد و ; و اوان زندگی فریدون و یا حوادث عمر حضرت یعقوب در پایان، همچنین پردازش شخصیت ضحاک و فرعون، کاووس و نمرود، سیاوش و حضرت یوسف(ع)، موارد فراوان دیگر که به ویژه در حماسه‌های دینی فراوان به چشم می‌خورد

می‌توان گفت جدال در متون حماسی و عرفانی موجب صیرورت آن آثار و تکامل شخصیت قهرمان آنها از آغاز تا انجام است، زیرا اگر جدال نباشد نه قهرمانگری معنی دارد و نه حماسه پای می‌گیرد و نه متون عرفانی معنی پیدا می‌کند. مسأله‌ جدال در شاهنامه به حدی جدی و فراگیر است که گویا شاهنامه جز طرح جدال، چیز دیگری نیست؛ از جدال سنگ و آهن که آتش نتیجه‌ آن باشد تا جدال نفس امـّاره با جنبه‌های متعالی و قدسی انسان که جمشید و ضحـّاک و کاووس مظهر آن هستند

در جنگ بزرگ ایرانیان با قوای اهریمنی تورانیان و کشته شدن بزرگترین دشمن ایران و مظهر شر‌ّ و بدی (افراسیاب) که سراسر جلد چهارم و پنجم شاهنامه گزارش این نبرد است، فردوسی برای آنکه شکوه عظمت این نبرد را بیان کند در ابتدا و اثنای این جدال، نبردهای فرعی فراوان را گنجانیده است. آنجا که رستم اکوان دیو را به بند می‌کشد و به هلاکت می‌رساند، فردوسی می‌گوید

دگـر باره اکوان بدو باز خورد                             تهمتن چــو بشنید گفتــار دیو

بزد بر سر دیـو چون پیل مست                            همی خواند بر کـردگـار آفرین

تو مــر دیــو را مردم بدشناس                             نگشــتی بدو گفت: سـیر از نبرد؟

برآورد چــون شیـرجنگی‌غریو‌;                        سر و مغزش از گرز‌ او‌گشت‌پست

کــزو بود پیـروزی و زورکیــن                          کسی کـاو ندارد زیزدان سپـاس

در آثار مولوی نیز جدال و کشمکش پرنده روح با حصار تن و قهرمان روح با اژدهای نفس ـ برای رهایی از این قفس و بازگشت به عالم ملکوت ـ است؛

نفست اژدرهاست، او کی خفته است؟                  از غـم بـی‌آلـتـی افـســرده اســت

اما میدان و سطح این جدال در غزلیات شمس با مثنوی کمی تفاوت دارد. در غزلیات رتبه‌ این جدال که با شور و شیدایی تصویر می‌آفریند، نازلتر از جدال در مثنوی است که با ثبات و آرامش تصویرگری می‌کند. مولوی از همان آغاز مثنوی نبرد ازلی و ابدی را طرح کرده است

بشنو از نی چون حکایت می‌کند                         از جــدایـی‌هـا شـکـایـت مـی‌کـنـد

این شکایت و جدال همان نبردی است که می‌توان گفت سراسر مثنوی، تفسیر همین نجوا و تشریح همین جدال و برای بازگشت است. (زرین‌کوب، 1364)

جــان ز هجر عرش اندر فاقه‌یی                           تــن ز عـشـق خـار بـن چـون نـاقـه‌یی

جـان گشــاید سوی بـالا بالهـا                            در زده تــن در زمـیــن چـنـگـالـهــا

از موارد دیگر همانندی متون حماسی و عرفانی، ‌مسأله‌ خرق عادت و عناصر فوق طبیعی و خواب و رؤیا، جادو، آزمون، امتحان و ابتلا، سلوک و رازداری است

به عنوان نمونه، شواهدی از مشابهت رؤیا و خواب در شاهنامه و مثنوی نقل می‌شود

نگــر خواب را بیهـده نشمری                             به‌ویژه که شــاه جهـان بینـدش

یـکـی بـهـره دانــی ز پـیـغـمـبـری                      روان درخـشــنــده بــگـزیـنـــدش

اولیا را خواب، ملک است ای فلان                      همچنان اصحاب کهف اندر جهان

خواب می‌بینند و آنجــا خــواب نی                     در عــدم در مـی‌رونــد و بــاب نـی

آزمون و امتحان در شاهنامه و مثنوی:

به از آزمــایش ندیــدم گوا                    گـــوایـی سـخـنـگـوی و فرمـانــروا ( فردوسی )

گــرنبودی امتحــان هربدی                    هــر مـخـنــّث در وغــا ر‌ُسـتـم بـُدی (مولوی)

راز و سر‌ّ عام در شاهنامه و مثنوی:

نهــانش نوا کرد و کس را نگفت                        هـمــان راز او داشــت انـدر نـهـفـت

فردوسی

راز جــز با رازدان انبـاز نیست                              راز انــدر گــوش مـنـکر راز نـیـست

مولوی

با توجه به مطالب سابق‌الذکر، آیا می‌توان میان متون عرفانی با متون غیرحماسی از قبیل وصفی و مدحی چنین مشابهت‌ها و همگونی‌هایی را یافت؟ آیا می‌توان میان متون حماسی با متون پیشین چنین همانندی‌هایی را سراغ گرفت؟ پاسخ این پرسش در ادب فارسی منفی است و دلیل مهم ادعای این پژوهش این است که مشابهت‌های یادشده میان ادب حماسی و عرفانی به حدی عمیق و گسترده شد که به تدریج موجب گردید تا «حماسه‌ی عرفانی» در ادبیات فارسی تکوین یابد، نضج و گسترش پیدا کند و ماندگار گردد؛ حتی دردوره‌ معاصر به ویژه در جریان انقلاب اسلامی و پس از آن چنین حادثه‌یی تکرار شد

از سوی دیگر «حماسه‌ عرفانی» فراتر از حوزه‌ متون و مباحث ادبی، در حوزه‌ اندیشه‌ورزی و نظریه‌های فلسفی ایرانی نیز از جایگاهی والا و وسیع برخوردار است. پرچمدار این اندیشه شیخ شهاب‌الدین سهروردی است که به تبیین کامل اجزاء و عناصر آن پرداخته است و پس از او نیز استمرار یافته و در فرهنگ و ادبیات ایران اثر بسزایی گذاشته است تا جایی که رگه‌های اندیشه‌ وی را در آراء ملاصدرا نیز می‌توان سراغ گرفت. این نگرش در اندیشه‌ وارثان تفکـّر صدرایی در ایران به‌ویژه در برخی از آثار استاد مطهری آشکار است

تداوم و پی‌جویی این اندیشه موجب شد تا ادبیات فارسی نیز در تصویرگریها و آفرینش روایتها، به ویژه در دوران جنگ بزرگ هشت ساله؛ در سایه‌ی آن به سیر خود ادامه دهد

حماسه‌های غیر ملـّی و پذیرش حماسه‌ی عرفانی

نگارنده مدعی نیست که این نوع نگاه یا این تقسیم‌بندی خاص درباره‌ حماسه‌های همه‌ سرزمینها صدق می‌کند، بلکه بر آن است درباره‌ متون ادبی حماسی و عرفانی فارسی می‌توان براساس موازین علمی نقد ادبی، چنین تفسیری را عرضه کرد. این با نظر هگل درباره‌ تحو‌ّل و تکامل آثار حماسی نیز سازگار است. (مختاری، 1368)

امروزه این تقسیم‌بندی پذیرفته شده است که برخی حماسه‌ها از جمله مهابهاراتا و رامایانا یا بهشت گمشده‌ میلتون را حماسه‌هایی می‌دانند که ملّی و تاریخی نبوده، دینی، فلسفی یا اخلاقی خوانده می‌شوند و تقریباً عموم منتقدان در این اطلاق، اتفاق نظر دارند. یا حماسه‌هایی چون خاوران‌نامه‌ ابن حسام، حمله حیدری میرزا محمد رفیع خان باذل، خداوند‌نامه‌ صبای کاشانی، اردیبهشت‌نامه‌ سروش اصفهانی را نیز حماسه‌ ملـّی نمی‌پندارند، بلکه حماسه‌های دینی می‌دانند. بنابراین، حماسه‌های غیرملـّی امری پذیرفته شده است. آیا با چنین پیشینه‌یی از تقسیم‌بندی‌ها یا تلقی‌ها نمی‌توان به قسمی دیگر مشابه حماسه‌های اخلاقی، فلسفی و دینی؛ یعنی حماسه‌ی عرفانی قائل شد؟

حماسه‌ی‌ عرفانی در واقع، بازآفرینی حماسه‌های اساطیری، ملـّی، فلسفی و مذهبی است که رزم آفاقی در آن به درون و انفس مبدل شده است و در درون جغرافیای بزرگ نفس و روح، نبرد درمی‌گیرد چنانکه گاه گرد و غبار کشاکش قهرمان (روح) و ضد قهرمان (نفس) کم از برخاستن غبار جنگهای جغرافیایی طبیعت بیرون نیست

حماسه‌های عرفانی منثور فارسی نیز عموماً به صورت داستانهای رمزی و نمادین خلق شده‌اند؛ بسیاری از این آثار «رساله‌الطیر» نام دارند مانند رساله‌الطیر ابن سینا، رساله الطیر غزالی و رساله‌الطیر نجم‌الدین رازی. در آثار مذکور،‌پرنده که نماد و سمبل روح یا نفس ناطقه است پس از آگاهی از غربت خود در جهان ماده و زندان تن با راهنمایی، از عالم ملکوت و ماوراء‌ طبیعت مطلع گشته، از طریق وی با اصول و موانع عالم کبیر و صغیر آشنا می‌شود

موضوع اصلی در این رساله‌الطیرها به گونه‌یی است که پس از حصول خودآگاهی برای روح، حماسه‌ وی در قالب سفری عظیم و پرمخاطره آغاز می‌گردد. سفر از خاک تا افلاک؛‌روح باید در این مسیر پرمهلکه از غربت جسم و اعماق چاه تاریک تن یا عالم ماده به سوی اوج و عالم معنی و شرق نورانی و ناکجاآباد حقیقت‌سفر کند

نحوه‌ پردازش مواجهه‌ قهرمان؛ یعنی «روح با مهالک و جدالهای بزرگ او با موانع، در این آثار کاملاً با جدال و جنگهای حماسه‌های طبیعت بیرون همتایی دارد و گاه شکوه و همینه آنان پرکشش‌تر نیز می‌شود.» (پورنامداریان، 1367)

تأمـّلی بر حماسه‌های بزرگ جهانی از حیث رویکردهای عرفانی مضامین آنها

گیلگمش (هزاره‌ دوم پیش از میلاد) را به دلیل مرکزیت درونمایه‌ آن؛ یعنی جستجوی گیاه زندگی، می‌توان نوعی حماسه‌ عرفانی یا سازگار با محتوای عرفانی تلقی کرد. به ویژه آنکه «در جستجوی گیاه جاودانگی، سر به کوه و صحرا می‌گذارد و بعد از ماجراهای فراوان، این گیاه را به دست می‌آورد » (شالیان، 1377) چرا که در متون عرفانی فارسی صرف نظر از سوابق افراد که ممکن است در آغاز در ورطه‌های غیرعرفانی و غیراخلاقی گرفتار باشند ولی چون به فانی بودن لذات جهانی پی ببرند و در جستجوی جاودانگی و ماندگاری حقیقی برآیند و در تداوم طلب این حقیقت سفرها و مهالک پیاپی را درنوردیده تا به اکسیر جاودانگی و کیمیای بقا در معشوق ازلی دست یابند. نمونه این گونه افراد فضیل عیاض و بشر حافی و ابراهیم ادهم‌اند که چونان شیری سرخ، تن تیره و حصار عادات را می‌درند و فرو می‌ریزانند و به انسانی دیگر بدل می‌شوند

زنده یاد زرین کوب، درباره‌ ایلیاد و اودیسه‌ هومر نیز تحلیلی مشابه با دریافت فوق دارد. (زرین کوب، 1364: 122). افزون بر اینها، رگه‌هایی از رویکردهای عرفانی را می‌توان در بسیاری از آثار حماسی دیگر مشاهده کرد و محققان بسیاری بر این دریافت صحه گذاشته‌اند. از جمله در آثار حماسی رامایانا، حماسه‌ هندیان و نیز منظومه‌هایی که به حماسه‌ اخلاقی و انسانی اشتهار دارند؛ ایاتکار زریران و قسمتهای مهمی از شاهنامه‌ فردوسی و گرشاسبنامه‌ اسدی طوسی و برزونامه‌ عطایی رازی و منظومه‌ سیکلیک یونانیان و حماسه‌ آلمانی نیبلونگن و مجموعه حماسه‌های کهن فرانسوی اشانسون ـ اوژست و نیز در بهشت گمشده‌ جان میلتون به روشنی دریافتنی است

بدیهی است وقتی در چنین حماسه‌های انسانی و اخلاقی، رویکردهای عرفانی جلوه‌گر باشد، در حماسه‌هایی که کاملاً دینی هستند و در ادب فارسی تعداد آنها به بیش از 20 اثر می‌رسد (صفا، 1339) به طریق اولی مضامین عرفانی پررنگ‌تر و پرمایه‌تر خواهد بود

از نوشته‌های استاد مطهری در باب حماسه مستفاد می‌شود که سرمایه‌ او‌ّلیه و عناصر حماسی در متون دینی فراوان است که ورود آنها در متون ادبی همراه با پردازش متناسب آنان با شیوه‌های حماسه‌سرایی سزاوار توجـّه است

استاد مطهری حتی برخی سوره‌های قرآن کریم مانند «والعادیات» یا بخشهایی از نهج‌البلاغه را کاملاً حماسی قلمداد می‌کنند

نظر دانشمندان و منتقدان درباره‌ی تأیید اصل «حماسه عرفانی» و «حماسه روحانی»


 

[1] Enthousiasmos

[2] Enthusiasm

[3] Enthousiasme

[4] motif

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

» نظر

پروژه دانشجویی مقاله رابطه اخلاق و آزادی در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله رابطه اخلاق و آزادی در word دارای 28 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله رابطه اخلاق و آزادی در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله رابطه اخلاق و آزادی در word

چکیده  
رابطه اخلاق و آزادی  
مفهوم اخلاق  
مفهوم آزادی  
دلایل ضرورت آزادی  
آزادی، چونان روش و ارزش  
موانع و محدودیت‌ها  
خاتمه: جمع‌بندی و نتیجه‌گیری  
منابع  

چکیده

با توجه به اهمیت مفهوم آزادی و مفهوم اخلاق و نیازمندی آدمی و جامعه به هر دو مقوله، نوشته حاضر نسبت و رابطه مفاهیم مذکور را با یکدیگر می‌کاود. پرسش اساسی مقاله این است که آیا اخلاق، انسان را به آزادی رهنمون می‌شود و یا اینکه از آزادی می‌توان پلی به اخلاق زد و جامعه‌ای اخلاقی را بنیان نهاد؟ مدعای نگارنده در بحث حاضر، اولویت و تقدم آزادی بر اخلاق و تأخر اخلاق بر آزادی است. در واقع، تحقق آزادی و به‌ویژه آزادی سیاسی، شرط ضروری و اساسی اخلاق در سطوح فردی و اجتماعی و سیاسی است. این اولویت و تقدم، یک تقدم رتبی و زمانی است. پژوهنده سعی دارد در این مقاله به بررسی و آزمون این مدعا با تأکید بر اندیشه ‌آیت‌الله مطهری بپردازد

برای این منظور در ابتدا مراد از مفهوم اخلاق و آزادی مورد بحث قرار گرفته است. نگارنده در مفهوم آزادی به بحث درباره آزادی منفی و مثبت پرداخته و بر این باور است که مطهری در مفهوم آزادی هر دو سویه آزادی یعنی بعد سلبی و منفی و بعد مثبت و ایجابی آزادی را در نظر داشته است. بر طبق تعریفی که مطهری از آزادی ارائه می‌کند، می‌توان اولویت آزادی بر اخلاق را استنباط نمود. در بحث دلایل ضرورت آزادی بحث اولویت آزادی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. آزادی چونان روش نیز از منظری دیگر بر اولویت آزادی بر اخلاق صحه می‌گذارد و شرط رسیدن به اخلاق را آزادی و به ویژه آزادی سیاسی و فقدان نظام سیاسی استبدادی می‌داند. در ادامه به پاره‌ای موانع و محدودیت‌ها درباره موضوع مورد بحث تصریح شده است. برای دست‌یابی به آزادی و اخلاق، می‌بایست با موانع درونی و بیرونی مقابله نمود و از سویی توجه داشت که اولویت آزادی به معنای مطلق بودن آزادی نیست و در هر صورت آزادی هنگامی می‌تواند روشی برای دست‌یابی به اخلاق تلقی شود که دارای ظابطه باشد و به گونه‌ای در جامعه نهادینه شود

رابطه اخلاق و آزادی

 پرسش از نسبت اخلاق و آزادی را می توان از منظرهای مختلف معرفت‌شناختی مطرح ساخت. از این رو پرسش‌های متنوع و متکثری پیش روی پژوهشگر نهاده و از هر زاویه‌ بحثی گشوده می شود. از جمله می توان به طور کلی این پرسش را مطرح کرد که اساساً چه نوع رابطه‌ای میان اخلاق و آزادی وجود دارد؟ آیا اخلاق و ارزش‌های اخلاقی در دست‌یابی به آزادی و پایداری و استمرار آن تأثیرگذار است یا در از دست دادن و مقید شدن آزادی؟ آیا آزادی می‌تواند برای رسیدن به یک جامعه اخلاقی به انسان‌ها مساعدت نماید یا اینکه رسیدن به جامعه ضد اخلاقی را تسریع می‌کند؟ مبانی و معیارهای  مفهوم اخلاق و آزادی کدام است؟ آیا آزادی می‌تواند و یا باید بر مبانی اخلاقی استوار باشد یا تحقق اخلاق در جامعه به تحقق آزادی در آن جامعه بستگی دارد؟

در نسبتی دیگر و از منظری دیگر می‌توان پرسش‌های مذکور را به گونه‌ای دیگر نیز طرح کرد. از جمله اینکه: آیا نهال اخلاق در فضا و بذر آزاد به بار می‌نشیند و یا برعکس، این آزادی است که خود را با قامت اخلاق متناسب می‌نماید؟ آیا بدون آزادی و آزاداندیشی می‌توان معرفت اخلاقی کسب نمود و یا اینکه اعتبار آزادی نیز بر پیش‌دانسته‌ها و مبانی اخلاقی مبتنی است؟ آیا اساساً آزادی می‌تواند ارزش‌های اخلاقی را تقویت نماید یا اینکه وجود فضای آزاد باعث کاهش تأثیر ارزش‌های اخلاقی در جامعه می‌شود و چه بسا اخلاق را از میان می‌برد؟

این مقاله با این هدف نگارش شده است تا به تبیین رابطه و سنجش دو مفهوم آزادی و اخلاق، با تأکید بر اندیشه آیت‌الله مرتضی مطهری، بپردازد و تأثیر هر یک بر دیگری را بکاود. به عبارت روشن‌تر تقدم و یا تأخر آزادی یا اخلاق را بر دیگری تبیین نماید. در این رابطه نگارنده بر این باور است که برخلاف آنچه در رابطه اخلاق و سیاست در نزد اندیشمندان مسلمان معروف شده است ـ که همانا تقدم اخلاق بر سیاست است و به همین نسبت این بحث به رابطه اخلاق و آزادی نیز کشیده می‌شود و اخلاق مقدم بر آزادی فرض می‌شود ـ  نوشته حاضر این فرضیه را طرح می‌نماید که در اندیشه آیت‌الله مطهری، آزادی، به لحاظ رتبی و زمانی، مقدم بر اخلاق است. از این رو می‌بایست برای چیدن میوه‌های اخلاقی و سر برآوردن و رشد نمودن اخلاق در جامعه از آزادی عبور نمود و تحقق اخلاق در جامعه منوط به تحقق حد اقلی از آزادی در حوزه جمعی است. البته هم اخلاق و هم آزادی از ضروریات زندگی فردی و به ویژه زیست جمعی و برای رسیدن به هدف‌های خاصی مورد نیاز آدمی است، گرچه این هدف‌ها از منظرهای مختلف که به آنها نگاه شود ناهمگون جلوه ‌نماید

در جامعه‌ای که استبداد در آن حاکم است و شیوه‌های استبدادی و توتالیتری در آن مقدم بر اخلاق و آزادی است، هم آزادی غایب و هم اخلاق جامعه منحط و فاسد است. اخلاق مناسب و درخور یک جامعه که مبتنی بر مبانی معرفت‌شناختی و انسان‌شناختی و هستی‌شناختی معتبر باشد تنها در جامعه‌ای رخ می‌نماید که بهره‌ای از آزادی داشته باشد و تملق و چاپلوسی و; در آن راه به جایی نبرد و اخلاق و ارزش‌های اخلاقی حاکم باشد. هنگامی که تملق و چاپلوسی در سطح جامعه رواج داشته باشد و کارها بر مبنای آن پیش رفته و حل و فصل شود و حاکمان از انتقاد و اعتراض و صداقت و صراحت استقبال نکنند چگونه می‌توان از اخلاق و ارزش‌های اخلاقی سخنی به میان آورد و ارزش‌های اخلاقی را ستود؟ و چگونه می‌توان از آزادی سخن گفت و برای تحقق و نهادینه شدن آن تلاش نمود؟

مباحثی که در پی می‌آید به تقدم آزادی بر اخلاق اشاره دارد و در طی مباحثی همچون مفهوم آزادی، دلایل ضرورت آزادی، آزادی چونان روش و ارزش و موانع و محدودیت‌ها به اثبات این مسأله با تأکید بر اندیشه‌ و آرای آیت الله مرتضی مطهری می‌پردازد

لازم به یادآوری است که در بحث حاضر، اخلاق و آزادی در مقابل و ضد یکدیگر نیستند، بلکه اساساً آزادی یک فضیلت اخلاقی و بلکه مهم‌ترین و اساسی‌ترین فضیلت اخلاقی شمرده می‌شود. از این رو از پژوهش فرا روی و پرسش‌های طرح شده، نمی‌توان این گونه تلقی کرد که آزادی و اخلاق از یکدیگر جدا بوده و در مقابل یکدیگر صف‌آرایی کرده‌اند، که در این صورت دیگر نمی‌توان از رابطه و نسبت آنان با یکدیگر گفت‌وگو نمود؛ زیرا حکم به تقابل آنان و در نتیجه فقدان رابطه میان آنان صادر شده است. همین طور می توان گفت که آزادی در مقابل عدالت نیز صف‌آرایی نمی‌کند، که آزادی خود در شمار مصادیق عدالت است

نکته دیگر قابل اشاره این است که نقطه تمرکز مباحث بیش از آنکه بر اخلاق مبتنی باشد، بر آزادی مبتنی است. از این رو مباحث بیش از آنکه به اخلاق بپردازد ـ بجز مفهوم اخلاق ـ به بحث آزادی می‌پردازد و مباحث مربوط به آزادی در مقاله حاضر بر مباحث اخلاقی می‌چربد. به دیگر سخن، پاره‌ای از مباحث اخلاقی همانند مشروعیت اخلاق و معیار بودن اخلاق در زندگی و مباحثی از این دست، که عمدتاً در فلسفه اخلاق از آنها گفت‌وگو می‌شود، مفروض گرفته شده است و از آنها بحثی به میان نخواهد آمد

مفهوم اخلاق

اخلاق معادل دو اصطلاح شمرده شده است. نخست اینکه این واژه ریشه یونانی دارد و از اصطلاح Ethic گرفته شده است، و دیگر اینکه این واژه ریشه لاتینی دارد و ازMoral  اخذ شده است. به گفته محمد عابد الجابری، پاره‌ای از نویسندگان عرب واژه اخلاق را در معنایMoral  و اخلاقیات را در معنای Ethic به کار برده‌اند. از سوی دیگر و در تفکیکی که میان این دو انجام شده است می‌توان گفت Moral اشاره به رفتار فردی دارد. در این معنا اخلاق، فضای فضیلت فردی را سامان می‌بخشد. از دیگر سوی Ethic اشاره به ارزش‌های خاص جامعه دارد و در این معنا اخلاقیات، فضای ارزش‌های اجتماعی را سامان می‌دهد.[1] طبیعی است که در مقاله حاضر هر دو معنا مراد مراد و منظور است و از این رو اخلاق هم در حوزه فردی و هم در حوزه جمعی دارای تأثیر و تأثّر خواهد بود

در یک برداشت دیگر، به طور کلی دو گونه از اخلاق را می‌توان مورد اشاره قرار داد: نخست، اخلاق مطلق و استعلایی و معطوف به نفس عمل و دیگری، حفظ و صیانت ذات و تأمین حداکثر شادی و خرسندی حداکثر مردم. اخلاق، در برداشت نخست به معنای «تفحص درباره کردار و رفتار درست و نادرست و ملاک‌های تشخیص عمل نیک و کردار درست از عمل بد و کردار نادرست»[2] است. این تعریف در حوزه مباحث کانت جاری است. به این معنا که کانت معتقد بود عملی اخلاقی است که عامل آن درباره نتایج عمل خود فکر نکند، یعنی سود و زیان آن عمل، مورد نظر کنش‌گر قرار نگیرد و در واقع معطوف به نفس عمل باشد. کانت همچنین معتقد بود عملی اخلاقی است که عمل کننده بتواند آن عمل را به عنوان یک اصل عام و بشری معرفی کند. سنت کانت در بحث اخلاق قوی‌ترین سنت است و آموزه مطلق بودن اخلاق، که از سوی وی مطرح شده است، از سوی پاره‌ای از اندیشمندان مسلمان مورد نقادی قرار گرفته است.[3]

در باب گونه دوم، می‌توان به مباحث هابز اشاره نمود که وی قائل است که تنها نقطه اتکای معرفت که درباره آن نمی‌توان تردید کرد، همانا حفظ و صیانت ذات و امنیت انسان‌ها است. به نظر وی اخلاقیات ما نهایتاً اموری هستند که در جهت حفظ و بقای بشر مساعدت می‌کنند. امور غیر اخلاقی، چیزهایی است که به از بین بردن وجود و هستی انسان و جلوگیری از ادامه حیات او منجر می‌شوند یا به آن صدمه می‌زنند. هابز معتقد است انسان‌ها در قرارداد اجتماعی، که مربوط به حفظ ذات آدمی و صیانت نفس او است، اخلاق را تأسیس می‌کنند و معتقدند که آنچه به زیان جامعه است غیر اخلاقی است و آنچه برای حفظ و بقای انسان لازم است اخلاقی است.[4]

همین دیدگاه درباره ارتباط بین اخلاق و سیاست بر این باور است که اخلاق استعلایی مطلق و معطوف به نفس عمل، کاربردی در زندگی سیاسی به مفهوم متعارف ندارد، اما تعبیر دیگر از اخلاق که به معنای حفظ و صیانت ذات و تأمین حداکثر شادی و خرسندی حداکثر مردم است با سیاست ارتباط پیدا می‌کند و شاید بتوان گفت که در حوزه سیاست، عمل اخلاقی سیاسی، آن عملی است که صرفاً منفعت خود تصمیم گیرنده، گروه و جناح پیرامون و یا عصر و زمانه خاصی را در نظر نگیرد، بلکه آیندگان را نیز در نظر بگیرد و به نحوی باشد که بتواند مانند دایره‌ای متحدالمرکز هر چه بیشتر تشعشع پیدا کند و دربر گیرنده و مؤثر بر عموم مردم باشد. این می‌تواند حد اعلای اخلاق در حوزه سیاست باشد. البته در تلقی اخیر از اخلاق، که همانا حفظ و صیانت ذات آدمی باشد و در فوق به آن اشاره شد، پاره‌ای موارد، برشمرده شده است که اخلاق را تا اندازه‌ای به سمت استعلایی و مطلق بودن سوق می‌دهد. از این رو به نظر می‌رسد نتوان به جدایی کامل میان این دو دیدگاه حکم نمود

بحث اخلاق البته در نزد پاره‌ای از اندیشمندان مسلمان وجوه گوناگونی می‌یابد. همان گونه که می‌توان به جمع میان دو دیدگاه مذکور اشاره کرد و اخلاق را نه صرفاً استعلایی و مطلق و نه صرفاً حافظ ذات آدمی به شمار آورد، از سویی می‌توان میان ارزش‌های خادم و مخدوم تفکیک نمود. ارزش‌های مخدوم ارزش‌هایی است که زندگی برای آن‌ها است. این ارزش‌ها فرامعیشتی، فراملی، فراتاریخی، ثابت و جاودانی‌اند. همانند نیکی عدالت، آزادی، شجاعت و ; . در مقابل ارزش‌های خادم، ارزش‌هایی به شمار می‌روند که آنها برای زندگی آدمی هستند. همانند نیکی راستگویی، صله ارحام، رازپوشی، احترام به قانون، قناعت، انصاف و بدی دروغ‌گویی، سرقت، قتل، زنا، غضب، خبرچینی، استبداد، افزون‌طلبی، کم فروشی و ; .[5]
به هر حال صرف نظر از انتقاداتی که به برداشت استعلایی و صیانت ذات بودن اخلاق وارد است می‌توان دیدگاه پاره‌ای از اندیشمندان مسلمان را نیز در این زمینه یادآور شد و رابطه اخلاق و سیاست را از منظر آنها نیز به پرسش گرفت. اهمیت بحث رابطه اخلاق و سیاست در این است که از منظری گسترده و وسیع به بحث می‌نگرد و چشم‌اندازی کلی را فراروی پژوهشگر می‌گشاید. اما بحث رابطه اخلاق و آزادی در نسبتی محدود و عینی‌ مسأله را مورد سنجش و بررسی قرار می‌دهد و زوایای موضوع را می‌شکافد

 علامه محمد تقی جعفری مفهوم اخلاق را از زوایای مختلفی مورد بحث قرار داده است. این تعریف‌ها دایره گسترده‌ای از «مقید شدن به عاملی درونی که انسان را به نیکی‌ها سوق داده و از بدی‌ها برکنار می‌نماید» و «شکوفایی همه ابعاد مثبت انسانی در مسیری که رو به هدف اعلای زندگی در پیش گرفته است» و نیز «آگاهی به بایستگی‌ها و شایستگی‌های سازنده انسان در مسیر جاذبه کمال و تطبیق عمل و قول و نیت و تفکرات وارده بر آن بایستگی‌ها و شایستگی‌ها» را دربر می‌گیرد.[6] می‌توان تعریف جعفری از اخلاق را در عبارتی کوتاه چون: «شکفتن شخصیت آدمی در مسیر حیات معقول»[7] نیز خلاصه نمود
جعفری با توجه به تعریفی که از مفهوم اخلاق ارائه و نیز تعریفی که از سیاست مراد کرده به تقدم سیاست بر اخلاق حکم نموده است. ایشان معتقد است در باب نسبت اخلاق و سیاست از دومنظر می‌توان سخن گفت: نخست از منظر جریان خارجی تاریخ بشری و آنچه واقع شده است؛ که در این حالت بین اخلاق و سیاست رابطه عمل و عکس‌العمل دو طرفه برقرار است. دوم از منظر اسلام و سیاست، آن چنان که باید باشد؛ که در این حالت، اخلاق تابع سیاست و جزء آن است. در این صورت این سیاست مقدم است و برای اخلاق تدبیر می‌اندیشد و جامعه را به سمت اخلاق سوق می‌دهد. این سیاست، همان گونه که ذکر خواهد شد در کلام و اندیشه ایشان تعریف خاصی دارد و در غیر این صورت نمی‌تواند اخلاق را راهبری نماید
توضیح وی درباره این گونه‌شناسی این است که, اخلاق و سیاست، آن گونه که در جریان خارجی تاریخ بشری دیده می‌شود با یکدیگر رابطه عمل و عکس‌العمل داشته‌اند. گاهی سیاست و سیاستمدار است که روش صحیح و منطقی و اخلاقی برای اجتماع ایجاد می‌کند و گاهی برعکس، اجتماع صحیح، سیاست و سیاستمدار را تابع خود قرار می‌دهد. و نیز گاهی رژیم سیاسی ظالمانه و سیاستمدار ستمکار اجتماع را فاسد می‌کند و گاهی برعکس، یعنی اجتماع فاسد برای خود سیاست و سیاستمدار پوچ و ضد‌ارزش می‌‌تراشد. اما اگر مقصود از سیاست، اصول و قوانین عالیه‌ای بوده باشد که در عین حال که مجموعه افراد اجتماع را رهبری می‌کند، وظیفه روشن خود افراد را هم از جنبه اخلاقی درونی مشخص می‌کند، چنان که در برنامه‌های مقررات اسلامی است، و یا به تعبیر دیگر، اگر مراد از سیاست عبارت از مدیریت حیات انسان‌ها چه در حالت فردی و چه در حالت اجتماعی برای وصول به عالی‌ترین هدف‌های مادی و معنوی باشد، آن گاه باید گفت اخلاق تابع و جزء سیاست است.[8]

هنگامی که تعریف جعفری از اخلاق را در کنار تعریف ایشان از سیاست می‌گذاریم همبستگی و تکمیل کنندگی کامل این دو مفهوم را با یکدیگر درمی‌یابیم. در واقع سیاست تقدم می‌یابد و برای شکفتگی شخصیت آدمی در مسیر حیات معقول برنامه‌ریزی و آن را مدیریت می‌کند. با این توضیح روشن می‌شود که ایشان در مسیر حیات معقول، سیاست را بر صدر می‌نشاند و اخلاق را تابعی از سیاست و بلکه جزء آن برمی‌شمارد. بحث وی در باب آنچه در خارج و واقع رخ داده است تنها در مقام گزارش است و آنجا که وی به بحث درباره نسبت سیاست و اخلاق در اسلام، و آنچه باید می‌پردازد، درواقع در حال تبیین نظریه خویش در این زمینه است

باز هم تأکید این نکته ضروری است که هنگامی که اخلاق مطرح می‌شود این بحث مفروض گرفته شده است که اخلاق و مباحث اخلاقی بیش از هر چیز در حوزه عمومی مورد توجه است و تأثیرات خود را در این حوزه برجای می‌گذارد. اما از سویی باید خاطر نشان ساخت که پذیرش هر عنصر اخلاقی، در حوزه خصوصی نیز تأثیرات خاص خود را برجای می‌گذارد و زندگی خصوصی برکنار از آن نیست. چنان‌که آموزه‌های دینی، انسان را در همه حال مورد خطاب قرار می‌دهد، چه در خلوت و نهان و چه آشکارا

نکته‌ مهم، پیامدهای عمل نمودن به ارزش‌های اخلاقی است که در هر حوزه، جلوه و نمود ویژه‌ای می‌یابد. همان گونه که دولت را یارای دخالت در حوزه‌ خصوصی نیست، می‌بایست حداقلی از نظم را در حوزه عمومی برای شهروندان پدید آورد تا عمومیت ارزش‌ها ثابت بماند و کسی به حقوق و اخلاق و آزادی‌های شهروندان تجاوز ننماید

آیت‌الله مطهری در تعریف مفهوم اخلاق معتقد است که اخلاق، خود نوعی تربیت شمرده می‌شود و به معنی کسب خلق و حالت و عادت می‌باشد.[9] این معنا از اخلاق در اندیشه مطهری گرچه نسبتی با مفهوم تربیت می‌یابد، اما با آن متفاوت است. در مفهوم تربیت، برخلاف مفهوم اخلاق، پرورش و ساختن نهفته است. از این منظر فرقی نمی‌کند که تربیت چگونه و برای چه هدفی و در راه کدام هدف: خیر یا شر، انجام گیرد. در مفهوم تربیت، هیچ قداستی نهفته نیست که گفته شود اگر انسان را به نحو خاصی پرورش دهند، خصایص مافوق حیوان پیدا می‌کند، بلکه تربیت یک جنایتکار هم تربیت شمرده می‌شود و این اصطلاح حتی بر تربیت و پرورش حیوانات نیز اطلاق می‌شود.[10] از این رو در مفهوم تربیت یک معنای عام نهفته است که هم شامل انسان و هم غیر انسان می‌شود. همان گونه که یک انسان را می‌توان تربیت نمود ـ هر گونه تربیتی و با هر هدف و انگیزه‌ای ـ یک حیوان را نیز می‌توان تربیت نمود و پرورش داد

اما در مقابل، در مفهوم اخلاق، نوعی قداست نهفته است و از این رو است که مفهوم اخلاق در مورد حیوان به کار گرفته نمی‌شود. به کارگیری دانش‌واژه اخلاق تنها اختصاص به آدمی دارد و بس. همین ویژگی باعث شده است که علم اخلاق دارای ملاک‌ها و مبناها و معیارهایی باشد که در مفهوم تربیت مشاهده نمی‌شود. در اینجا است که فعل اخلاقی یا غیر طبیعی در مقابل فعل طبیعی قرار می‌گیرد. فعل غیر طبیعی، یعنی فعل مغایر با فعل طبیعی و نوع دیگری از فعل و غیر از کارهایی که مقتضای طبیعت بشری است و آدمی به حکم ساختار طبیعی‌اش انجام می‌دهد. از این رو هر کاری که انسان آن را به حکم ساختمان طبیعی‌اش انجام می‌دهد فعل طبیعی است و فعل اخلاقی، فعل غیر طبیعی است.[11]

در هر حال مطهری بر این باور است که محیط آزاد، زمینه و شرایط مساعدتری را برای رشد اخلاقی آدمی و شکوفایی استعداد و شخصیت آدمی فراهم می‌سازد و جامعه از این رو به سمت اخلاق حرکت می‌نماید: «آزادی از آن جهت که بشر را وارد صحنه تنازع بقا می‌کند، و گوهر انسان در محیط آزاد بهتر و بیشتر رشد می‌کند خوب است.»[12] البته طرح تنازع بقا در این فقره، در سایر مباحث مطهری به رقابت و مسابقه تحویل رفته است. در این معنا آزادی، موانع را از میان برداشته، موجبات رقابت انسان‌ها را فراهم ساخته و زمینه را برای رشد و شکوفایی اندیشه و استعداد آدمی مهیا می‌کند. چنان که در ادامه خواهد آمد، پذیرش ارزش‌های اخلاقی و سایر مفاهیم مشابه و حتی اختیار نمودن دین و ; جز در فضای آزاد و مختارانه ارزشمند نیست و همین منازعه و تلاش برای دست‌یافتن به آنچه که آدمی فاقد آن است زمینه تکامل و سعادت آدمیان را فراهم می‌سازد.

مفهوم آزادی

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی مقاله چگونگی تکامل حیات جانداران در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله چگونگی تکامل حیات جانداران در word دارای 15 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله چگونگی تکامل حیات جانداران در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله چگونگی تکامل حیات جانداران در word

چگونگی تکامل حیات جانداران  
الف : آیاتی که خلقت همه چیز را از آب می‌داند:  
ب : آیاتی که به سه مرحله خلقت اشاره دارند:  .  
ج : آفرینش انسان از آب :    
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله چگونگی تکامل حیات جانداران در word

1 Jhon Rennie, 15 Answer to creationist nonsense , scientific American , July

2. ConstanceJ . Jeffery , Moonligting proteins , TIBS , January

3. Richard E. Lenski , Evolution: Fact and Theory,

چگونگی تکامل حیات جانداران

تکامل نظریه‌ای علمی و مجموعه‌ای از واقعیت‌‌هایی است که این نظریه در پی توضیح و تشریح آن‌هاست. جانداران پیوسته در حال تغییر و تحول‌اند و تکامل در پی درک چگونگی و اساس این تغییر و تحول است. نظریه‌ی تکامل از راه انتخاب طبیعی،که داروین حدود 150 سال پیش آن را تشریح کرد، توضیحی برای این تغییر و تحول همیشگی است. البته، این نظریه طی سال‌های اخیر پخته‌تر شده و اکنون یکی از استوارترین و موثرترین اندیشه‌های علمی محسوب می‌شود که تاکنون علم برای بشر به ارمغان آورده است . به بیان ریچارد داوکینز ( Richard Dawkins )، جانورشناس آمریکایی، ” اگر جاندارانی از سیاره‌های دیگر می‌خواستند سطح توسعه هوشی ما را بسنجند، نخستین چیزی که می‌خواستند بدانند این بود که آیا ما تا به حال تکامل را کشف کرده ایم.”

شواهد زیادی از تکامل پشتیبانی می‌کنند . امروزه برعکس زمان داروین، این شواهد به بقایای فسیلی محدود نمی‌شوند. زیست‌شناسی مولکولی شواهد محکمی بر تایید آن فراهم کرده است . با وجود این، برخی برداشت‌های نادرست باعث شده‌اند که برخی از افراد آن را نپذیرند و برخی سخنان غیر علمی را به عنوان شواهدی علمی علیه تکامل عرضه کنند . اغلب این افراد تلاش می‌کنند از ” جنبه منفی معلومات بشر ” برای اثبات ادعاهای خود بهره گیرند. به عبارت دیگر ، آنان توان اثبات ادعای خود را ندارند، بلکه همواره تلاش می‌کنند نقص‌های احتمالی یک نظریه را دلیل ادعای خود مطرح کنند. اما با افزایش آگاهی ما از فرایندهایی که حیات را پیش می‌برند، بسیاری از این نقص‌ها که در واقع مجهول‌های ما و نه نقص‌های تکامل بوده‌اند، رفع شده اند

در این مقاله ، برخی از مهم‌ترین برداشت‌های نادرست از تکامل، گردآوری و بررسی شده‌اند

1 تکامل یک حقیقت یا قانون علمی نیست بلکه فقط یک نظریه است

نظریه تکامل به ما می‌گوید که حیات در زمین چگونه تغییر پیدا کرده است. در بیان دانشمندان ، ” نظریه” ( Theory ) آن گونه که در زبان محاوره به کار می‌بریم، به مفهوم حدس و گمان نیست ، نظریه‌های علمی، توضیحی برای پدیده‌های طبیعی هستند که به صورت منطقی از مشاه‌ها و فرضیه‌های قابل آزمایش به دست می‌آیند . تکامل زیستی بهترین توضیح علمی برای مشاهده‌های بی‌شماری است که ما هر روزه در جهان زنده با آن‌ها روبه رو می شویم

دانشمندان در اغلب موارد برای توصیف یک مشاهده ، از واژه ” حقیقت “( Fact ) استفاده می کنند . اما حقیقت در واقع به یک پدیده طبیعی می‌گویند که مشاهده‌ها همواره آن را تایید می‌کنند. برای مثال ، 225 روز طول می‌کشد تا زهره یک دور به گرد خورشید بچرخد. بنابراین ، تکامل را که در واقع تغییر پیوسته سیمای حیات است ، می‌توان یک حقیقت علمی نیز در نظر گرفت. بقایای فسیلی و شواهد فراوان دیگری که برخی از آن ها قابل آزمایش نیز هستند، ثابت می‌کنند تکامل طی زمان رخ داده است. هر چند کسی این تغییرها را با چشم خود مشاهده نکرده است، اما شواهد غیر مستقیم، روشن ، صریح و در خور توجه هستند

همه‌ی رشته‌های علمی در اغلب موارد برشواهد غیر مستقیم متکی هستند. فیزیک‌دانان هنوز نتوانسته‌اند ذره‌های درون اتم‌ها رابه طور مستقیم مشاهده کنند، اما کسی در وجود آن‌ها شکی ندارد و دانشمندان درباره‌ی ویژگی‌های آن‌ها پژوهش می‌کنند

” قانون” ( Law ) علمی، توصیفی است برای این که یک پدیده‌ی طبیعی در شرایط معین چگونه رخ خواهد داد. اما نظریه، آن پدیده‌ی طبیعی را توضیح می دهد. برای مثال، قانون‌های ترمودینامیک آن چه را توصیف می‌کنند که در شرایط معین رخ می‌دهد، اما نظریه‌های ترمودینامیک توضیح می‌دهد که این واقعیت‌ها چرا رخ می‌دهند

قانون‌ها مانند حقیقت‌ها و نظریه‌ها، با به دست آمدن داده‌ها ی بهتر می‌توانند تغییر کنند. بنابراین، تصور نکنید یک قانون علمی تغییر ناپذیر است و فقط نظریه‌ها هستند که قطعیت علمی ندارند. به علاوه، نظریه‌ها با به دست آمدن شواهد بیش‌تر به قانون تبدیل نمی‌شوند، بلکه روز به روز کامل‌تر و روشن تر می شوند. نظریه‌ها هدف نهایی علم هستند‌

2 تعداد زیادی از دانشمندان نظریه‌ی تکامل را نپذیرفته‌اند

این طور نیست. اجماع علمی درباره تکامل شگفت‌انگیز است آن دسته از دانشمندانی که سخنان آنان به عنوان مخالفان نظریه‌ی تکامل مطرح می‌شود، در خود تکامل شک ندارند، بلکه جنبه‌هایی از چگونگی تکامل را نمی‌پذیرند. برای مثال، برخی از زیست‌شناسان در این مورد با هم اختلاف نظر دارند که سرعت تغییر گونه‌ها همواره ثابت و تدریجی است یا این که پس از گذشت دوره ای طولانی از تغییرهای کوچک، تغییرهای ژرف‌تری روی می‌دهند. چنین اختلاف نظریه‌هایی درسایر شاخه‌های علم نیز دیده می‌شود

3 بقایای فسیلی از ” حلقه های گمشده ” پر است

منظور از حلقه‌های گمشده، فسیل‌های جاندارانی است که بینابین جانداران شناخته شده قرار می‌گیرند. هر چند در قرن نوزدهم حلقه‌های گمشده مهمی در شواهد فسیلی وجود داشت، اما بسیاری از آن‌ها به تدریج پیدا شدند. از جمله آن‌ها می‌توان به Archaeopetryx اشاره کرد که جانوری بینابین خزندگان و پرندگان بوده است. نیاکان وال‌ها، چهار پا داشتند و روی زمین راه می‌رفتند و جانداران بینابین آن‌ها Ambulocetus و Rodhocetus امکان گذار از زندگی خشکی به زندگی آبی را برای آن‌ها فراهم کردند. فسیل‌هایی که به تازگی کشف شده‌اند، این نظریه را تایید می‌کنند

با وجود این، برخی از تغییرهایی که در جمعیت ها رخ داده‌اند، ممکن است آن اندازه سریع روی داده باشند که فسیلی از آن‌ها بر جای نمانده باشد. به علاوه از بسیاری از جانداران، به علت عادت‌های خاصی که داشتند، به دلیل شرایط محیطی و یا به این دلیل که هیچ بخشی از پیکر آن‌ها قابلیت فسیل شدن نداشتند، فسیلی بر جای نمانده است . البته ،‌ فسیل های جانداران بین ماهی های ابتدایی و دوزیستان ، دوزیستان و خزندگان، خزندگان و پستانداران و پرندگان و خزندگان به روشنی از نظریه‌ی تکامل حمایت می کنند . صرف نظر از مدارک فسیلی،‌ یافته های زیست‌شناسی مولکولی نظریه تکامل را بیش از پیش تقویت کرده‌اند

4 جانداران، چه در سطح کالبد شناسی ، سلولی و چه در سطح مولکولی، پیچیدگی بسیار زیادی دارند که به وجود آمدن آن از راه تکامل غیر ممکن به نظر می‌رسد

برخی از مخالفان تکامل عنوان می‌کنند ، بعضی نظام‌ها آن انداره پیچیده‌اند که شکل‌گیری آن‌ها با تغییرها و اصلاح‌های متوالی مشکل به نظر می‌آید . آنان به عنوان مثال به تله موش اشاره می‌کنند که تشکیل شده از: (1) قطعه‌ای چوب به عنوان پایه؛ (2) یک قطعه سیم فلزی که موش را له می کند؛ (3) فنری که نیروی لازم را فراهم می‌سازد؛ (4) گیره‌ای که فنر را آزاد می‌‌کند؛ (5) میله‌ای که به گیره متصل است و قطعه سیم فلزی را عقب نگه می‌دارد

آنان می‌گویند با هیچ کدام از قطعه‌های یک تله‌موش به تنهایی نمی‌توان موشی را به دام انداخت. پیش از این کار، همه این قطعه‌ها باید در موقعیت مناسب کنار یکدیگر قرار بگیرند. بنابراین، بسیار دور به نظر می رسد، تغییرهای اندک و متوالی بتوانند نظام‌های پیچیده‌ای به وجود آورند. زیرا اگر هر یک از پیش‌سازه‌ها‌ی یک نظام پیچیده، یک بخش ضروری را نداشته باشند، نمی‌توانند عملی را انجام دهند

این گروه ادعا می‌کنند انتخاب طبیعی فقط نظام‌هایی را بر می‌گزیند که از پیش وجود داشته باشند. بدون شک یک نظام ناکارآمد و ناقص انتخاب نخواهد شد. چنین نظام‌هایی را در همه جای جهان زنده مشاهده می‌کنیم. تاژک باکتری‌ها نمونه خوبی است. تاژک‌ها رشته‌های شلاق مانند درازی هستند که یک موتور مولکولی آن را می‌چرخاند. تاژک با یک مفصل پروتئینی به موتور متصل می‌شود. پروتئین‌هایی که به عنوان تثبیت کننده عمل می‌کنند، موتور را در مکان خود نگه می‌دارند. قطعه‌های دیگر نیز به عنوان ” بوش ” عمل می کنند و ” شافت ” متحرک را در غشای باکتری نگه می‌دارند. بنابراین برای این که یک تاژک کار کند، بیش از 12 نوع پروتئین متفاوت لازم است در غیاب هر یک از این پروتئین ها، تاژک کار نمیکند یا حتی سلول نمی‌تواند آن را بسازد

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >