سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پروژه دانشجویی مقاله تمایز عدالت در ادبیات لیبرالیستی و ادبیات ا

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله تمایز عدالت در ادبیات لیبرالیستی و ادبیات اسلامی در word دارای 15 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله تمایز عدالت در ادبیات لیبرالیستی و ادبیات اسلامی در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله تمایز عدالت در ادبیات لیبرالیستی و ادبیات اسلامی در word

چکیده  
مقدمه  
عدالت در ادبیات لیبرالیستی  
عدالت در ادبیات اسلامی  
نتیجه گیری  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله تمایز عدالت در ادبیات لیبرالیستی و ادبیات اسلامی در word

نهج البلاغه، 1385، ترجمه عبدالمحمد آیتی، چ هفدهم، تهران، فرهنگ اسلامی

آربلاستر، آنتونی، 1377، لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، چ سوم، تهران، مرکز

افلاطون، 1380، مجموعه آثار (کتاب جمهوری)، ترجمه محمدحسن لطفی، چ سوم، تهران، خوارزمی

برلین، آیزیا، 1390، آزادی و خیانت به آزادی، ترجمه عزت اله فولادوند، چ سوم، تهران، ماهه

بوردو، ژرژ، 1378، لیبرالیسم، ترجمه عبدالوهاب احمدی، تهران،، نی

داوری اردکانی، رضا، 1383، فرهنگ، خرد و آزادی، چ دوم، تهران، ساقی

راولز، جان، 1383، عدالت به مثابه انصاف، ترجمه عرفان ثابتی، تهران، ققنوس

ساندل، مایکل، 1374، لیبرالیسم و منتقدان آن، ترجمه احمد تدین، تهران، علمی و فرهنگی

غنی نژاد، موسی، 1372، سراب عدالت از دیدگاه هایک، نامه فرهنگ، ش 10 و 11، ص 42 ـ 49

فیض کاشانی، محسن، 1402ق 1980م، تفسیر الصافی، چ دوم، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات

قمی، شیخ عباس، 1427ق، سفینه البحار، چ چهارم، تهران، اسوه

مجلسی، محمدباقر، بی تا، بحارالانوار، چ سوم، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی

مطهری، مرتضی، 1386، مجموعه آثار، تهران، صدرا

موحد، محمدعلی، 1384، در هوای حق و عدالت، چ سوم، تهران، کارنامه

میل، جان استوارت، 1375، رساله درباره آزادی، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، چ چهارم، تهران، علمی و فرهنگی

ـــــ، 1388، فایده گرایی، ترجمه مرتضی مردیها، تهران، نی

چکیده

مفروض بنیادین در این گفتار مبتنی بر تمایز جوهری میان دو مکتب معرفتی ـ عقیدتی اسلام و لیبرالیسم است. اسلام مکتب وحیانی و لیبرالیسم ایدئولوژی انسانی است. در بیان تمایز ذاتی میان این دو مکتب، مطالعه‌ای تطبیقی در موضوع عدالت انجام شده است. در این مطالعه، معلوم گردید که مفهوم بنیادین و اصیل در لیبرالیسم، آزادی فردی است. به هر میزان که لیبرالیسم بر آزادی‌های فردی پافشاری کرده، عدالت بیشتر به حاشیه رفته است. اما در اسلام، پس از اصل توحید، عدالت در کانون تفکر اسلامی جای دارد. مؤمنان به عدالت‌ورزی فرا خوانده شده‌اند. بنیاد حکومت اسلامی بر عدالت است. چنان‌که امیر مؤمنان علی(ع) بیعت با مردم مدینه را تنها به شرط اقامه قسط و عدل پذیرفتند

کلیدواژه‌ها: عدالت، آزادی فردی، منفعت‌گرایی، اقتدار، قانون

 

مقدمه

اسلام و لیبرالیسم دو نظام معرفتی ـ عقیدتی مستقلی هستند که به دلیل تمایزهای بنیادی نمی توان یکی را به دیگر تأویل برد، یا وصفی برای یکدیگر تلقی کرد. تأویل اسلام به لیبرالیسم و بعکس، یا توصیف اسلام به لیبرالیسم (اسلام لیبرالی) و لیبرالیسم به اسلام (لیبرالیسم اسلامی)، بدون فروکاستن و فرسایش مبانی نظری ممکن نیست. اسلام آیین الهی است که در فرایند نزول وحی به دست بشر رسیده است و در پردازش آن حتی رسول خدا هیچ نقشی نداشته است: ما ینطق عن الهوی إن هو الا وحی یوحی (نجم: 4). بنیاد معرفتی اسلام بر خدامحوری استوار است و انسان مخلوق و بنده خدا است و بر پایه شریعت الهی، حیات این جهانی خود را سامان می دهد. در مقابل، لیبرالیسم ایدئولوژی انسانی است که در شکل گیری آن تجربه بشری دخالت مستقیم دارد. به همین دلیل، بر خلاف اسلام، که باید آن را فهمید، لیبرالیسم را باید طراحی و ایده پردازی کرد. بنیاد معرفتی لیبرالیسم بر انسان محوری و فردیت استوار است. لیبرالیسم، هرگونه مرجعیت دین وحیانی را برنمی تابد و آن را نفی یا انکار می کند. انسان و جامعه لیبرال، نظام حقوقی و حیات دنیوی خویش را بر این پایه قرار می دهد. بر این اساس، منطقی به نظر می رسد که رویکرد اسلام و لیبرالیسم در موضوع مهمی چون عدالت، تمایز ذاتی و بنیادین با یکدیگر داشته باشند

ازآنجا که محدود کردن دامنه تحقیق امر ضروری است، بحث با این پرسش اساسی پی گیری می شود که عدالت در هر دو نظام معرفتی ـ عقیدتی اسلام و لیبرالیسم، تا چه اندازه جدی گرفته شده است؟ آیا عدالت به طور یکسان در کانون اندیشه اسلامی و لیبرالیستی جای دارد؟ آیا اسلام و لیبرالیسم در ساماندهی های سیاسی و اجتماعی به یک اندازه دغدغه عدالت محوری را دارند؟ پاسخی که در این تحقیق آمده، تأکید بر این فرض است که آن گونه که عدالت در اسلام اصالت و نقش محوری دارد، در لیبرالیسم چنین نیست. عدالت در لیبرالیسم بر خلاف اسلام، جدی گرفته نشده است

 

عدالت در ادبیات لیبرالیستی

در ادبیات لیبرالیستی، بیشترین واژه ای که توجه اذهان را به خود جلب می کند، واژه آزادی است. کمتر واژه ای همچون آزادی در ادبیات لیبرالیستی موضوعیت دارد. سازمان ادبیات سیاسی و اجتماعی با محوریت آزادی است. مقصود از آن، آزادی های فردی است. جان استوارت میل در تعریف آزادی گفته است

آزادی حقیقی ـ به مفهومی که واقعاً شایسته این نام باشد ـ همین است که ما باید آزاد باشیم که منافع خود را به هر راهی که خود می پسندیم، تعقیب کنیم مشروط بر اینکه در ضمن این تعقیب نکوشیم به منافع حقه دیگران لطمه بزنیم، یا اینکه از کوشش آنها برای تحصیل منافعی که با مصالح مشروع ما اصطکاک ندارد، جلوگیری کنیم (میل، 1375، ص50)

ژرژبوردو، تعریف ساده شده آزادی را اینگونه بیان کرده است: آزادی توانایی ای است موجود در هر انسان برای عمل کردن بر طبق اراده خاص خویش، بی آنکه ملزم به تن دادن الزامات دیگری جز آنچه برای آزادی دیگران ضروری است باشد (بوردو، 1378، ص47). برداشت و تعریف اغلب نویسندگان و روشنفکران لیبرال از مفهوم آزادی، تقریباً به این دو تعریف نزدیک است. دغدغه اصلی آنان تأمین و حراست آزادی های فردی است. به طوری که کارل پوپر در کتاب جامعه باز و دشمنان آن و آبزایا برلین در آزادی و خیانت به آزادی، درباره دشمنان آزادی سخن گفته اند. چنین دغدغه ای در ادبیات لیبرالیستی، نسبت به عدالت منقود است. تألیف اثری درباره دشمنان عدالت برای لیبرال ها چندان جذاب نبوده است. به تعبیر دکتر رضا داوری، اکنون آزادی لفظ و مفهومی هر جایی شده و عدالت در حجاب و حصار خود بنیادی بشر و ایدئولوژی ها و خطابه های متعلق به دوره جدید پوشیده و محجوب گشته است (داوری اردکانی، 1383، ص225). هرچند خود وی هم گرفتار همین سلطه لیبرالی شده و در عنوان کتاب خود، به جای عدالت، آزادی را برمی گزیند

مفهوم آزادی را نمی توان در ادبیات لیبرالیستی نادیده گرفت؛ زیرا موجب انکار لیبرالیسم می شود. ولی در مورد عدالت این چنین نیست. عدالت در اندیشه لیبرال قابل چشم پوشی است؛ هر فردی آزاد است هرگونه که مایل است، زندگی خود را انتخاب کند. اگرچه این انتخاب، عادلانه نباشد. افراد مجازند عالمی را برای خود بسازند که با عدالت سازگاری نداشته باشد. تنها چیزی که آزادی فرد را تحدید می کند، آسیب رساندن و اضرار به دیگران است. چنین حدی برای آزادی لزوماً به معنای عدالت نیست؛ زیرا هر آسیب نرساندن و عدم اضراری عدالت نیست. طبیعی است که وقت عدالت در اندیشه سیاسی لیبرال جدی گرفته نشود، نابرابری های سیاسی و اجتماعی به معضلی جبران ناپذیر تبدیل خواهد شد. چنان که امروزه جوامع لیبرال گرفتار آن شده اند. به عقیده ژرژبوردو، لیبرال ها بسیار دیر با این انتقاد مواجه شدند: هنگامی که لیبرالیسم با تبدیل شدن به آموزه ای غالب به تحمیل نظمی اجتماعی پرداخت که در آن آزادی به سبب پدید آوردن بی عدالتی ها شکل اصلی خود را از دست داد (بوردو، 1378، ص 37)

امروزه، قانون ریزی های لیبرال، به دلیل تحمیل تبعیض نژادی و نابرابری بر جامعه، از خلأ عادلانه بودن رنج می برند. به طوری که این امر در نظر برخی، نشان دهنده نیاز به مفهومی از عدل است که با آن بتوان خود قوانین را مورد قضاوت قرار داد (آربلاستر، 1377، ص 112)

تمام تلاش جان راولز در نیمه دوم قرن بیستم این است که بتواند لیبرالیسم را با مفهومی از عدالت (عدالت به مثابه انصاف) آشتی دهد. سؤال وی این است که چگونه می توان برداشتی از عدالت را برای رژیمی مبتنی بر قانون اساسی طراحی کرد که هم بذاته قابل دفاع به نظر برسد و هم طرفداران بالفعل و بالقوه آن بتوانند این برداشت را تأیید کنند (راولز، 1383، ص 73). درواقع، جان راولز پروژه تعدیل لیبرالیسم را بر عهده گرفته است؛ تعدیلی که ناظر به طبقه  ای است که بیشترین سود را از نظام لیبرالیستی برده است. بورژوازی پیروزمندانه توانست در این آموزه تضمینی سزاوار خویش بیابد و با معرفی لیبرالیسم به مثابه ایدئولوژی، ستمگری هایش را توجیه کرد (بوردو، 1378، ص37). جان راولز، وظیفه خود دانسته به عنوان فیلسوف سیاسی بر مسایل به شدت مناقشه برانگیز و مورد اختلاف تمرکز کند. وی تضاد جدی میان دعاوی آزادی و دعاوی برابری در سنت لیبرالیستی مشاهده کرده است. به عقیده وی: مناقشه های حدود دو قرن گذشته نشان می دهد که هیچ گونه توافقی عمومی درباره مناسب ترین طرز آرایش نهادهای اساسی مدافع آزادی و برابری شهروندی دموکراتیک وجود ندارد (راولز، 1383، ص22). جان راولز، ریشه بی اعتنایی به عدالت را در مکتب فایده گرایی دانسته که در سنت لیبرالیسم نشو و نما یافته است. به عقیده وی، ویژگی تکان دهنده دیدگاه مکتب فایده گرایی در مورد عدالت این است که برای این مکتب اهمیتی ندارد. مگر به صورت غیرمستقیم که این مجموعه رضامندی چگونه میان افراد توزیع گردد (ساندل، 1374، ص61)

لیبرال ها همواره از ناحیه دولت احساس خطر و نگرانی می کنند. دولت شرّ لازمی است که باید مهار شود. اما شرّ بودن دولت، نه از آن روست که ممکن است بی عدالتی کند، بلکه چون موجب تحدید آزادی های فردی می شود، نگران کننده است. دولت واقعیتی جزء من مستقل و نماد اقتدار است. اقتدارگرایی هم به معنای باز بودن نامحدود اقتدار دولتی است؛ چون هر دولتی بالقوه ظرفیت اقتدارگرایی را در خود دارد؛ تهدیدی برای محدود سازی آزادی فردی به شمار می آید. ازاین رو، دولت مطلوب از نگاه لیبرالیسم سیاسی، آن است که قلمرو هرچه وسیع تری را برای حقوق فردی در نظر بگیرد و خود را به دخالت در آن قلمرو مجاز نداند. بعکس، نامطلوب ترین دولت آن است که مرزی میان زندگی خصوصی و زندگی عمومی قایل نباشد و بخواهد در همه چیز دخالت کند (موحد، 1384، ص231). همین نگرانی از اقتدار، موجب فاصله گرفتن برخی از لیبرال ها با ایده برابری خواهی نزدیک شود؛ زیرا برابری خواهی دولت دستاویزی برای رفتاری نابرابر با شهروندان می شود. به عقیده فریدریش هایک، ایده برابری را که از قبول عام برخوردار است و در ظاهر با دموکراسی موافقت دارد، به وقت خود می تواند آرمان های بنیادین آزادی و ارزش فرد را از اساس ویران کند و زندگی را بی معنا و تهی سازد. وی این گزاره که می گوید: همه افراد برابر زاده می شوند، نادرست دانسته است (ساندل، 1374، ص135)

برداشت لیبرالیستی از مفهوم عدالت، شباهت زیادی با تعریف ثراسوماخوس سوفسطایی دارد. منفعت شخصی تلازم ذاتی با اندیشه آزادی دارد، بلکه اصالت نفع انگیزه اصلی در شکل گیری اندیشه لیبرال است. ایده آزادی راهی برای تأمین منافع شخصی است. به همین دلیل، میان لیبرالیسم و فایده گرایی همپوشانی و همخوانی زیادی برقرار است. آن گونه که از جان استوارت میل نقل شد، آزادی حقیقی یعنی تأمین منافع خود از هر راهی که خود می پسندیم. پس بنیاد اندیشه آزادی بر نفع خواهی خود استوار است. اگر هم دولت تهدیدی برای آزادی به شمار می رود، چون منافع شخصی فرد را مورد تهدید قرار می دهد. همواره اقتدار از اتباع خود انتظار دارد که منافع شخصی را فراموش کرده، به نفع اقویا عمل کنند. هرچند این تبعیت در چارچوب قانون باشد. حال، اگر عدالت عبارت از: تبعیت و عمل به قانون است، معنای دیگر آن عبارت از: به سود و نفع اقتدار عمل کردن است. عدالت از ما می خواهد به نفع خود عمل نکنیم، بلکه به نفع اقویا و حاکمان عمل کنیم؛ زیرا حاکمان قوانین را به نفع خود وضع می کنند. بدین ترتیب، در نگاه فایده گران لیبرالی چون جان استوارت میل، عدالت به مثابه معضلی برابر اصالت نفع به شمار می رود. او عدالت را در سراسر تاریخ تفکر فلسفی، مانعی برای پذیرش فایده گرایی دانسته است

در تمامی اعصار تفکر فلسفی، یکی از بزرگ ترین موانع در مقابل پذیرش اینکه فایده یا خوشبختی معیار درستی و نادرستی اخلاقی است، از انگاره عدالت ناشی شده است. احساس نیرومند و درک ظاهراً روشنی که این واژه با سرعت و قطعیتی شبیه شمّ غریزی احضار می کند، آن را در نگاه اکثریت متفکران چنان می نمایاند که گویی به کیفیتی ذاتی در اشیاء اشاره دارد. این امر نشان می دهد که امر عادلانه باید همچون چیز مطلقی در طبیعت و ماهیت موجود باشد که به طور کلی متمایز از تغییر و تنوع و مصلحت است و از منظر نظری، متضاد آن است، اگرچه در بلندمدت، هرگز از آن واقعاً منفک نیست (میل، 1388، ص123)

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر