پروژه دانشجویی مقاله آیین سماع در کشف المحجوب در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله آیین سماع در کشف المحجوب در word دارای 16 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله آیین سماع در کشف المحجوب در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله آیین سماع در کشف المحجوب در word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله آیین سماع در کشف المحجوب در word :

محمد رضا قلی زاده
دانشجوی کارشناسی ارشد نیمه حضوری

چکیده
آنچه پیش روی شماست بحثی است کوتاه در باب سماع در کشف المحجوب.ما در این بر نوشته، ابتدا مقدمه ای در تاریخچه ی سماع یادآور شده و بعد وارد بحث اصلی؛ یعنی بررسی این آیین از دیدگاه علی بن عثمان هجویری می شویم ونظرات او را در این خصوص تبیین می نماییم.
باید متذکر شوم که هدف ما در این مقاله، اثبات یا ردّ این آیین نیست، بلکه فقط نظر و دیدگاه مؤلّف کشف المحجوب را مورد کند و کاو قرار داده و جویا می شویم.
کلید واژه ها : کشف المحجوب، سماع ، احکام، آداب، مراتب

Sama in kashfolmahjub
The article which you are reading is a short discussion about sama in kashfolmahjub . we have mentioned a introductory about history of sama in it‚then we will investigat the main discussion that is Investigation f this custom through Ali ebn osman ‘s view. And will clarity his idea in this area. It should be reminded that provening or rejecting of this custom is not our goal. But only the idea and viewof the author of kashfolmahjub will be investigated.
Key words: kashfolmahjub‚ sama‚ordrs‚manners‚degrees.

مقدمه
اگربخواهیم زمان پیدایش سماع را به دقّت بررسی کنیم نباید آن را با زمان تولّد موسیقی یکی بدانیم ،زیرا انسان در آغاز که خود را شناخته، موسیقی را نخستین انعکاس التهاب و هیجان درونی خود دیده است که در خارج از وجود تحقّق یافته و موجب حالات وجد و شادی گردیده ؛ پس باید این مسأله را از زمانی در نظر بگیریم که این حالت نشاط و وجد فردی را جمعی کرده اند و آن را با سننی آمیخته اند. این آیین قطعاً از زمانهای دور قبل از اسلام نیز در پرستشگاه ها مرسوم بوده تا به کمک آن در شنوندگان تأثیرگذاشته و رقّّت قلبی ایجاد کند ،همان گونه که امروزه به عنوان مثال درکلیسا ها می بینیم که شرکت کنندگان با موسیقی و آهنگ خاصّی دعای های خویش را زمزمه می کنند( ودر بسیاری از آیین های دیگر)
قدر مسلّم این است که در صدر اسلام سماع بدان صورت که در مجالس صوفیه برگزار می شده وجود نداشته است.

«این مراسم نزد صوفیان آن زمان شکل گرفت که در سال(245) هجری ذوالنّون مصری از زندان متوکّل رهایی یافته بود و صوفیان ارادتمندش در جامع بغداد دور او گرد آمده، همان موسیقی درباری و اشرافی قبل از اسلام را که با موسیقی حکمای الهی تفاوت بسیار داشت ودر اصطلاح فقهی ” مطربی” خوانده می شد به کار گرفته بودند؛ قوّال شعری خواند و ذوالنّون هم ابراز شادمانی نمود. به نظر می آید این گونه شادی ها که با موسیقی رایج غیر اسلامی به سرور و شادمانی مطربی توأم می شد; نزد صوفیان به حلقه ی سماع و دست افشانی و پایکوبی آنان شکل می پذیرفت.»(حیدرخانی،1374،26 ).

این مراسم در ابتدا به صورت مراسم شعرخوانی بوده و کسانی که در آن شرکت می کردند تحت تأثیر قرار گرفته به شادمانی و پایکوبی می پرداختند، کم کم در این مراسم برای اینکه تأثیر بیشتری داشته باشد از دفّ و نی هم استفاده می شد.
مرا چون نی در آوردی به ناله چو چنگم خوش بساز و با نوا کن
اگر چه می زنی سیلیم چون دف که‹‹آواز خوشی داری صدا کن››

چو دف تسلیم کردم روی خود را بزن سیلی و رویم را قفا کن
همی زاید ز دفّ و کف یک آواز اگر یک نیست از همشان جدا کن
(شفیعی کدکنی،1362،383)
طعم خوش بیخودی وشیدایی صوفیان را متوجّه سماع نمود تا حدّی که بیش از هر مراسم دیگری به این مراسم پرداختند. هجویری نیز در کتاب خود در باب الرّقص این مطلب را تأیید می کند که ابتدا این مراسم، به صورت رقص و پایکوبی بوده است و گروهی ظاهرآن را برداشت کرده و « من دیدم از عوامّ گروهی می پنداشتند که مذهب تصّوف جز این نیست؛ آن بر دست گرفتند .»

(هجویری،1383،605)
و این ظاهر بینی ازرقص و پایکوبی از نظر او هیچ جایگاهی ندارد .‹‹بدان که اندر شریعت و طریقت رقص را هیچ اصلی نیست.›› (هجویری،1383،605)
امّا او رقص را با اضطراب های درونی که حاصل خفّتی است که بردل پدیدار شده وهمچنین حاصل قوّت وقت باشد فرق می گذارد وآن اضطراب را گداختن جان معرّفی می کند نه رقص و پای بازی. « امّا چون خفّتی در دل پدیدار آید خفقانی بر سّر سلطان شود؛ وقت قّْوت گیرد ، حال اضطراب خود پیدا کند ، ترتیب ورسوم بر خیزد . آن اضطراب که پدیدارآید، نه رقص باشد و نه پایکوبی ونه طبع پروردن که جان گداختن بود . و سخت دور افتد آن کس ازطریق صواب که آن را رقص خواند;» (هجویری،1383،606)

اینکه از چه زمانی به این گونه مجالس اسم “سماع” نهادند تاریخ دقیقی نمی توان معیّن نمود؛ امّا چیزی که قطعی است، این است که توجّه و دلبستگی بیش ازحّد صوفیان به این مجالس باعث شد تا شرایطی را برای سماع در نظربگیرند تا هم از فتنه ی عوام در امان باشند و هم شوق وذوق صوفیان را تا حدّی کنترل کنند . از همین تاریخ مکانی به نام ” سماع خانه ” بنا شد وسماع ازجمله رسوم صوفیان قرار گرفت که با آداب وسنن خاصّی برگزارمی شد . و همان گونه که تصّوف در جا معه پذیرفته شده بود؛ سماع نیز به عنوان مراسم مذهبی صو فیان پذیرفته شد و صوفیه برای این که سماع را یک رسم مذهبی نشان دهند به استناداتی متوسّل می شدند وادّعا می کردند که در حضور رسول اکرم (ص) نیز مجلس سماع بر گزارمی شده است و روایاتی از عایشه نقل می کردند تا با این کار حرمت سماع را مطرح کنند.)1( البته آنها تنها به این روایات اکتفا نمی کردند بلکه جایی که در مباحث علمی باید از این رسم و آیین خویش دفاع می کردند وجوه مختلفی را برای سماع بیان می کردند تا مجادله کنندگان را قانع نمایند.

« گروهی می گفته سماع از آنجا ست که حق سبحانه گفت؛ الست بربّکم ؟ اوّل خطابی که از حق شنیدند وخوشترین سماعی آن است که ازخدا شنوی و به این صورت بلی جواب دادند و اکنون که سماع می شنوند شادی ایشان از لذّّت آن سماع اوّل است. و گروهی گفته اند که اصل سماع از لذّت خطاب تکوین است; وگروهی گفته اند سماع نصیب روح است نه نفس از بهرآنکه هر چیزی را به چیزی تعّلق است مگر روح را که عاوی است و به چیزی تعلّق ندارد و چون روح به کالبد بنده در آید به مجّرد فعل خدا درآید و واسطه در میان نباشد پس هر وقت سماع شنود آن لذّّت گردآوردن وی با تن ، اورا شادمان گرداند ; .» (حاکمی اسماعیل،1361،9)

واین کلام تفسیری بجاست از ابیات آغازین مثنوی معنوی که :
بشنو از نی جون حکایت می کند واز جدایی ها شکایت می کند
و این نی است که سینه ای شرحه شرحه ازفراق می خواهد تا شرح اشتیاق خویش باز گوید و هم اوست که حریف هجران کشیده ای است و حجاب ها ی او را ازهم می درد ;

به این صورت است که صوفیان در هر جا که شرایطی فراهم می شده، درپی توجیه این آیین خویش برمی آمدند.
ما اکنون به غورو تعمّقی درکشف المحجوب می پردازیم و این آیین را دراین کتاب ارزشمند مورد بررسی قرار می دهیم. باید گفت هجویری این مسأله را درکشف المحجوب ابتدا از نظر لغوی و حسّی ریشه یابی می کند .
او می فرماید: «;چون سمع را علم به اصوات و اخبار، و بصر را علم به الوان و اجناس ، و مر ذوق را به حلو و مرّ؛ و شم را علم به نتن و رایحه و لمس را علم به خشونت ولین (است) .»

(هجویری(تصحیح عابدی)،1383،571)
او به پیروی از اهل سنّت سمع را به بصرفضل می نهد . او می گوید با استفاده از حسّ شنوایی است که می دانیم که در بهشت رؤیت خواهد بود یا از طریق سمع این خبر، دانستیم که مؤمنان را مکاشف گرداند و حجاب اسرارشان برگیرد تا خدای را ببینند ؛ پس سمع بر بصر برتری دارد واولی تراست . و معتقد است که همه ی احکام شریعت به حس شنوایی بنا شده است؛ زیرا اگر این حس نبود اثبات آنها محا ل بود ، چون ابتدا پیامبران الهی سخن گفتند و کسانی که مستمع بودند به آنها گرویدند و ایشان به مستمعان معجزه نمودند و اگر معجزه هم دیدند، تأکید آن هم بر سمع بود و به این طریق از نظر هجویری، اگر کسی حس شنوایی (سماع) را انکار کند، در حقیقت کلّ شریعت را انکارکرده باشد و حکم آن را به خود پوشیده باشد. ازنظر هجویری شایسته ترین سخنی که باید شنیده شود که سبب لذّت دل و حظّ گوش می شود ، کلام ایزد تبارک و تعالی است.

از نظر او از معجزات قرآن آن است که :
«1- طبع ازشنیدن و خواندن آن نفور نگردد از آنچه اندر آن دقّتی عظیم است تا حّدی که کفّار به شبها بیا مد ندی اندر نهان و پیغمبر (ص) اندر نماز بودی، ایشان می شنیدندی آنچه وی خواندی و تعّجب می نمودندی ؛ چون نصرین الحا دث ; و عتبه بن ربیعه ; و بوجهل هشام ; ومانند ایشان.
2 – پند آن نیکو تر است از همه پند ها و لفظش مو جزتر از همه ی لفظ ها و امرش لطیف تر ازهمه ی امرها و نهیش زاجرتر از همه ی نهی ها و وعد ش دلربا تر ازهمه ی وعدها و وعید ش جانگداز تر از همه ی وعیدها و قصّه هایش مشبع تر از همه ی قصّه ها ; هزار دل را سماع آن صید کرده است و هزار جان را حکایت آن به غارت داده ; » (همان ،574،573)

او از خود قرآن استفاده می کند و درباره آداب شنوندگان قرآن کریم سخن می گوید .
– و اذا قر ی القرآن فأ ستمعوا له و أنصیتوا (204، الأعراف )(2)
– فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه ( 17 ، 18 ،الزّمر)(3)
– الّذین اذا ذکراللّه و جلت قلوبهم ( 2 ، الأنفا ل )(4)
-الّذین أمنو وتطمئنّ قلو بهم بذکر اللّه ألا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب ( 28 ، الرّعد )(5)
او معتقد است که شنونده، کا مل حا ل تر از گوینده است. و بیشتر دوست دارد تا از غیرخود بشنود ،از آنکه گوینده یا از حا ل گوید یا از غیر حا ل، ولی شنونده جز حا ل نشنود . زیرا اندرنطق نوعی از تکبّر باشد ولی در شنیدن نوعی ازتواضع . پس متواضعان بیشتر شنونده اند تا گوینده .

در مورد شنیدن شعر حکم مباح بودن را صادر می کند و آن را منوط به سخن حضرت رسول(ص)می داند که فرمود: از شعر، شعری است که به حقّ حکمت باشد و حکمت گمشده مؤمن است که از وی غا یب است آن که بیا بد به آن اولی تر است. او در این قسمت با بیان سخنی از پیامبر (ص) یک آفت را بیان می کند و آن برداشت سلیقه ای از احادیث است. او می گوید عمر بن الشّرید از پدرش روایت می کند که پیامبر فرمود: آیا هیچ روایت کنی از اشعار امیّه بن ابی
الصلّت؟ من گفتم : بلی . صد بیت روایت کردم و پیامبر (ص) در آخر هر بیتی می گفت “هِیَهِ

یعنی دیگربگوی ” اکنون عدّه ای از این حدیث این گونه برداشت کرده اند که منظور پیامبر این بوده که از چیزهای دیگری غیر ازشعر سخن بگو و به این صورت شنیدن همه ی اشعار را حرام
دانسته اند ولی بر عکس گروهی این گونه برداشت کرده که ” ابیا ت دیگری را(از دنباله ی آن) بخوان” و به این صورت شنیدن همه ی اشعار را حلال دانسته اند .
او نظر مشایخ متصّوفه را این گونه نقل می کند : از پیا مبر (ص) درباره ی استماع شعر پرسیدند

وی گفت : «‌ کلام خسنُهُ حسنٌ و قبیحُهُ قبیحٌ» یعنی شعر سخنی است که نیکوی آن نیکو بود
و زشت آن زشت . یعنی هر چه شنیدن آن حرام باشد چون غیبت وبهتان و فواحش و ذمّ کسی و کلمه ی کفر به نظم و نثر، همه حرام باشد و هر چه شنیدن آن به نثر حلال است چون حکمت و

مواعظ واستدلال اندر آیات خداوند و نظر اندر شواهد حقّ، به نظم هم حلال باشد ( همان، 581 )
بحث دیگری که هجویری در کتاب گرانقدر خود درباره آن اظهار نظر می کند بحث شنیدن
صوت ها و آوازها ست ابتدا با آوردن چند حدیث و یک آیه ، وجود و حضور آن را اثبات می کند .” یزیدُ فی الخلقِ ما یشاءُ ” ( 1 ، فاطر )
مفسّران معتقدند که آنچه خداوند درآفرینش آفریدها می افزاید ، صوت خوش و زیباست . او گاهی برای اثبا ت گفته خویش مثال هایی ازاخبار مشهور نیز نقل می کند « اندر اخبار مشهور است که اندر بهشت مر اهل بهشت را سماع باشد و آن چنان بود که ازهر درختی صوتی و لحنی مختلف می آید چون مؤلِّف شوند آن اصوات ، طبایع را اندر آن لذّّتی عظیم باشد . » (همان ، 583 )

از قول ابراهیم خوّاص داستان غلامی را بیان می کند که با حُدی خوانی ، چنان اشتران تشنه را مست می کند که تشنگی را فراموش کرده و راه بیابان پیش می گیرند . و یا گرایش کودک را به نوای مادر در گاهواره ، نشانه درستی حسّ وی می داند .

و این بیت سعدی را به زبان دیگری بیان می کند که :
اشتر به شعرعرب در حا لت است و طرب گر ذوق نیست تو را کژ طبع جانوری
و اظهار می کند که «هرکه گوید : مرابه الحان و اصوات و مزامیر خوش نیست یا دروغ گوید یا نفاق می کند و یا حس ندارد و از جمله مردمان و ستوران بیرون باشد.» (همان ، 585 )
و در پایان رأی نهایی خویش را اززبان فقها این گونه بیان می کند:« منع گروهی از آن (سماع)بدان است که رعایت امر خداوند کنند و فقها متفقّ اند که : چون ادوات ملاهی نباشد و اندر دل فسقی پدیدارنیاید ؛ شنیدن آن مباح است . » (همان ، 586 -585 )
و البته او در اینجا زاویه دید خود را وسیع تر می کند و می فرماید:« اگر تأثیراندردل حلال باشد، سماع آن نیزحلال باشد و اگر اندر دل حرام ، شنیدن آن نیزحرام و اگر مباح باشد ،سماع آن نیز مباح است .»(همان،586)
احکام سماع
هجویری در باب احکام سماع شنوندگان را به طور کلّی به دو دسته تقسیم می کند.
1- آنان که معنی شنوند.
2- آنان که صوت شنوند .
او معتقد است در این هر دو دسته فواید و همچنین آفات بسیاری وجود دارد .« از آنچه شنیدن اصوات خوش غلیان معنی ای باشد که اندر مردم مرکّب بود. اگر حق بود حق واگرباطل بود باطل . » (همان ، 587 )
او در بیان احکام سماع از شش گروه نام می برد که هر یک در باب سماع حکم خاصّی دارند :
1- گروهی که برای حرام کردن سماع روایاتی را یافته اند و از پیشینیان صالح خویش پیروی کرده همانند مثال زجر کردن پیامبر(ص) شیرین را ، کنیزک حسّان بن ثابت ، ازغنا کردن و انکارکردن علی(ع) بر معاویه که کنیزکان مغنّیه داشت .

2- گروهی دیگر که ازترس اینکه مریدان وپیروانشان از آنها تقلید نکنند و در بلا و بطلان نیفتند و گرفتار مصیبت نشوند و هوی در ایشان قوّت نگیرد سماع نکردند و در میان اهل سماع ننشستند .
3- گروهی دیگر اهل سماع را به دو دسته تقسیم می کردند الف : لاهی که در عین فتنه باشد واز آن هراسی ندارد . ب : الهی که به تمرین و مجاهد ت و با قطع دلبستگی به مخلوقات ،فتنه را از خود دور کند و ایمن شود .

4- گروهی دیگر گفتند: چون سماع باعث فتنه ی عوام می شود و از سماع ما اعتقاد مردمان دچار تشویش می شود و در درجه ی ما را در سماع نمی شناسند و دچارگناه می شوند پس بر عامّه مهربان یکرده و خواص را نیز نصیحت می کنیم و در هنگام غیرت دست ازسماع برداریم .
5- و گروهی مطابق سخن پیامبر که فرمود:«هرچه از آن می گزیرد دست برداشتن،از حسن اسلام است .» گفتند اگر به ما لا یعنی مشغول شوند ضایع کردن وقت باشد و وقت دوستان با دوستان عزیزباشد ، ضایع نباید کرد .

6- و بلاخره گروهی از خواص گفتند که: سماع خبر است و لذّت آن یافت مراد و سماع کار کودکان باشد، زیرا در هنگام دیدن ، شنیدن را مقدار و ارزشی نیست . پس به سماع نپرداختند .

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی مقاله آشنایی خالق هستی در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله آشنایی خالق هستی در word دارای 17 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله آشنایی خالق هستی در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله آشنایی خالق هستی در word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله آشنایی خالق هستی در word :

مقدمه نویسنده
دوستی صمیمانه با خدا آرزویی است که هر قلبی را گرفتار هیجانی غریب می‌سازد. هر چه بیشتر از خدا را درک کنیم و او را بشناسیم، چشم‌انداز تحقق این آرزو وسیع‌تر و این ماجرا هیجان‌انگیزتر می‌شود.
آشنایی عمیق و صمیمانه با خالق هستی، اندیشه کوچکی نیست و تحقق این اندیشه قادر است چنان نیرویی در ما بیافریند که تا پایان عمر وجود ما لبریز از شادی، شعف و شگفتی و بالاتر از هر چیز امیدی بی‌پایان و شفابخش شود.
میلیون‌ها نفر در سرتاسر کره زمین اعتقاد دارند که خدا خالق هستی است، اما تعداد اندکی از آنان آن رابطه عالی شگفت‌انگیز و متحول‌کننده را که بر اساس دوستی صمیمانه با اوست تجربه کرده‌اند. این تجربه می‌تواند هر یک از مار چنان متحول سازد که دیگر نیازی به هیچ دارویی برای شفای دلهای خسته خود نداشته باشیم. زمانی که عاشقان خدا مصمم شوند تا در این مسیز گام بردارند، خداوند شخصاً ایشان را در طریق کسب کمال که نهفته در نزدیکی هر چه بیشتر با اوست یازی خواهد داد. کمالی که تنها می‌توانیم آن را در هیجان‌انگیزترین رابطه زندگی خود، یعنی دوستی صمیمانه با خدا تجربه کنیم.
اطاعت از خدا به خاطر خداوندی او
ترس خداوند در ارتباط مستقیم با اطاعت از اوست زمانی که ابراهیم قرار بود فرزند دلبند خود را در اطاعت از فرمان خدا قربانی نماید، خداوند از طریق فرشته خود به او فرمود: (الان دانستم که تو از خدای خویش می‌ترسی چون که پسر یگانه خود را از من دریغ نداشتی.)) (پیدایش 22)
برخی واکنش‌های ما در زندگی حاکی از فقدان ترس خدا در ماست. زمانی که ملوانان کشتی عازم ترشیش از یونس نبی در مورد شغل او و جایی که از آن آمده بود و نیز ملیت او پرسیدند او در پاسخ گفت: ((من عبرانی هستم و از خدای زمین و آسمان که دریا و خشکی را آفریده است ترسان می‌باشم.)) (یونس9:1)

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی تحقیق درس شناخت مأخذ در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی تحقیق درس شناخت مأخذ در word دارای 42 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی تحقیق درس شناخت مأخذ در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی تحقیق درس شناخت مأخذ در word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی تحقیق درس شناخت مأخذ در word :

غیاث الدّین فرزند همام الدّین محمدالحسین مشهور ربه خواند میر (880-941 یا 942 یا 943 ه.ق) که بیشتر با نامهای خواندمیر، خوند میر، خوندامیر، خواند امیر و آخوند امیر شناخته شده، یکی از تاریخنگاران بزرگ و نامور زبان پارسی در پایان سده نهم و آغاز سده دهم هجری بوده که در روزگار فرمانروایی تیموریان هرات و هند می زیسته است.
پدرش همام الدّین محمّد فرزند برهان الدّین شیرازی، مدّتی در دستگاه میرزا سلطان محمود (900- 857 ه ق/ 1945 – 1453 م) فرزند میرزا ابوسعید گورگانی وزارت داشت و در هرات می زیست. وی دختر می خواندمیر به پاس احترام از استاد و پدربزرگ خود پیوسته از میرخواند به عنوان حضرت مخدومی ابوی یاد کرده است و همین عنوان موجب اشتباه برخی تاریخنگاران شده است که او را فرزند میرخواند بدانند، در حالی که وی در حبیب السّیر در ضمن شرح حال سیّد برهان الدّین خاوند شاه، درباره چگونگی قرابت خویش با مولف روضه الصّفا می نویسد:
نسب شریف آن حضرت به چهار واسطه به خاوند شاه سیّد اجل بخاری که در سلک اعاظم سادات ماوراء النّهر انتظام داشت، اتصال می یابد و سلسله آبا و اجداد سیّد اجل به زید بن امام زین العابدین- علیهما السلام- منتهی می گردد، و پدر عالی گهر امیر خاوند شاه، کمال الدّین محمود نام داشت و چون سیّد محمود به ریاض رضوان انتقال نمود، سیّد خاوند در صغر سن بود و بواسطه نوایب روزگار از وطن مألوف سفر کرده، در قبه السلام بلخ رو به تحصیل علوم و اکتساب فنون محسوس و مفهوم آورد و به اندک زمانی در سلک اعاظم دانشمند زمان انتظام یافته به سلوک راه آخرت مشغول گشت و از بلخ سفر فرموده، خود را به صحبت مشایخ عظام هرات رسانید و شیخ بهاء الدّین عمر نسبت به آن حضرت محبّتِ بی نهایت داشت....
بعد از فوت شیخ بهاء الدّین عمر از هرات به بلخ مراجعت فرمود و در سنه (؟) وفات یافت و از آن حضرت سه پسر ماند: امیر خواند محمّد که والد بزرگوار والده موده اوراق است و سیّد نظام الدّین سلطان احمد که سالها در ملازمت سلطان بدیع الزمّان میرزا، منصب صدارت داشت و سیّد نعمت الله که مجذوب متولّد شده بود.
از اشارت خواندمیر در نگاشته هایش پیداست که دودمان میرخواند به پرهیزگاری و دانش معروف بودند و خواند میر نیز تحت توجّهات جدّ مادری خود رشد یافت و به علم و ادب بویژه تاریخ توجهی شایان از خود نشان داد و در تاریخنگاری از سرآمدان روزگار خود شد.
خواندمیر درجوانی به دربار سلطان حسین بایقرا (911-872 هـ ق. / 1506- 1468 م.) راه یافت و بزودی مورد توجّه و عنایت امیر علی شیرنوایی (906-844 هـ . ق / 1500- 1440 م) قرار گرفت. و به یاری او نخستین اثر خود، مآثر الملوک را در سال (903 هـ. ق./ 1498 م) یا پیش از آن به نگارش درآورد. در سال (904 هـ. ق/ 1499 م) نوایی کتابخانه خود را در اختیار خواندمیر قرار داد و او هم از این فرصت بهره برد و دومین اثر خود خلاصه الاخبار را پس از گذشت شش ماه فراهم آورد و آن را نیز در سال 905 ه. ق / 500- 1499 م) به امیر علی شیر پیشکش کرد. در سال (906 هـ .ق ؟ 1500 م) امیر علی شیر- حامی خواند میر- درگذشت. مرگ نوایی بر خواند میر تاثیر ژرفی بر جای گذاشت، که آن تأثّر را می توان از قطعه ای که در رثای امیر سروده است به خوبی دریافت .

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی مقاله معنای فلسفه از دیدگاه داوری اردکانی در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله معنای‌ فلسفه‌ از دیدگاه‌ داوری‌ اردکانی‌ در word دارای 46 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله معنای‌ فلسفه‌ از دیدگاه‌ داوری‌ اردکانی‌ در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله معنای‌ فلسفه‌ از دیدگاه‌ داوری‌ اردکانی‌ در word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله معنای‌ فلسفه‌ از دیدگاه‌ داوری‌ اردکانی‌ در word :

فلسفه‌ چیست‌؟
از طرح‌ پرسش‌ فلسفه‌ چیست‌؟ چه‌ مقصودی‌ داریم‌؟ وقتی‌ می‌پرسیم‌ که‌ فلسفه‌ چیست‌، بسته‌ به‌ اینکه‌ پرسش‌ در چه‌ مرتبه‌ای‌ طرح‌ شده‌ باشد، جواب‌ آن‌ متفاوت‌ است‌. مثلاً ممکن‌ است‌ کسی‌ در متنی‌ که‌ می‌خواند به‌ لفظ‌ فلسفه‌ برخورد کند و معنی‌ آن‌ را نداند و بپرسد که‌ فلسفه‌ چیست‌. در جواب‌ این‌ پرسش‌ می‌توان‌ شرحی‌ در باب‌ لفظ‌ فلسفه‌ داد یا نوع‌ مسائلی‌ را که‌ در فلسفه‌ مورد بحث‌ قرار می‌گیرد ذکر کرد. این‌ پرسش‌ را اهل‌ منطق‌ و فلسفه‌ پرسش‌ از مای‌ شارحه‌ می‌گویند. «ما» به‌ معنی‌ «چیست‌» است‌ و با مای‌ شارحه‌ پرسش‌ از مفهوم‌ شی‌ء می‌شود. این‌ نوع‌ پرسش‌ در چه‌ مرتبه‌ای‌ مطرح‌ می‌شود؟ آیا این‌ سؤال‌ را صرفاً اشخاصی‌ مطرح‌ می‌کنند که‌ هیچ‌ مفهومی‌ از فلسفه‌ ندارند؟ نه‌، گاهی‌ اهل‌ پژوهش‌ هم‌ این‌ پرسش‌ را به‌ میان‌ می‌آورند و به‌ پژوهش‌ در آثار فلسفه‌ می‌پردازند که‌ تعاریف‌ فلسفه‌ را گردآوری‌ کنند. در این‌ مورد هم‌ پرسش‌ از مفهوم‌ فلسفه‌ شده‌ است‌، بدین‌ معنی‌ که‌ پژوهنده‌ احیاناً تماسی‌ با معنی‌ فلسفه‌ نداشته‌ و اقوال‌ دیگران‌ را نقل‌ کرده‌ است‌. اما فیلسوف‌ که‌ فلسفه‌ را تعریف‌ می‌کند به‌ پرسش‌ مای‌ شارحه‌ جواب‌ نمی‌دهد و شرح‌ لفظ‌ و بیان‌ مفهوم‌ نمی‌کند، بلکه‌ معنی‌ و ماهیت‌ را باز می‌گوید؛ اما همین‌ تعریف‌ را وقتی‌ پژوهنده‌ نقل‌ می‌کند، ممکن‌ است‌ پاسخ‌ مای‌ شارحه‌ داده‌ و از مفهوم‌ تجاوز نکرده‌ باشد. چه‌ می‌شود که‌ تعریفی‌ را یکبار جواب‌ از مای‌ شارحه‌ می‌دانیم‌ و همان‌ تعریف‌ در محل‌ دیگر جواب‌ مای‌ حقیقیه‌ است‌؟ (با مای‌ حقیقیه‌ پرسش‌ از حقیقت‌ و ماهیت‌ اشیاء می‌شود.) این‌ اختلاف‌ ناشی‌ از اعتبار نویسنده‌ و خواننده‌ یا گوینده‌ و شنونده‌ است‌.
برای‌ روشن‌ شدن‌ مطلب‌ یکی‌ از تعاریف‌ فلسفه‌ را می‌آوریم‌: فلسفه‌، علم‌ به‌ اعیان‌ اشیاء چنان‌ که‌ هستند به‌ قدر طاقت‌ بشر است‌. تمامی‌ محصلانی‌ که‌ شروع‌ به‌ یادگرفتن‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ می‌کنند این‌ عبارت‌ را یاد می‌گیرند ولی‌ هنوز ماهیت‌ فلسفه‌ را نمی‌دانند، هرچند که‌ تعریف‌ مذکور بیان‌ ماهیت‌ فلسفه‌ است‌؛ بسته‌ به‌ اینکه‌ پرسش‌ را با چه‌ زبانی‌ بگوییم‌ و با چه‌ گوشی‌ بشنویم‌ مراتب‌ فهم‌ و ادراک‌ ما از پرسش‌ و پاسخ‌ فرق‌ می‌کند. طوایف‌ مختلف‌، از فیلسوف‌ و متکلم‌ و صوفی‌ و سوفسطایی‌، که‌ پرسش‌ از فلسفه‌ می‌کنند، مرادشان‌ از این‌ پرسش‌ متفاوت‌ است‌ و جوابی‌ که‌ می‌دهند صرفاً بیان‌ ذات‌ فلسفه‌ نمی‌کند و ای‌ بسا که‌ اصلاً به‌ ماهیت‌ فلسفه‌ ربطی‌ ندارد بلکه‌ به‌ نحو صریح‌ یا مضمر متضمن‌ نوعی‌ انکار و اثبات‌ است‌. حتی‌ فلاسفه‌ به‌ پرسش‌ فلسفه‌ چیست‌؟ پاسخهای‌ متفاوت‌ داده‌اند.

آیا می‌توان‌ گفت‌ که‌ هر فیلسوفی‌ در تعریف‌ فلسفه‌ به‌ فلسفه‌ی‌ خود نظر داشته‌ و از زمان‌ ارسطو تاکنون‌ هر وقت‌ پرسش‌ از ماهیت‌ فلسفه‌ شده‌، پرسش‌ کننده‌ جوابی‌ متناسب‌ با مبادی‌ تفکر خود به‌ آن‌ داده‌ و فلسفه‌ی‌ خود را تعریف‌ کرده‌ است‌؟ ظاهراً به‌ این‌ پرسش‌ باید پاسخ‌ مثبت‌ داده‌ شود، زیرا به‌ نظر افلاطون‌ فلسفه‌ سیر از عالم‌ شهادت‌ (محسوس‌) به‌ عالم‌ غیب‌ (مُثُل‌) و دیدار معقولات‌ است‌ و کانت‌ مابعدالطبیعه‌ (به‌ معنی‌ فلسفه‌) را تدوین‌ مرتب‌ و منظم‌ تمام‌ آن‌ چیزهایی‌ می‌داند که‌ ما به‌ وسیله‌ی‌ عقل‌ محض‌ و بدون‌ مدخلیت‌ تجربه‌ دارا هستیم‌. مطابق‌ تعریف‌ کانت‌، وجود که‌ به‌ اصطلاح‌ کانت‌ از مقولات‌ فاهمه‌ و به‌ تعبیر فلاسفه‌ از معقولات‌ ثانیه‌ است‌، موضوع‌ فلسفه‌ نیست‌ بلکه‌ در زمره‌ی‌ مسائل‌ است‌ و فلسفه‌ محدود به‌ مبحث‌ شناسایی‌ و تحقیق‌ انتقادی‌ در این‌ زمینه‌ می‌شود. پیداست‌ که‌ تعریف‌ افلاطون‌ با آنچه‌ کانت‌ در باب‌ ماهیت‌ فلسفه‌ گفته‌ است‌ تفاوت‌ دارد. اکنون‌ اگر به‌ تعریفی‌ که‌ برگسون‌ کرده‌ است‌ توجه‌ کنیم‌، می‌بینیم‌ که‌ تعریف‌ او با آنچه‌ از افلاطون‌ و کانت‌ نقل‌ شده‌ و از تعریف‌ تمام‌ فلاسفه‌، ممتاز است‌. برگسوان‌ فلسفه‌ را به‌ عنوان‌ شهود وجدانی‌ زمانی‌ کیفی‌ (به‌ معنی‌ دهر و دیرند) تلقی‌ می‌کند که‌ مخصوص‌ فلسفه‌ی‌ اوست‌. این‌ اختلاف‌ مخصوصاً در عصر ما دستاویز مخالفت‌ با فلسفه‌ و نفی‌ و انکار آن‌ شده‌ است‌.

مخالفان‌ و منکران‌ فلسفه‌ می‌گویند در حالی‌ که‌ هر فیلسوفی‌ طرح‌ نو درانداخته‌ و آرای‌ اسلاف‌ خود را نقض‌ کرده‌ و در هیچ‌ موردی‌ فلاسفه‌ به‌ اتفاق‌ رأی‌ و نظر نرسیده‌اند از کجا می‌توان‌ دانست‌ که‌ کدام‌ رأی‌ درست‌ است‌ و کدام‌یک‌ درست‌ نیست‌، و شاید که‌ همه‌ برخطا باشند و سخنانشان‌ پایه‌ و اساس‌ نداشته‌ باشد. این‌ اشکال‌ در حد خود اهمیت‌ ندارد اما از آن‌ جهت‌ که‌ با وضع‌ تفکر عصر حاضر ارتباط‌ دارد باید به‌ آن‌ توجه‌ کرد، به‌ خصوص‌ که‌ مدعی‌ چیزی‌ را در برابر فلسفه‌ قرار نداده‌ و وجود فلسفه‌ها را دلیل‌ شکست‌ فلسفه‌ قلمداد کرده‌ است‌. اینکه‌ آیا فلسفه‌ شکست‌ را در درون‌ و باطن‌ خود دارد یا نه‌، مطلبی‌ است‌ که‌ بعداً به‌ آن‌ می‌پردازیم‌؛ اکنون‌ بحث‌ بر سر این‌ است‌ که‌ آیا اختلاف‌ میان‌ فلاسفه‌، فلسفه‌ را از اعتبار می‌اندازد.

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی مقاله عهدوپیمان امام به مالک اشتر در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله عهدوپیمان امام به مالک اشتر در word دارای 53 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله عهدوپیمان امام به مالک اشتر در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله عهدوپیمان امام به مالک اشتر در word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله عهدوپیمان امام به مالک اشتر در word :

عهدوپیمان امام به مالک اشتر

فهرست مطالب
عنوان
پیشگفتار
عهدوپیمان امام به مالک اشتر نخعی در دستوردادرسی ورموز رعیت پروری وآداب مملکت داری وپند اندرز به همگان
امر نمودن عثمان ابن حفیف را به جنگ با دشمن
ترغیب نمودن اشعث بن قیس را به حفظ اموال آذربایجان

امر کردن بعضی از کارگردانش را به مماشات با رعیت هایی که مشرک بودند
تهدید نمودن زیاد ابن ابیه را از ضیافت به بیت المال
امر نمودن ابن عباس را به مهربانی با قبیله بنی تمیم
امر نمودن زیاد بن ابیه را به میانه روی وفروش
دستور به پرهیزکاری ومهربانی با رعیت و اداء حقوق زیردستان
امر نمودن محمدبن ابی بکر را به عدالت و پرهیزکاری و مخالفت هوای نفس و مواظبت نماز
نکوهش یکی از کارگرداناش وحساب خواستن از او
سرزنش یکی ازکارگردانان خود بر اثر پیمان شکنی وخوردن از بیت المال
سرزنش معقله ابن هیبره برستمگری او درپخش غنیمت
نکوهش عثمان ابن حفیف برای رفتن به مهمانی

امر نمودن یکی از کارگردانان خود را به مدارا وخوش رفتاری با رعیت وسختگیری در هنگام مقتضی
بیان حق سران لشگرهایش بر خود و حق خویش برانها وامر نمودن آنان را به دادگری و پیروی
نهی نمودن کارگردانانش را از آزار رساندن برای گرفتن خراج و وادار نمودن به فروش چیزی که فروشش زیان دارد
پنددادن عبدالله ابن عباس را به شادی و افسردگی در امر آخرت
امر نمودن اسود ابن قطبه را به دادگری

برحذر داشتن سلمان فارسی را از فریب دنیا
آموختن خوهای نیکو وروش های پسندیده به حارث همدانی
امیرحسین دولت زارعی- قاسم نعمتی پور-ساسان احسانی-مرتضی جباری

پیشگفتار
بسم الله الرحمن الرحیم
نهج البلاغه ،کتابی که سیرشریف ابوالحسن محمدرضی از سخنان امام الموحدین باب مدینه العلم علی بن ابیطالب گردآورده بهترین اثر ونشانه دین مقدم اسلام ومذهب شریف جعفری است ،‌دریای بی پایان است،محتوی مسایل علمی.ادبی،دینی،اجتماعی،اخلاقی،سیاسی که بهتر وبلیغ تر ازآن

سخنان بعد از قرآن کریم وبیانات حضرت رسول دردنیا گوینده ای نگفته است و آن راهنمای گمراهان وچاره بیچارگان وپناه دهنده ودستگیر درماندگان است،پس کسی را که خواهان سعادت همیشگی وگریزان از ذلت وبدبختی است لازم است که این کتاب را سرمشق قرارداده از سخنان آن پندگرفته و به دستوراتش رفتار نماید زیرا مفاسد وتباهکاری های دنیا اصلاح نمی شود مگر روزی که تعلیمات امیرالمومنین علی(ع) در میان جمیع طبقات مردم عملی گردد، واین سخنی به گزاف گفته نشده، چون روی دو پایه برهان (عقل وعلم) استوار است. علماء اعلام ودانشمندان پیشین کتاب نهج

البلاغه را اخ القران (برادر قرآن9 تعبیر نموده اند. هر چند علم ودانش در میان افراد بشر پیشرفت نماید، فضل و بزرگواری امام علی (ع) بیشتر هویدا می گردد و روزی بیاید که مردم دنیا در مقابل آنحضرت اظهار خضوع وفروش نموده برای رهایی از بدبختی چاره ای نیابند مگر آنکه به گفتار وکردار آن بزرگوار عمل نمایند.

در این تحقیق تعدادی از نامه های مولاعلی(ع) را که حاوی سفارش ها، اندرزها و عهد وپیمان های آن بزرگوار به دشمنان ،یاران زمامداران واهل بیت عصمت و طهارت نوشته اند در این تحقیق جمع آوری کرده ایم امید است هم ما از یاران وپیروان آن حضرت بوده باشیم.
از عهد وپیمان های حضرت علی(ع) برای مالک ابن حارث اشتر نخعی که این پیمان طولانی ترین وکامل ترین پیمانی است که علی(ع) برای والیانش نوشته است واین عهدنانمه دستورالعمل وراهنمای حکمرانان ووالیان در سراسر جهان گردیده است.ای مالک تو را به پرهیزکاری و ترس از خدا امر می کنم و پیروی از قرآن کریم وواجبات ومستحبات زیراکسی نیکبخت نمی شود مگر به پیروی از آنها وبدبخت نمی گردد جز با عمل نکردن به آنها.

ای مالکت نفس خود را هنگام شهوات و خواهشها فرونشان وهنگام سرکشی ما جلویش را بگیر وبدان که بالاترین جهان جهاد کسی است که با نفس خود مبارزه می کند.
ای مالک حکمران چه مسلمان باشد چه کافر باید کاری کند که ذکر جمیل و نام نیکویش به یادگار بماند تا مردم درباره اش دعای خیر نمایند وبر اثر آن نیکبختی جاوید بدست آورد پس باید بهترین اندوخته های توکردار شایسته ات باشد.

ای مالک مهربانی وخوش رفتاری ونیکویی با رعیت را در دل خود جای بده نه انکه در ظاهر اظهار دوستی کرده ودر باطن با آنان دشمن باشی که این عمل تو موجب پراکندگی رعیت میشود چنانکه در قرآن کریم آیه 159 سوره آل عمران به رسول اکرم می فرماید: براثر بخشایش خدا تو با مردم مهربان گشتی و اگر تندخو سخت دل بودی از گردت پراکنده می شدند پس «اگر به تو بدی کنند» از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار جنگ با ایشان مشورت نما، وپس از مشورت اگر تصمیم گرفتن به خدا توکل که خدا متوکلین را دوست دارد.

ای مالک مبادا خود را برای جنگ با خدا آماده سازی و مخالفت دین نموده به مردم ستم روا داری و به خشمی که می توان مرتکب نشوی شتاب منما و از سرکشی و بددلی مگو من مامورم وبه هر چه بخواهم امر می کنم پس باید فرمان مرا بپذیرند و این روش سبب فساد و خرابی دل و ضعف وسستی دین وتغییر و زوال نعمت ها می گردد و هر گاه سلطنت وحکومت برایت عظمت وبزرگی یا کبر و خودپسندی پدید آورد به عظمت وبزرگی خداوند وتوانایی او نسبت به خود بنگر زیرا اندیشه نمودن در بزرگواری و غالب بودن خدا بر هر چیز کبر وسرکشی انسان را از دور می کند.

وکاری که باید بیش از هر کار دوست داشته باشی اجرای عدالت وحق است و برابری و دادگری را درهرکاری اختیار کن که به صلاح رعیت باشد هر چند بر خواص گران آمده از آن راضی نباشند زیرا خشم همگان رضا وخشنودی چند تن را پایمال می سازد و خشم چند تن در برابر خشنودی همگان اهمیت ندارد.

ای مالک کینه مردم را در دل راه مده واز خود رشته هر انتقام وبازخواستی را جدا کن ودر تصدیق وباورداشتن گفتار بدگو وسخن چین شتاب منما زیرا سخن چین خیانتکار وفریب دهنده است هر چند خود را به صورت پنددهندگان درآورد.
و در کار خود بخیل را را نده که تو را از نیکی وبخشش بازداشته از بی چیزی و درویشی می ترساند و نه حریص را که از اندوختن جهت روز نیازمندی ستمگری به مردم را در نظرت جلوه میدهد، پس بخل و ترس و حرص حاصل بدگمانی به خدا است و بدگمان خداوند را نمی شناسد.

ای مالک بدترین وزیران وزیری است که پیش از تو وزیر اشرار وبدکرداران شریک و انباز بوده پس چنین کسی نباید از خواص ونزدیکان توباشد زیرا آنان یار گناهکاران وهمراه ستمگران هستند، در حالی که تو بجای آنها در کسانی که دارای اندیشه ها وکاربری های نیکو در امور مملکت هستند می توانی بهترین وزیر را بیابی زیرا اندک نعمت تو را بسیار دانسته از آن دانسته از آن قدردانی نموده سپاسگذاری می باشند و یاریشان برایت نیکوتر ومیل و رغبتشان به تو از روی مهربانی بیشتر و دوستی شان با غیر توکمتر است،پس ایشان را در خلوت ها و مجلس های خود از نزدیکان قرارده.
وباید برگزیده ترین ایشان نزد تو وزیری باشد که سخن تلخ حق به تو بیشتر گردید و کمتر تورا درگفتار و کردارت که خدا برای دوستانش نمی پسندد بستاید اگر چه سخن تلخ وکمتر ستودن خواهش وآرزوی توسبب ناخشنودی تو از او شود و با راستگویان و درستکاران همنشین باش و آنان را بیاموز که بسیار تو را ستایند.

ونباید نیکوکار و بدکار نزدتو به یک پایه باشد که آن نیکوکاران را از نیکوی کردن بی رغبت سازد و بدکاران را به بدی کردن وادارد و هریک از ایشان را به آنچه گزیده جزاده.
و بدان چیزی سبب خوش بینی حاکم نسبت به رعیت بهتر از نیکویی وبخشش او به ایشان وسبک گردانیدن هزینه ای آنها ورنجش نداشتن از آنها بر چیزی که حقی به آنها ندارد نیست پس باید در این باب کاری کنی که خوش بینی بر رعیت را به دست آوری زیرا خوش بینی رنج بسیار را از تو دور می دارد، و هر گاه به یاری رعیت نیازمند شدی اعتماد کن به کسی که به او احسان نموده ای نه به کسی که ا زتو بدی وسختی دیده.
ای مالک برای انجام کارها افرادی را برگزین که برای بدست آوردن رضا وخشنودی خدا برای پیروی از امام و پیشوایت پند پذیرنده تر و راست گفتار ودرست کردارتر باشند.افرادی که دیر به خشم آیند و زود عذر گناهکار پذیرند و به زیردستان مهربان بوده و بر زورمندان سختگیری کرده باشند.
پس همنشین باش با آنان که از خانواده های شریف و خوشنام و کسانی که دارای سابقه های نیکو می باشند وروسای لشکر وکشورت را از چنین مردمی برگزین زیرا آنان جامع بزرگواری و شاخه های احسان و نیکویی هستند پس به کارهای انها رسیدگی کن چون پدر و مادری که به

فرزندانشان رسیدگی می نمایند و یاری کردن در کارهای کم اهمیت را رها کن به امید رسیدگی به کارهای بزرگ آنها.
ونیکوترین چیزی که حکمرانان را خشنود می دارد برپا داشتن عدل و دادگری در شهرها و سالم ماندن سینه هاشان را بیماری خشم وکینه و خیرخواه نمی مانند مگر به دوستداری به نگهداری حکمرانان و گردآنان بودن وسنگین نشمردن حکومتشان وانتظار نداشتن بسررسیدن مدت حکومت آنها پس آرزوهای ایشان را برآورده کن و آنها را به نیکویی یاد کن و کسانی را که آزمایش نموده رنجی برده اند همتشان را به زبان آور،زیرا یاد کردن نیکوکاریهایشان دلیر را به هیجان آورده به جنبش وامی دارد و از کارای را به خواست خدایتعالی ترغیب می نماید و او را دوباره به کار می آورد. پس رنج و کار هر یک از آنان را برای خودش بدان و رنج کسی را به دیگری نسبت مده تاریخ بوده ا زعدل و انصاف والی نومید نگردد و دیگران هم بدکارهای بزرگ اقدام کنند وباید پاداش افرادت را به موقع بدهی وباید بزرگی کسی تو را برآن ندارد که رنج و کار کوچک او را بزرگ شماری، وپیستی کس تو را وادار نسازد که رنج وکار بزرگش را کوچک پنداری زیرا چنین رفتاری برخلاف عدل ودادگری است وسبب بی رغبتی کارگردانان در انجام کارها می شود.

و در کارهای مشکلی که درمانده شدی و درکارهایی که برای دانستن حکم حق سرگردان ماندی به کتاب خدا وسنت پیغمبر بازگردد.
ای مالک برای قضاوت و داوری بین مردم بهترین رعیت را اختیار کن کسی که از عهده هر حکمی برآیند آنکه ناتوان باشد ونزاع کنندگان رای خود را بر اوتحمیل نمایند و هرگاه به خطا خود آگاه شد یا او را به آن لغزش آشنا نمودند بازگردد، نه آنکه براشتباه خویش ایستادگی نماید. پس از آن از قضاوت او بسیار خبرگیر و وارسی کن مبادا خطایی از او سرزند وآنقدر به او ببخش و زندگی اش را فرخ ساز که عذر او از بین ببرد ونیازش به مردم با آن بخشش کم باشد تا بهانه ای برای رشوه گرفتن نداشته باشد.

ای مالک درکارهای عمال وکارگردانانت نظر واندیشه کن و تا دیانت و راستی ودرستی شان را نیاز موده ای به کاری مگمار و آنها را به میل خود وبی مشورت به کاری نفرت چون حکمران اگرسر خود بدون مشورت وآزمایش به هوای نفس اشخاص را به کارهایی گماشت خلاف عدل وداد رفتار نموده وامانت مردم را تباه ساخته است. پس در کارهایشان کاوش و رسیدگی کن وبازرس های راستکار ووفادار برآنان بگمار زیرا خبرگیری و بازرسی درکارهای آنها سبب میشود آنها امانت دار باشند و با رعیت به نرمی رفتار کنند وهرگاه والی به کارهایشان نرسد آنها از راه عدل و دادگری بیرون رفته و به مردم ستم روا دارند.

ای مالکت خود را از یاران خیانتکار دور کن واگر یکی از یارانت به تو ضیافت کرد و باز رسانت به ضیافت او گوا می دادند او را کیفر بدنی بده و او را به جزای کردارش برسان و او را بی مقدار و خوارش گردان و داغ ضیافت بر پیشانی او بزن تا نادرستان را عبرت و پند باشد.
ای مالک در حال نویسندگانت بنگر وبهترین ایشان را از جهت راستی گفتار و درستی کردار به کارهایت بگمار و نامه هایت که در آنها تدبیر ها و رازها برای رفع دشمنی وملکداری بیان می کند تخصیص به کسی که در هم خوهای پسندیده مانند دینداری،امانت داری، خیرخواهی، پاکدامنی ومانند اینها از نویسندگان دیگرجامعتر باشد زیرا کسی که براسرار سلطنت وحکومت از هم بیشتر دست می یابد باید دارای اوصاف شایسته باشد وگرنه به اندک غرض شکست لشکر را در جنگ وزیان مملکت را در کارها فراهم می آورد.

پس سفارش درباره سوداگران وصنعتگران را بپذیر و درباره نیکی کردن به آنها به گماشتگان خودسفارش کن که به طمع مالی و دارایی صنعتگران بهانه ها نیاورد. آنها را نرجانند تادلسرد نشوند زیرا آنها باعث رونق وآسودگی و رفاه حال مردم هستند و کارهای صنعتگران را وارسی کن و از دور ونزدیک آسودگی آنها را بخواه تا ظلم وستمی بر آنها رخ ندهد و بدان که سختگیری بی اندازه و بخل ورزی سبب میشود تاجرین وصنعتگران دست به احتکار ونگاهداری اشیا برای گرانفروشی بزنند و این کار ما سبب زیان رساندن به همگان وزشتی حکمرانان است. پس از احتکار جلوگیری کن که رسول خدا آن را منع فرموده پس کسی را که بعد از نهی تو احتکار کند به کیفررسان، کیفری که سبب رسوایی او و عبرت دیگران باشد ولی متناسب با جرم باشد و زیاده از گناه نباشد و ان نسبت به طبقات مردم مختلف است چه بسا کسی را که اندک سرزنش کیفر باشد و بسا به حبس وشکنجه متنبه نگشته به خود نیاید، در این صورت کیفره و هر کس با حکمران است.

پس از خدا بترس، از خدا بترس درباهره دسته زیردستان درمانده بیچاره و بی چیز ونیازمند زیرادر این طبقه هم خواهنده است که ذلت و بیچارگی اش را اظهار میکند و هم کس است که به عطا و بخشش نیازمند است ولی از عفت نفس اظهار نمی نماید وبرای رضای آنچه را که از حق خود درباره ایشان به تو امر فرموده بجاآور وقسمتی از بیت المال که در دست داری وقسمتی از غلات وبهره هایی که از زمین های غنیمت اسلام به دست آمده در هر شهری برای ایشان مقرر دار زیرا همه ایشان ازبیت المال وغلات زمین هایی که از کافران گرفته شد بهره می برند خواه دور خواه نزدیک، و چون توانایی ندارندکه خود را به شهر توبرسانند وسهم خود را بگیرند پس در شهر

خودشان ماموری بگمار که حق آنها را بپردازد تاکس محروم ونومید نماندورسیدگی و وارس کن به کارهای درویشان وناتوانان که به تو دسترسی ندارند زیرا دربانان آنان را ذلیل وخوارمی شمارند وایشان را به والی راه نمی دهند، پس تو برای آنان کاری کن که درخواست های خود را بی ترس و رنج به تو اظهار نمایند تاکسی ستمدیده و افسرده نماند و شکایت تو راه به خدایتعالی نبرد پس امین خود را که از خدا بترسد و فروتن باشد برای رسیدگی به احوال ناتوانان قرارده تاکارهای آنها را به تو برساند ورسیدگی کن

به یتیمان خردسال وپیران سالخورده که چاره ای ندارند و از روی ناتوانی خود را برای حواسش آماده نساخته اند و پاره ای از وقت خود را برای نیامندان قرار بده تا ناتوانان و بیچارگان به تو دسترسی داشته باشند. پس برای خوشنودی خدایی که تو را آفریده با آنان فروتنی کن ولشکریان و دربانان خود را از جلوگیری رعیت باز دار تا آنها بی لکنت وگرفتگی زبان و بی ترس و نگرانی سخنی گویند که من بارها از رسول اکرم شنیده ام که می فرمود:
هرگز امتی پاک وآراسته نگردد که در آن امت حق ناتوان بی لکنت وترس ونگرانی از توانا گرفته نشود.
پس درشتی وناهمواری وآداب سخنی ندانستن را از آنان تحمل کن و به روی خود نیاور، زیرا بسیاری از حاجتمندان تنگدل و در سخن ناتوانند و اگر والی خوشخو وبردبار نباشد کارشان درست نمی شود و تندی وخودپسندی را از خویشتن دور کن تا خدا درهای رحتمش را به روی تو بگشاید واگر خواستی چیزی به یکی از آنها بدهی آنچه می بخشی به خوشرویی ببخش واگر به انجام خواهش او توانا نبوده یا مصلحت ندانستی آنچه را از او منع می نمایی با مهربانی وعذرخواهی منع کن تا نرنجد وکینه ات را در دل نگیرد.

و در هر روز کار آن روز را بجا آور زیرا برای هر روز کاری است مخصوص آن پس اگر غفلت نمود کارامروز را به فردا و فردا را به پس فردا افکنی کارها بسیار گشته از عهده آن بر نمی یایی و مردم سرگردان و از کار باز می مانند و درنتیجه مملکت ضایع و تباه می گردد و بهترین وقت ها و پاکترین قسمت آن را به عبادت اختصاص بده هر چند رسیدگی به کار رعیت واجرای عدالت هم عبادت محسوب می شود.

ای مالک مبادا خویشتن را از زیاده از رعیت پنهان کنی زیرا رونشان ندادن حکمرانان به رعیت قسمتی از نامه مهربانی وکم دانش وآگاه نبودن به کار ما است چون حکمرانان با نشست و برخاست وسخن گفتن با مردم از احوال مملکت و رعیت آگاه می گردند. سپس بدان حکمرانان را نزدیکان وخویشانی است که به خودسری وگردنکشی و درازدستی به مال مردم وکمی انصاف خو گرفته اند و رعیت را به سختی وگرفتاری دچار می نمایند پس با اجرای عدالت و با خبر بودن از اوضاع داخلی مملکت به آنها اجازه نده تا آنها بی عدالتی وبی خبری تو را وسیله خودسری

ودرازدستی وکم انصافی قراردهند و بدرعیت آزار برسانند و به اهل بیت وخویشاوندانت زمین واگذار مکن و در هر زمان به اجرای حق بپرداز حتی اگر لازم آید ک از روی حق یکی از اقوامت را قصاص نمایی و اگر رعیت به تو گمان ستمگری بودند عذر و دلیلت را برای ایشان آشکار کن تا از اشتباه بیرون آمده دوستی ات را در دل جای دهند.

و ازصلح و آشتی که رضاوخشنودی خدا در آن است ودشمنت تو را به آن بخواند سرپیچی مکن زیرا در آشتی وملح راحتی لشکریان و آسودگی اهل شهرهایت را به دنبال دارد ولی از دشمنت پس از آشتی او سخت برحذر باش و بترس زیرا دشمن قصد غافلگیر کردن تو را دارد پس احتیاط

واستوارکاری را پیشه کن چون مومنی با اینکه به هم کس نیک بین است درامور اجتماعی باید از زیان نفاق و دورویی ومکر دشمن آگاه و هوشیار باشد. واگر بین خود و دشمنت پیمانی بستی و او را از جانب خویش پناه دادی به پیمانت وفادار باش وپناه دادنت را به درستی رعایت کن زیرا چیزی از واجبات خدا مهمتر از وفای به عهد نیست پس به امان وزنهارت خیانت نکرده پیمانت را نشکن و دشمنت را فریب مهمتر از وفای به عهد نیست پس به امان و زنهارت خیانت نکرده پیمانت را نشکن ودشمنت را فریب مده زیرا پیمان شکنی جرات و دلیری برخداست و بر خدا جرات ودلیری نمی کند مگرنادان بدبخت وعهد و پیمانی مبند که در آن تاویل و بهانه و به کاربردن مکر و فریب راه داشته باشد

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر
<   <<   106   107   108   109   110   >>   >