پروژه دانشجویی مقاله پیکار خیبر در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله پیکار خیبر در word دارای 32 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله پیکار خیبر در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله پیکار خیبر در word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله پیکار خیبر در word :

پیکار خیبر
با فاصله ای اندک از بازگشت پیامبر (ص) از حدیبیه، پیامبر بر آن شدند که سرنوشت مهم ترین پایگاه یهود را رقم زنند. یهود در هر شکست به خیبر دل خوش بودند و از آن چون دژی تسخیر ناپذیر یاد می کردند.
روشن نیست که چرا پیامبر (ص) سرکوبی یهود خیبر را آهنگ کردند. در ذهنیت مورخان، سیره نگاران و مغازی نویسان این پندار نادرست که پیامبر (ص) همه را ـ اگر پذیرای اسلام نمی شدند، از دم تیغ می گذراندند. مانع کاوش و پژوهش در این زمینه هاست. اما رفتار پیامبر(ص) با قریش که در دشمن کامی و بعثت ستیزی هیچ مرزی نمی شناختند، مهر باطله ای ست بر این پندار بی اساس.

نشانه هایی گویای رفت و آمدی ست میان غطفان و خیبر1 که می توان آنرا، با پژوهشی بایسته، دقیقتر و زمینه شناسی و ریشه یابی کرد.
نگارنده بر این باور است که فرمان پیامبر(ص) به سپاه اسلام برای حرکت به سوی خیبر، ریشه در گزارشهایی دارد که پیامبر (ص) را در جریان تحرکهایی خطرناک قرار می داده است. مبنای این باور، شناختی ست که از سیره های پیامبر (ص) با تأمل در روی کردهای گذشته اش، دارم.
تاریخ حرکت پیامبر (ص) ماه صفر از سال هفتم هجرت روایت شده است. بر حسب شماری روایت ها، در هلال ربیع الاول آن حضرت حرکت را فرمان دادند1

نگرانی یهود مدینه
یهود مدینه از شنیدن خبر حرکت سپاه اسلام به آهنگ خیبر سخت نگران شدند. آنان، هر چند به زبان از تسخیر ناپذیری دژ خیبر و حضور ده ها هزار مرد جنگی در آن سخن می گفتند، در دل نگران سرنوشتی برای یهود خیبر همانند دیگر یهودان بودند.

آورده اند که عبداله بی أبی که از پرداختن وام خود به او شحم تفره می رفت، سخن او را که از فزونی سپاه خیبر چیزی به زبان آورده بود، بهانه تهدید کرد و بر آن شد که از آن یهودی نزد پیامبر(ص) سعایت کند. غافل که پیامبر هرگز اجازه نمی دهند که به هر بهانه حق شهروندی پایمال شود. چنین بود که چون ابوشحم از عبداله بن أبی به محضر آن حضرت شکایت برد که او از پرداختن وام خویش، خودداری می کند؛ پیامبر بی درنگ او را به پرداختن حق آن یهودی ملزم ساخت و او ناگزیر از راه فروختن شماری جامع و اثاثیه، وام خود را پرداخت2

تنگنای مالی
در جمع بندی روایتها و سندهایی که حرکت سپاه اسلام را در جنگ خیبر یاد آورند می توان نتیجه گرفت که مسلمانان به رغم گشایش هایی که با پیروزهای پی در پی و غنیمت ها برای شان پیش آمده بود، در تنگنای اقتصادی بوده اند. تأمین زاد و توشه سفر برای شماری شان به سادگی میسر نبوده است و پیامبر(ص) به آنان کمک یا رهنمود می دادند1 در نگاهی دیگر، وضع معیشتی در آن روزگار چنان نبوده است

که مردم در گذران زندگی مشکلی نداشته باشند. نه تنها مردم عادی که چهره های پر آوازه های که در شمار اشراف از آنان یاد می شود، بی مشکل نبودند. در برخوردی که از عبداله بن أبی با ابوشحم یهودی پیش از این به آن اشاره شد. سخن از مشکل عبداله در پرداخت وامی ست به مبلغ 5 درهم2! داشتن تصویر درست از وضع پول و ثروت مردم در هر عصر، از بایسته های پژوهش است.

آوازه ی خیبر
پیش از این یادآور شدیم که یهود بر این باور بودند که خیبر دژی تسخیر ناپذیر است. این باور را منافقان مدینه دامن می زدند تا روحیه ی مسلمانان را تضعیف کنند. یاران پیامبر هم با ایمان به وعده های خداوند به پیامبر(ص) در کاستن از تأثیر این تبلیغات می کوشیدند1
اگر بپذیریم که با قلع و قمع بنی قریظه مهم ترین ضلع از مثلث جبهه ی بعثت ستیزان نابود شد. فتح خیبر را چون تیر خلاصی باید به حساب آورد که زمینه ساز ناامیدی کامل آنان بوده است. جبهه ی دشمن هر ضربه ی سهمگینی پیش از این دریافت می کرد با یادآوری جنگ آوران خیبر خود را دلداری می داد. اینک که پیامبر حرکت به سوی خیبر را فرمان داده بودند. گویی تنها امید دشمن شکست سپاه اسلام در این پیکار بود.

نکته ی دیگری که در روایت ها و سندهای مربوط به حرکت سپاه اسلام ـ به سوی خیبر ـ به چشم می خورد، ناشناخته بودن راه خیبر است. گویی راه یافتن به خیبر برای همه کس امکان پذیر نبوده است. چنان که تنها شماری از هم پیمانهای خیبریان به آن دژ راه می بردند. مسیر سپاه اسلام را واقدی چنین روایت کرده است :
مدینه ــــــــ ثنیه الوداع ـــ زغابه ـــ نقمی ـــ مستناخ ـــ وطیح
از وطیح چون دژی از دژهای خیبر یاد شده است که گویی سپاه اسلام برای رسیدن به مرکز خیبر می بایست آن را می گشود2 از این پس سخن از دو راهنماست با نام های حسیل بن خارجه و عبداله بن نعیم از قبیله ای اشجع ـ که با یهود خیبر آشنایی داشتند 3ـ و با راهنمایی این دو تن سپاه اسلام از کوه عصر گذشت و به صهباء رسید4 گویی سپاه اسلام با گذشتن از راه هایی ناشناخته و دشوار، دچار خستگی شده بود. پیامبر (ص) از عامربن سنان خواست که با هنر خود به آنان روحیه بدهد. او را رجزهایی ست در آن فرصت که در متون معتبر ـ از جمله مغازی ـ به آن اشاره شده است.

واقدی را پس از آوردن رجزهایی از عامر اشاره ای ست به سرنوشت او در پیکار خیبر،چنان که در مغازی روایت شده است عامربن سنان که با کینه ی ابن أکوع بیشتر از او یاد می شود، در خیبر به شهادت رسید و پیامبر(ص) از عبداله بن رواحه خواستند که به رغم شهادت او را چاره ای بیندیشد. پسر رواحه را در آن دم رجزی ست چون همان رجز که به ابن أکوع منسوب است و به آن اشاره شد1
نماز عصر
آورده اند که پیامبر (ص) نماز عصر را در صهباء با یاران به جای آوردند و پس از آن که او با یارانش با خوردن اندکی خرما و سویق2 تجدید قوا کردند، چندان در آن سرزمین توقف کردند که نماز مغرب و عشاء را نیز به جای آوردند. گویی پیامبر(ص) بر آن بودند که مسافت باقی مانده را در شب بپیمایند و با استفاده از پرده سیاه شب دشمن را غافل گیر کنند.

پس از نماز عشاء از آن دو راهنما ـ حسیل و عبداله ـ که پیش از این نقش شن را یاد‌آور شدیم، خواستند که با راهنمایی شان سپاه اسلام را ـ پس از درنوردیدن دشتها ـ به نقطه ای میان شام و خیبر رهنمون شوند. چنان که اردوگاه سپاه اسلام مانع از پیوستن غطفان به خیبریان شود3

نگرانی پیامبر از پیوستن غطفان به یهود خیبر گویای امیدی ست که قریش و غطفان به جنگ آوران خیبر داشتند. نمی دانیم، شاید اگر پیامبر(ص) پیش دستی نمی کردند. با پیوستن قریش و غطفان به یهود خیبر بار دیگر جبهه ی احزاب در برابر اسلام شکل می گرفت. خطر شکل گیری این جبهه از آنچه پیش از این گذشت سهمگین تر بود، چه با تجربه ای که در شکست احزاب برای دشمن فراهم شده بود،

امکان پراکندن شان نبود. با توجه به هراسی که قریش از گام نهادن پیامبر (ص) و مسلمانان در مکه داشت ـ که به موجب صلح نامه حدیبیه ناگزیر می بایست به آن تن می داد ـ این احتمال تقویت می شود که انان همه نیروی خود را برای شکل دادن به جبهه احزاب به کار برده باشند. چنان که پیش از این یادآور شدیم. تکرار این یادآوری را از آن روی سودمند می دانم که ـ در باور نگارنده ـ رمز تحلیل درست فتح خیبر در این نکته ناشناخته و راز سر به مهر است.

چند راه رمز آلود!
چون سپاه اسلام به سرزمینی رسید که طرق نام داشت. راهنمایان پیامبر (ص)گفتند : اینک به چند راهی مرموزی رسیده ایم . اندیشه در ژرفای طرق ـ که در برگردان فارسی می توان از واژه چند راه ! سود برد ـ می تواند زمینه ساز پذیرش احتمالی باشد که پیش از این مطرح شد. دژ خیبر چنان طراحی شده بود که نه تنها فتح آن دشوار بود که راه یافتن به آن نیز، کاری آسان نبود، برای رسیدن به خیبر، سپاه اسلام از چم و خم هایی می بایست می گذشت که پس از آن در نقطه ای با نام طرق ـ و چند راه ! سرگردان می شد.

پیامبر(ص) با شنیدن نام چند راه ! از راهنمایان خواستند که یک یک راه ها را نام ببرند. شگفتا! که هر راه نامی چندش آور داشت، چون : حزن، شاش و حاطب.
رسول خدا را نامهایی که شومی را در ذهن می نشاند ناپسند بود. گرایش آن حضرت به نام هایی که بتوان آن را به فال نیک گرفت. تفال گرایی و تطهیر گریزی، دو اصل فرهنگی ست در سیره ی پیامبر (ص) که در جای خود با ژرفت اندیشی باید به آن پرداخت.
گویی نام های آخرین راه خیبر، همه شوم انتخاب شده بود تا اندوه، پریشانی و شکست را تداعی کند، سرانجام آن دو راهنما گفتند : اینک یک راه بیشتر نمانده است که با نام مرحب ـ جنگ ‌آور پرآوازه ای خیبر ـ نامگذاری شده است. پیامبر(ص) ناگزیر آن را پذیرفتند. شگفتا! که عمر ـ بی توجه به این که بسا گزینش پیامبر (ص) از ناگزیر بودن است، نه به دلیل عشق به مرحب! به دو راهنما با پرخاش گفت : چرا نخست این راه را نام نبردید‌ !
در راه دژ خیبر، از طریق مرحب!

هر چند پیامبر در فداکاری در راه خدا و آرمان های بعثت بی دریغ بودند، این ویژگی را با هم داشتند که به یاران عشق ورزند و از خلیدن خاری هم در پای هر یکی شان رنج برند. سیمای محمد را در جمع بندی این دو ویژگی باید شناخت، او هرگاه ضرورت رسالت ایجاب می کرد بی دریغ خود و یاران را فدا می کرد. با این همه، اگر ضروری نبود خلیدن خاری را هم در پای یاری رضایت نمی دادند. بگذریم که در فداکاری نیز پاره های تن و خاندان خود را سپر یاران می کردند. چنان که علی او را با همین ویژگی بارها یادآور می شود و می ستاید. چنین بود که در راه خیبر پیامبر (ص) بر آن بودند که بی دلیل خطری یاران را تهدید نکند. عبادبن بشر و سوارکاری چند، چون طلایه داران پیش افتادند تا راه را برای سپاه اسلام هموار کنند.

او جاسوسی را ـ از قبیله ای أشجع دستگیر کرد که خبریاب یهود خیبر بود1 او نخست خود را ساربانی معرفی کرد که در جست وجوی اشترهای گمشده خویش است، عباد نخست پنداشت که با هوشیاری توانسته است اطلاعات سودمندی از آن جاسوس به دست آورد. از او شنید که میان یهود خیبر و غطفان در آن روزها پیوند و پیمانی از نو منعقد شده است که در برابر دریافت خرمای یکسال خیبر، غطفان به یاری خیبریان بشتابد. از کنانه بن ابی الحقیق و هوذه بن قیس نام برد که در گرفتن پیمان از غطفان نقش داشتند.

نیز نام عتبه بن بدر به میان آمد که با عده و عده فراوان به یاری خیبریان شتافته است و اینک درون دژ خیبر است2 عبادگویی ناگهان به آن اطلاعات و سودمند بودن آن ـ که شاید دمی می پنداشت که با هوشیاری آن را به دست آورده است ـ شک کرد و مطمئن شد که او یک بادیه نشین یا صحراگرد عادی نیست که در تکاپوی یافتن اشتران خود باشد، با اندک فشار و تهدید عباد زبانش بیش از پیش باز شد و از عباد پرسید : اگر راست بگویم، مرا تأمینی خواهد بود؟ به او در پاسخ این پرسش، اطمینان داد و او چنین گفت :

واقعیت این است که یهود خیبر ـ با سرنوشتی که شما یهود یثرب را رقم زدید ـ سخت دچار هراس اند. پسر عموی من را ـ که برای فروش کالا در مدینه بوده است ـ یهود یثرب نزد کنانه بن ابی الحقیق فرستاده اند که با او از اندک بودن سپاه شما سخن بگوید و به او اطمینان بدهد که اگر نیروی جنگ آزموده ای در مصاف با شما به صحنه بیایند، شکست خواهید خورد. اینک قریش را در مورد جنگ خیبر، دو پیش بینی ست. شماری به پیروزی خیبریان دل خوش اند، شماری دیگر بر این باورند که خیبر نیز به دست سپاه اسلام فتح می شود و آن به مفهوم ذلت روزگار است. من این همه را خود شنیدم و کنانه مرا بر سر راه شما قرار داد تا شما را با گزافه گویی پیرامون زور و زر خیبریان دچار بیم و هراس کنم. او از من خواسته بودکه چون نقش خود را ایفا کردم، با شتاب باز گردم و آن چه را از شما می دانم. در اختیارش قرار دهم.

عباد آن مرد را به محضر پیامبر آورد و داستان را گزارش کرد. عمر ـ چنان که راه و رسم شناخته اوست ـ گردن زدن او را پیشنهاد کرد. عباد گفت : من او را امان داده ام. پیامبر فرمودند : زنده اش بگذار، و با هوشیاری و محکم کاری مگذار بگریزد. او که راه و رخنه ی خیبر را نیک می شناخت ـ اسلام آورد و در راهنمایی سپاه اسلام نقش مثبت و سودمندی داشت1
نیایش پیامبر
چنین بود که فزون بر دو راهنمایی که سپاه اسلام را به سوی دژهای خیبر راه می نمودند، راهنمای جدیدی در اختیار آنان قرار گرفت. سپاه اسلام دشت ها و بیابانها را درنوردید و پس از گذشتن از دژ خَرصه، بین شق و نظاه، بر دژ اصلی خیبر مشرف شد2 در این هنگام رسول خدا یاران را آموزش دادند که چنین با خدای خود دست به نیایش بردارند :

بار خدایا ! ای پروردگار آسمانها و آنچه در سایه دارند، و ای پروردگار زمین ها و هر چه در ‎آغوش کشیده اند، و ای پروردگار شیاطین و هر که به گمراهی کشانند، و ای پروردگار نسیم ها و آنچه می افشانند ! ما هر نیکی را در این آباده و آباده نشینان و هر چه را که در آن است از تو می خواهیم و از هر بدی در هر زمینه به تو پناه می بریم3 آن گاه یاران را فرمان دادندکه به نام خدا به سوی خیبر پیش بروند. آورده اندکه پیامبر در گام نهادن در هر آباده و شهر چنین عمل می کردند4

چنان که در سیره ی ابن هشام روایت شده است، پیامبر (ص) هرگز به دشمن شبیخون نمی زدند، اگر شب به اردوگاه دشمن می رسیدند تا بامداد به توقف پای بند بودند. در بامداد نیز اگر بانگ اذان می شنیدند، یورش نمی بردند در خیبر هم چنین کردند.

خیبریان با دیدن سپاه پیامبر (ص) گریختند و در دژها ـ پشت درهای بسته ـ موضوع گرفتند. سپاه اسلام دژها را یکی پس از دیگری گشود. چنان که ابن هشام روایت کرده است، نخستین دژ ناعم نام داشت که در جریان فتح آن محمود بن مسلمه به شهادت رسید. پس از آن قموص نام داشت که از آن بنی ابوالحقیق بود. صفیه دختر حی بن أخطب با دو دختر عمویش از جمله اسیران این دژ بودند و به اسارت سپاه اسلام درآمدند.

پیامبر صفیه را خود برگزیدند و چون دحیه ی کلبی بی خبر از این گزینش خاستار آن شدند، دو دختر عمویش را به او داد1 در این جا سخن از شماری نبایدها و نبایسته هاست که پیامبر (ص) یاران را از آن هشدار می دادند. و نهی می کردند از جمله پاسداری حریم زنان باردار2 پس از این دو دژ، سخن از دژیست که منسوب به صعب بن معاذ و پس از آن دژهای وطیح و سلالم که از آن به عنوان آخرین دژها یاد می شود که بیش از 10 شب در محاصره سپاه اسلام بوده است3
آورده اند که مرحب از این دژ غرق در سلاح بیرون آمد و رجزخوان حریف می طلبید :

قد علمت خیبر أنی مرحب شاکی السلاح بطل مجرب
أطعن أحیانا و حینا أضرب اذ اللیوث أقبلت تحرب
إن حمای للحمی لا یقرب
چنان که در سیره ابن هشام آمده است، مرحب را نخس کعب بن مالک پاسخ می دهد و پس از آن محمد بن مسلمه به مصاف او می رود و پس از درگیری سختی کشتن او را توفیق می یابد. پس از مرحب برادرش یاسر به میدان می آید و چون زبیر به مصاف او می رود، مادرش صفیه از کشته شدن پسرش ابراز نگرانی می کند و پیامبر(ص) عمه خود را آرامش و اطمینان می دهند که یاسر به شمشیر زبیر به قتل خواهد رسید و چنین شد4

در آنچه ابن هشام روایت کرده است، نشانه هایی از جعل است. ازجمله آنچه به صفیه نسبت داده شده است که با شخصیت او که در جای جای تاریخ اسلام مطرح است. سازگار نیست، به هر حال بررسی روایت هایی از این دست ـ که دو نیم دایره ستایش و ستیز را شکل می دهد ـ از بایسته های پژوهش است.
اختلاف روایت در ترتیب فتح دژهای خیبر
فزون بر مناقشه در چگونگی کشته شدن مرحب، ترتیب فتح دژهای خیبر نیز دستخوش اختلاف روایت هاست. آنچه گذشت، بر حسب روایت هایی از سیره ابن هشام بود. اینک چگونگی فتح دژهای خیبر را چنان که در مغاز واقدی روایت شده است، از نگاه می گذرانیم.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر