سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پروژه دانشجویی بررسی آیات وارده در شأن حضرت امیر(ع) در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی بررسی آیات وارده در شأن حضرت امیر(ع) در word دارای 122 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی بررسی آیات وارده در شأن حضرت امیر(ع) در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی بررسی آیات وارده در شأن حضرت امیر(ع) در word

کلیات
مقدمه
اهمیت موضوع
سوال تحقیق
فرضیه
پیشینه تحقیق
چکیده
فصل اول
بررسی آیات از دیدگاه شیعه و سنت
مقدمه
تفسیر آیات وارده
فصل دوم: مقدمه علل اختلافات تفاسیر شیعه و سنی
مقدمه
نتیجه کلی
فهرست منابع

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی بررسی آیات وارده در شأن حضرت امیر(ع) در word

تفسیر المیزان، محمد حسین طباطبائی، مترجم موسوی همدانی محمد باقر، انتشارات اسلامی

تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، چاپ یازدهم، انتشارات دارالکتب الاسلامیه ،تاریخ نشر

تفسیر نور، محسن قرائتی، چاپ سال 76، انتشارات مؤسسه در راه حق

تفسیر اثنی عشری، حسین بن احمد شاه عبدالعظیمی، انتشارات میقات، سال چاپ

تفسیر مجمع البیان، ابوعلی الفضل بن الحسن بن طبرسی، مترجم دکتر احمد بهشتی، انتشارات فراهانی، سال چاپ

تفسیر کشف الاسرار، ابوالفضل رشید الدین المیبدی ،انتشارات امیر کبیر، سال چاپ

تفسیر طبری، ابو جعفر محمد بن جریر طبری، مترجم حبیب یغمائی، انتشارات دانشگاه تهران، سال چاپ

الغدیر، عبدالحسین امینی نجفی، مترجم محمد تقی واحدی، ناشر کتابخانه بزرگ اسلامی، تاریخ نشر

مقدمه

از آنجا اهل تشیع به گفته خود پیامبر(ص) برای نجات خود از گمراهی و ضلالت باید به دوچیز متمسک بشوند و آن دو یکی قرآن ودیگری اهل بیت (ع) هستند، در این پروژه سعی براین شد که به بررسی آیاتی در قران که شأن نزول آنها در موردامام علی (ع) اولین امام و جانشین پیامبر (ص) است پرداخته شود، لذا موضوع خود را تحت عنوان دیدگاه مفسرین شیعه و سنی در مورد آیاتی که شأن نزول آنها درمورد امام علی (ع) است قرار دادم وبه بررسی نظرات مفسران شیعه واهل سنت پرداختم و دلیل اینکه اهل سنت باوجود این آیات چرا امامت امام علی (ع) را انکار وبه آیات قرآن و وصیّت پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمد (ص) عمل نکردند. که در این پروژه تا حدودی مشخص می شود و همچنین دلیل ا طاعت نکردن از دستور خدا وپیامبر(ص) چه بوده است، و چرا اهل سنت حاضر نبودن که واقعیت را قبول کنند و امامت را به جانشین بر حق پیامبر خدا( ص) یعنی حضرت علی( ع) واگذار کنند تا مشکلاتی که برای اسلام و جهان اسلام پیش آمده، رخ نمی داد، که دامنه آن حتی تا امروز نیز کشیده شده است. امید است توانسته باشم که حق مطلب را اداء کرده باشم

 اهمیت موضوع

در رابطه با اهمیت موضوع امام علی(ع) در قرآن از دیدگاه مفسران شیعه و سنی نکاتی را بیان می نمایم

1-آیات زیادی وجود دارد که در قرآن شأن نزول آنها در مورد امام علی(ع) و اهل بیت(ع) است و این موضوع به اندازه ای مهم بوده است که قرآن نیز به آن اشاره کرده زیرا جامعه اسلامی می طلبد که همیشه پیشوا و رهبر داشته باشد تا به گمراهی و ضلالت نرود

2- علاقه ای که بنده به حضرت امیر(ع) دارم و همچنین مقام والایی که حضرت دارند و تاامروز کسی پی به عظمت و مقام آن بزرگوار نبرده اند، اینجانب را بر آن داشت که به این موضوع از دیدگاه قرآن بپردازم

سوال تحقیق

1-چه آیاتی در قرآن در عظمت شأن حضرت امیر(ع) نازل شده است ؟

2-چه آیاتی در قرآن امامت حضرت امیر (ع)را اثبات می نماید ؟

3-دیدگاه اندیشمندان شیعی و سنی در مورد آن دسته از آیات چیست ؟

فرضیه

قرآن کریم در آیات عدیده ای به اتفاع شأن و امامت حضرت امیر(ع) اشاره کرده است

پیشینه بحث

چون بحث من بخشی از آیاتست، پیشینه آن به تمام تفاسیری بر می گردد که آ‎یات قرآن را تفسیر کرده اند، البته کتابهایی در این باره نوشته شده که مهمترین آنها: کتاب الغدیر علامه امینی می باشد

چکیده

 مطالب مندرج در این تحقیق شامل دوفصل می شود که در رابطه با هر فصل توضیح مختصری بیان می کنیم

در فصل اول به بررسی چند آیه در سوره های بزرگ قرآن که شأن نزول آنها در مورد امام علی(ع) نازل شده از دیدگاه مفسران اهل سنت و شیعه می پردازیم. مفسران اهل تشیع و اهل تسنن در مورد اکثر آیات بیان کرده اند که شأن نزول این آیات در مورد حضرت امیر (ع) است و حتی آنرا با توجه به احادیث وروایات و اقوال مختلفی تأیید کرده اند. اما بعضی از مفسران اهل سنت متأسفانه در کنار این قول، اقوال دیگری را ذکر کرده اند و بعضاً گفته اند که شأن نزول این آیه علاوه بر علی (ع) کسان دیگر نیز هستند و حتی بعضی از مفسران اهل تسنن آورده اند که شأن نزول این آیات در مورد حضرت امیر (ص) نیست و اشخاص دیگری را ذکر کرده و یا چیزی در مورد آن ذکر نکرده اند. در فصل دوم به علل اختلاف تفاسیر شیعه و سنی در مورد بعضی از این آیات اشاره شده که دلیل این اختلافات چیست و چرا با وجود این  همه دلائل و احادیث باز عده ای از مفسران اهل تسنن این موضوع را منکر شده اند

مقدمه

 در این فصل به بررسی چند آیه از سوره های مطول قرآن که شأن نزول آنها در مورد حضرت امیر (ع) آمده از دیدگاه مفسران شیعه و اهل تسنن پرداخته شده است، به این صورت که آیه ذکر شده ودیدگاه و نظر مفسران شیعه و اهل تسنن به ترتیب در مورد هر آیه ذکر شده  و درآخر هر آیه نتیجه ای از آن گرفته شده است

تفسیر آیات وارده

یکی از آیاتی که شأن نزول آن در مورد حضرت امیر است آیه 274از سوره بقره است که در زیر به بررسی آن می پردازیم

الَّذینَ یُنفِقُونَ اَمْوالَهُم بِالَّیْلِ وَ النَّهارِ سرًّا وَعَلِانَیهً فَلَهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لَاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون.بقره

ترجمه : آنها که اموال خودرا، شب وروز، پنهان وآشکار، انفاق می کنند، مزدشان نزد پروردگارشان است، نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند

علامه طباطبائی در ذیل این آیه اینچنین می گوید

در مجمع البیان در ذیل آیه شریفه آمده که آیه در شأن علی(ع) نازل شده است که آن حضرت چهار درهم داشت یکی را در شب ،و یکی را در روز، سومی را پنهانی ،و چهارمی را علنی صدقه داد، به دنبال آن این آیه نازل شد که((کسانی که اموال خود را شب وروز سرّی و علنی انفاق می کنند)) مرحوم طبرسی سپس می گوید:این روایت هم از امام باقر(ع)و هم از امام صادق (ع) نقل شده است

علامه طباطبائی می گوید : این معنا را عیاشی نیز درتفسیرش وشیخ مفید در اختصاص و شیخ صدوق در عیون آورده اند، و در الدر المنثور است که عبد الرزاق و عبد بن حمید، وابن جریرو ابن ابی حاتم و طبرانی و ابن عساکر از طریق عبد الوهاب بن مجاهد از پدرش مجاهد از ابن عباس روایت کرده اند که در تفسیر آیه: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُم بِالَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرَّاً وَ عَلانِیهً» گفته است: این آیه در شأن علی( ع) نازل شد، که چهار درهم داشت یکی را در شب  ودومی را درروز وسومی را پنهانی و چهارمی را علنی صدقه داد و در تفسیر برهان از کتاب مناقب بن شهر از ابن عباس و سدی و مجاهد و کلبی و ابی صالح و واحدی طوسی و ثعلبی، طبرسی و ماوردی و قیسری و شمالی و نقاش و…. نقل کرده اند که همه نامبردگان در تفسیرهای خود گفته اند: علی بن ابی طالب چهار درهم نقره داشت یکی را شبانه ،دومی را در روز، سومی را سّری ،و چهارمی را علنی صدقه داد، به دنبال آن، آیه «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُم بِالَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرَّاً وَ عَلانِیهً» نازل شد، ودر آن به تک تک درهم های آن جناب مال نامیده شده و او را به قبول صدقاتش بشارت داده است .[1]

استاد محقق آیت اله مکارم شیرازی در تفسیر این آیه این چنین می گوید : در احادیث بسیاری آمده است که: «این آیه درباره علی(ع) نازل شده است، زیرا آن حضرت در همی در شب ،و در همی در روز، و در همی آشکارا ،و در همی در نهان انفاق کرد ولی طبق معمول قرآن آیه یک حکم کلی را درباره چگونگی و طرز انفاق و کیفیات مختلف آن شرح می دهد و وظیفه انفاق کنندگان را مشخص می سازد که باید از نظر آشکار بودن وپنهان بودن مراعات جنبه های اخلاقی و اجتماعی وحیثیت شخصی را که به او انفاق میکنند،بنماید. یعنی: در آنجا که انفاق به نیازمندان موجبی برای اظهار ندارد، بمنظور حفظ آبروی آنها و خلوص بیشتر بطور مخفی انفاق کنید، و در آنجا که پای مصالح دیگری(همانند تعظیم شعائر مذهبی و تشویق و ترغیب دیگران) درکارباشد ،و هتک احترام مسلمانی نگردد، آشکارا انفاق نمایند. خداوند به چنین افراد مژده اجر و پاداش شایسته ای می دهد، میفرماید:اجروپاداش آنها در نزد خداست و برای آنها وحشت و خوف و اندوه نیست

«فَلَهُمْ اَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهمَ و لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزِنُون»

میدانیم انسان چون برای ادامه واداره زندگی خویش خود را بی نیاز از مال وثروت نمی داند معمولا هنگامیکه آنرا از دست می دهد اندوهناک می گردد و برای آینده خود نیز نگران می شود زیرا نمی داند در آینده وضع او چگونه خواهد بود و همین امر در بسیاری از مواقع مانع انفاق می گردد،مگر آنها که از یک سو به وعده های الهی ایمان داشته باشند و از سوی دیگر آثار اجتماعی انفاق را بدانند چنین افرادی  از انفاق در راه خدا خوف و وحشتی از آینده ندارند و بخاطر از دست دادن قسمتی از ثروت خود اندوهگین نمی شوند، زیرا می دانند در مقابل چیزی که از دست داده اند بمراتب بیشتر از فضل پروردگار و از برکات فردی و اجتماعی و اخلاقی آن ،دراین جهان و آن جهان بهره مند خواهند شد.[2]


 

[1] تفسیر المیزان ، طباطبایی علامه محمد حسین، ج2،ص622،مترجم موسوی همدانی محمد باقر ،انتشارات اسلامی

[2] تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، ج2، ص 267، ناشر دارالکتب الاسلامیه، چاپ بیست  ویکم، تاریخ نشر


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

» نظر

پروژه دانشجویی مقاله سرقفلی یا ( حق کسب پیشه و تجارت) در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله سرقفلی یا ( حق کسب پیشه و تجارت) در word دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله سرقفلی یا ( حق کسب پیشه و تجارت) در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله سرقفلی یا ( حق کسب پیشه و تجارت) در word

مقدمه    
سرقفلی وحق کسب پیشه وتجارت    
گفتار اول : تعریف سرقفلی    
گفتار دوم :تعریف حق کسب وپیشه  وتجارت    
گفتار سوم:تفاوت سرقفلی با حق کسب وپیشه وتجارت    
گفتار اول : سوابق  تاریخی    
گفتار دوم: وضعیت سر قفلی  وحق کسب وپیشه وتجارت  ازنظرفقهی    
گفتار اول: سرقفلی دررابطه مالک و مستأجر دست اول    
گفتار دوم : سر قفلی دررابطه مستأجر اول  و مستأجر دوم    
گفتار سوم: مبلغ سرقفلی    
گفتار چهارم: چند نکته درباب سرقفلی    
گفتاراول: موارد پرداخت کل سرقفلی به مستأجر    
الف) موارد پرداخت سرقفلی    
ب)موارد عدم پرداخت حق سر قفلی    
ج)زمان پرداخت سرقفلی    
سرقفلی به عنوان یکی از اجزای دارایی:    
نتیجه گیری    
منابع وماخذ    

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله سرقفلی یا ( حق کسب پیشه و تجارت) در word

1)کشاورز,بهمن,بررسی تحلیلی قانون جدیدروابط موجرومستاجرمصوب1376 ,تهران انتشارات کشاورز,چاپ چهارم,1384 ص117تحکیمی

2)لنگرودی,محمد جعفر,تهران کتابخانه گنج دانش,چاپ چهارم,1383,.ص356

3)زهرا,حق سرقفلی,حق کسب پیشه تجارت,تهران,موسسه فرهنگی.انتشارات نگاه بینه,ج اول,بهار1384ص14

4 )عقود معین,ناصر کاتوزیان به نقلاز سر قفلی,حق کسب پیشه تجارت ص

.5)وصالی محمود,رضا,قاضی دادگاه تجدیدنظر, ونقل وانتقال علامت تجاری,مجله بازرگانی,1381,ص

6)کاتوزیان,ناصر,اموال ومالکیت,تهران,انتشارات میزان,چاپ هفتم,1382ص63

 

مقدمه  

یکی ازمعاملات رایج میان تجاروکسبه سرقفلی یاحق پیشه نام داردومقصود ان است که مستاجرمحلی راکه خوداجاره کرده است ودر تصرف دارد درقبالدریافت مبلغی که موردتوافق طرفیناست به دیگری واگذارویامالک در قبال دریافت مبلغی معین پس ازپایان مدت اجاره ان راتمدید نموده وازبیرون نمودن مستاجر محل اجاره اش ویا افزایش مبلغ اجاره خودداری می نماید

با توجه به تمام این مسائل توجیع معمول ازسرقفلی حسن شهرت وجذب ایاست که دراثرفعالیت بدست می ایدواین ارزشی واقعی بوده ودرست نیست ارزشی که به دست اوایجادشده است مجانا به مالک داده شود

البته حق کسب پیشه وتجارت به عنوان حقی به طورخود به خودی ایجاد می شود وایجاد ان نیازی به اقدام واراده طرفین ندارددیگر در قانون جدید موجودنیست

اگر مال رابه هر چیزی که ارزشدادوستد داشته باشدویاهرچیز که موردرغبت اشخاص قرارمی گیرد تعریف کنیم<<حق سرقفلی یاحق کسب وپیشه وتجارت یکی از مصادیق بارز ان است.وامروزه یکی از سرمایه های گرانبهای اشخاص است وبدون شک  درمعملات ومراودات به عنوان یکی ازوثیقه های عمومی تعهدات, مدنظرطرفین است


سرقفلی وحق کسب پیشه و تجارت

به نظر می رسد در اماکن تجاری  در بسیاری ازشغلها محل کار برای شخص اهمیت زیادی دارد. به این صورت که وقتی شخصی مغازه ای  باز می کند بعد از یک مدت  اعتباری  پیدا می کند ، مشتریها یی پیدا می کندحق سرقفلی ناظر به همین حالت است یعنی حقی که برای صاحب مغازه در رابطه با مشتریها ومحل پیدا می شود. زیرا اگرمستأجر  محل کارش را تغییر دهد مشتریهای خود را از دست می دهد ومجدداً باید از صفر شروع کند .بعضی از حقوق دانان پیش ازتصویب قانون1376معتقد بودندکه سر قفلی همان حق کسب وپیشه می باشد ودر نتیجه هیچ تفاوتی میان این دو قائل نبودند وتعریف واحدی ازانهاارائه می دادند,اماگروهی دیگراین دورا کاملاجدا از هم میدانستند به نظر می رسد نظریه اخیر صحیح بوده وسرقفلی جدا ازحق کسب وپیشه است,نهادی که حق کسب وپیشه راشناسایی وبه مردم معرفی کرده ,قانون گذار بود.ومقنن به صراحت این حق رامتعلق به مستاجردانسته است

گفتار اول : تعریف سرقفلی

سرقفلی راباتوجه به قانون سال1376 می توان به شرح زیر تعریف کرد:<<وجهی است که مالک محل تجاری دراغاز اجاره علاوه براجور ازمستاجر می گیرد تا محل را به اواجاره دهد یامستاجری که حق انتخاب به وی داردوبه موجرسر قفلی پرداخته درقبال انتقال منافع به مستاجردست دوم از او دریافت می کندویا مستاجری که به موجب شروط ضمن عقد امتیازاتی دارد که مانع از تخلیه عین مستاجر به وسیله موجر است درقبال اسقاط این امتیاز واستردادمورد اجاره به مالک از وی می گیرد.>>                                                                                                - کشاورز ، بهمن ، بررسی تحصیلی  قانون جدید  روابط موجر مستاجر مصوب 1376 ، تهران انتشارات  کشاورز ، چاپ چهارم ، 1384 ص 117 تحکیمی

  « آقای دکتر لنگرودی  درترمینولوژی حقوق آورده اند  « پولی که مستأجر ثانی ( به معنی  اعم ) به مستأجر  سابق درموقع انتقال اجاره بلاعوض می دهد وهمچنین مستأجراول به  مؤجر مالک می دهد .»

لنگرودی ، محمد جعفر ، تومینو لوژی حقوقی ، تهران کتابخانه  گنج دانش  ، چاپ چهاردهم  ، 1383 ، ص 356

. « تعریف آقای دکتر  لنگرودی  به معنای وسیع کلمه بیان شده  که علاوه  بر سرقفلی به معنی خاص ،  شامل حق کسب وپیشه هم می شود. ولی این تعریف دارای این حسن است که قائل به تفکیک بین سرقفلی وحق کسب وپیشه شده است-    زهرا ،حق، سر قفلی  حق کسب وپیشه وتجارت ، تهران ، مؤسسه فرهنگی  انشتاراتی نگاه بینه ، ج اول ، بهار1384 ص14

« سر قفلی  حقی است معنوی  شامل شهرت  محل تجاری  وموقعیت آن وتعداد مشتریان یاخریداران اتفاقی و رهگذر که  تاجر برای تقدم در اجاره ادامه فعالیت  تجاری خود در محل کار دارا می باشد  و این  نوع سر قفلی  مبنای حقوقی  دارد وقابل نقل وانتقال  به دیگران است همچون سایر حقوق معنوی  مانند اسم  تجارتی  ، علایم تجارتی خرید وفروش می شود ودرروابط مالک ومستأجر سابقاً حق سرقفلی  منشأ قانونی نداشت وباتوجه به عرف تجار معامله می گردید. لیکن درقانون  مالک ومستأجر که درخرداد 1356 تصویب گردید بجای سر قفلی  از حق کسب ویاپیشه ویاتجارت استفاده شده اما منظ رسائی نیا ، ناصر ، حقوق تجارت ، تهران ، انتشارات  خیام ، چا پ اول،  1376 ، جلد اول  ، « درماده  6 قانون  روابط مؤجر ومستأجر  مصوب 1376 آمده است : « هر گاه مالک ، ملک تجاری  خود رابه  اجاره واگذار نماید ، می توان مبلغی  را به عنوان  سر قفلی ازمستأجر  دریافت نماید

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی مقاله دین و بهداشت روان در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله دین و بهداشت روان در word دارای 32 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله دین و بهداشت روان در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله دین و بهداشت روان در word

چکیده  
ثبات شخصیت  
خودشکوفایى  
هماهنگى میان بینش، گرایش و کنش  
آرامش روان و رفع اضطراب  
رفع کاستى شناختى  
خداباورى  
خردپرورى  
تغییر تدریجى جهان‏بینى الهى  
خوش‏بین ‏سازى  
فطرت و احیاى آن  
اضطراب ‏زایى در مقابل اخلاق و وجدان  
خردستیزى و وجدان‏گریزى  
دین و وجدان‏ گرایى  
ساز و کار تقویت وجدان در دین  
مهار و هدایت گرایش و کنش  
فهرست منابع  

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله دین و بهداشت روان در word

فـارسى

* قرآن

* نهج البلاغه

1حر العاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، بى‏تا

2دیوان امام على علیه‏السلام، قم، انتشارات پیام اسلام، چاپ دوم، بى‏تا

3رجبى، محمود، انسان‏شناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1380، روزنامه همشهرى

4 شعارى‏نژاد، على‏اکبر، فرهنگ علوم رفتارى، تهران، امیرکبیر، 1364

5کاسیرر، ارنست، فلسفه و فرهنگ، ترجمه: بزرگ نادرزاده، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1360

6الکلینى الرازى، محمد بن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، بى‏تا

7مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، لبنان، بیروت، مؤسسه الوفا، 1404 ق

8مزلو، آبراهام، انگیزش و شخصیت، ترجمه: احمد رضوانى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372

9 مطهرى، جمشید، “به سوى سلامت روان”، معرفت، ش 46

لاتـین

10 Sells, S. B., (Ed.) The Definition and Measurement of Mental Health, US, Public Health Service,

11. Vicki Coppock and John Hopton, Critical Perspectives on Mental Health, Routledge, London and New York,

چکیده

این نوشتار، بخش دوم سخنى است که با هدف تبیین ساز و کارهاى تأمین بهداشت روانى در دین نوشته شده است. در شماره پیشین، چیستى بهداشت روانى در مکتب‏هاى گوناگون روان‏شناسى و نیز اسلام بررسى شد. سپس برخى از مؤلفه‏هاى بهداشت روان را که مورد توجه پژوهشگران غربى است، ارائه شد

در این شماره، از میان دیگر مؤلفه‏هاى بهداشت روان که در دین فراهم مى‏آید، به چهار مورد مى‏پردازیم: ثبات شخصیت؛ خودشکوفایى؛ هماهنگى در سه‏گانه بینش، گرایش و کنش و رفع اضطراب. راه‏کارهاى اسلام براى رسیدن به خودشکوفایى عبارتند از: تقویت روحیه تعهدپذیرى آدمى و جلوگیرى از آزادى افسارگسیخته؛ ضعف دل‏بستگى‏هاى مادى؛ ایجاد انگیزه قوى؛ جهت‏دهى انگیزه‏ها؛ تحقق هدف‏هاى تعلیم و تربیت دینى و خودشناسى. براى هماهنگى در سه‏گانه بینش، گرایش و کنش، اسلام به هدایت در هر سه جنبه مى‏پردازد. بسترهاى لازم را براى حفظ در مسیر و بازگشت خطاکار فراهم مى‏سازد و در نتیجه، بسترساز بهداشت روانى است. این دین خاتم، براى اضطراب‏زدایى و رساندن به آرامش روان، ساز و کارهاى متفاوتى در عرصه‏هاى مختلف ذهن، دل و رفتار دارد که برخى از راه‏کارهاى ذهنى و بینشى آن عبارتند از: ارتقاى معرفت و جلوگیرى از آشفتگى بینش؛ رفع کاستى شناختى؛ خداباورى؛ ایجاد، حفظ و رشد تدریجى جهان‏بینى الهى و خوش‏بین‏سازى. آخرین راه‏کار آرامش‏زا که در این نوشتار بدان مى‏پردازیم، موضوع فطرت و احیاى آن است. در این بخش، از اضطراب‏زایى پایمالى اخلاق و وجدان و ساز و کار تقویت وجدان در دین سخن به میان مى‏آید

کلید واژه: ثبات شخصیت، خودشکوفایى، آرامش روان، سه‏گانه بینش، گرایش و کنش، خوش‏بین‏سازى، وجدان گرایى و وجدان‏ستیزى

 

ثبات شخصیت

به گفته ونتیز و آلپورت، از جمله نشانگان سلامت روان، ثبات شخصیت2 است و معناىآن نبود دگرگونى‏هاى هیجانى افراطى است. افراد فاقد این صفت، دمدمى‏مزاج و بسیار احساساتى هستند؛3 همان گونه که تزلزل شخصیت، آینه تمام‏نماى نابهنجارى روان وضعف توان است. یکى از ریشه‏هاى این مشکل، نبود الگوى ثابت، کامل، مطمئن و محبوب است. در چنین شرایطى، فرد هر روز از کسى الگو مى‏گیرد و پیرو الگوهاى متفاوت، دچار تزلزل شخصیت مى‏شود. آدمى به‏ویژه نوجوان و جوان، زندگى خویش را با کاوش از الگوهاى برتر مى‏آغازد. اگر آن‏ها را در آب‏هاى زلال نیابد، در منجلاب‏هاى آلوده مى‏کاود و تا رفع این نیاز، هرگز نمى‏آساید و ناخودآگاه از الگوها تأثیر مى‏پذیرد. حتى جوانان در دوره استقلال‏طلبى‏شان نیز، در واقع در مقام استقلال از خانواده و گزینش آزاد الگو هستند؛ نه اینکه کاملاً از الگوگیرى دورى گزینند. اگر در چنین دورانى، فرد در الگوگیرى دچار بحران شود، شخصیت ناپایدارى در او شکل مى‏گیرد. از همین رو، یکى از عوامل ناپایدارى شخصیت به‏ویژه در کودکى و نوجوانى، تنش‏ها و تعارض‏هاى عملى و نظرى خانوادگى است. اگر والدین داراى شخصیت و مزاج رنگارنگ و افرادى احساساتى و بى‏منطق باشند که از عوامل مختلف تأثیر مى‏پذیرند و روان باثباتى ندارند، چه بسا فرزندان نیز بدین سو گرایند؛ زیرا نخستین الگوى همانندسازى آنان والدین هستند. پیش‏گیرى از این بحران، در گرو اصلاح رفتار والدین و ارائه الگوهاى مطلوب است

اسلام، مددرسانى نیکو براى جلوگیرى از چنین بحرانى است. از یک سو همگان، از جمله والدین را به پرهیز از تشتت‏گرایى نظرى و رفتارى و پیروى از الگوهاى برتر الهى فرامى‏خواند که فراهم کننده فضاى گرم و صمیمى است و از سوى دیگر، تربیت نیکوى فرزند، بسترسازى مناسب براى این امر و قرار دادن وى در شرایط شایسته تربیت را حق فرزندان بر والدین و وظیفه آنان مى‏شمارد.4 بى‏تردید یکى از ضرورى‏ترین راه‏کارهاى تحقق تربیت، بسترسازى براى همانندسازى فرزندان با الگوهاى سالم و برتر انسانى است. پاى‏بندى به آموزه‏هاى دینى با جهت‏دهى گرایش‏ها در دوران کودکى و جوانى و عرضه الگوى کامل، مطمئن و محبوب، شخصیت پایدارى در فرد مى‏نهد و به شیوه‏هاى گوناگون راه را بر اثرپذیرى از الگوهاى سست مى‏بندد. وحدت شخصیت، بستر مناسبى براى شکوفایى فراهم مى‏آورد و آدمى را براى آشنایى با مراحل عالى‏تر هوشیارى توانا مى‏سازد

قرآن با توجه به الگوگیرى در زندگى مى‏فرماید

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ الاْخِرَ وَ ذَکَرَ اللّهَ کَثِیراً؛5 براى شما در زندگى، رسول خدا سرمشق نیکویى بود. براى آن‏ها که امید به رحمت خدا و روز قیامت دارند و خدا را زیاد یاد مى‏کنند

قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ؛6 شما الگوى خوبى در ابراهیم و پیروان او دارید

قرآن پیامبر خود را به یادآورى الگوها فرامى‏خواند

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا؛7 در این کتاب، ابراهیم را یاد کن که وى بسیار راست‏گو و پیام‏آور الهى بود

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا؛8 در این کتاب، موسى را یاد کن که وى مخلص و فرستاده‏اى پیام‏آور بود

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا؛9 در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیام‏آورى راست‏کردار بود

بدین جهت، دین با ارائه الگوهاى انسانى برتر، کام تشنگان را با زمزم گواراى خویش سیراب مى‏سازد و با هدایت فرد در این مسیر، از پراکندگى شخصیت باز مى‏دارد

یکى از ویژگى‏هاى روش الگویى اسلام در رساندن بشر به ثبات شخصیت، نفى برداشت فراانسانى از الگوهاى دینى است. قرآن چنین رویکردى را مردود مى‏شمارد و بر بشرى بودن پیامبر و رفتارهاى او تأکید مى‏ورزد

قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ یَمُنُّ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ وَ عَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُومِنُونَ؛10 پیامبران بدان‏ها مى‏گفتند ما کسى جز بشرى مانند شما نیستیم، ولى خداوند بر بندگانى که بخواهد منت مى‏نهد (و مورد لطف ویژه قرار مى‏دهد)

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ؛11 بگو من بشرى مانند شما هستم که به من وحى مى‏شود

لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؛12 بى‏گمان رسولى از میان خودتان به سوى شما آمد

حکمت این سخن حکیمانه، توجه دادن آدمیان به انسان‏هایى است که به‏رغم بشر بودن، توان عروج یافته‏اند و توانایى‏هاى نهفته خویش را به ظهور رسانده‏اند. مطالعه زندگى چنین اسوه‏هایى به زمینیان مى‏فهماند که مقصد آسمانى براى همگان، دست‏یافتنى است

قرآن حتى براى نوجوانان نیز اسوه معرفى مى‏کند و معرفت و ایمان اسماعیل علیه‏السلام را مى‏ستاید و داستان آن را براى آدمیان نقل مى‏کند.13 در داستان طالوت و جالوت که رهبران حق و باطل بودند و حامیان حق، بسیار اندک بود، قرآن از شهامت نوجوانى به نام داوود علیه‏السلام یاد مى‏کند؛ زیرا از میان مردم برخاست و با تکیه بر قدرت ایمان با سردمدار کفر عصر مبارزه کرد

وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَهُ مِمّا یَشاءُ؛14 داوود جالوت را بکشت و خدایش پادشاهى و فرزانگى بداد و آنچه مى‏خواست به او بیاموخت

خودشکوفایى

یکى از مؤلفه‏هاى بهداشت روانى رشد و خودشکوفایى16 است. به گفته آبراهام مزلو،این ویژگى سطح نهایى رشد روانى است و زمانى مى‏آید که تمام نیازهاى دانى و عالى برآورده شده و همه استعدادهاى شخصیتى به فعلیت رسیده باشد.17 این مؤلفه چنانجایگاهى دارد که روان‏شناسان انسان‏گرا، مانند کارل راجرز و مزلو که دو روان‏شناس امریکایى و معروف‏ترین چهره این رویکرد هستند، بهداشت روانى را به خودشکوفایى تعریف مى‏کنند و سالم‏ترین انسان را کسى مى‏دانند که به این مرحله دست یابد.18 بى‏گمان اسلام آدمى را در رسیدن به این مقصد در هر دو بعد نظرى و عملى یارى مى‏کند. در مقام نظر، خود حقیقى را به او مى‏شناساند و راه‏کارهاى شکوفایى آن را به وى مى‏نمایاند. در مقام عمل نیز او را براى نیل به مقصود دست‏گیرى مى‏کند. عمل به آموزه‏هاى فردى، آن وضعیت روانى آدمى را مستعد شکوفایى مى‏سازد. اهداف اجتماعى آن نیز که تحقق جامعه نمونه و خدامحور است، بستر اجتماعى و خانوادگى مناسبى براى رسیدن به این مقصود فراهم مى‏سازد. مؤلفه‏هاى فراوانى که در این نوشتار براى بهداشت و سلامت روان ارائه شد، به ویژه اعتماد به نفس، تقویت اراده و وجدان، مهار نفس، تقویت توان عشق‏ورزى، ارائه عشق برتر، هماهنگ‏سازى بینش، گرایش و کنش، آرامش‏بخشى به روان، هر کدام به گونه‏اى بستر خودشکوفایى را فراهم مى‏سازند. اسلام براى تحقق هر یک ساز و کارهاى ویژه‏اى ارائه مى‏دهد که پیش‏تر بیان شد. افزون بر این، اسلام با توجه به عناصر زیر نیز در پیدایش این مهم اهتمامى تام دارد

1 تقویت روحیه تعهدپذیرى آدمى و جلوگیرى از آزادى افسارگسیخته: خودشکوفایى در پرتو تعهدپذیرى دست مى‏دهد و آزادى بى‏مهار مانع اساسى در این مسیر است. تعهد، انسان‏ساز و رهایى از آن انسان‏سوز است. مسئولیت‏پذیرى خودجوش و درونى هم به عملى شدن خودشکوفایى مدد مى‏رساند و هم خود یکى از شاخصه‏هاى بهداشت روان شمرده مى‏شود. آدمى توانایى‏هاى شگفت‏آورى دارد. فعلیت یافتن آنها در گرو تعهدپذیرى است. براى مثال، نوجوان استعداد شکوفایى علمى دارد، ولى اگر رها شود غریزه‏هاى وى او را به افراط در تفریح، بازى و وقت گذرانى مى‏کشاند. قرار دادن وى در یک برنامه‏ریزى آموزشى مناسب و تقویت روحیه تعهدپذیرى در حسن اجراى برنامه، مى‏تواند توان دانش‏اندوزى و نوآورى علمى او را به ظهور رساند. اسلام نیز با قرار دادن آدمى در یک نظام فکرى و عملى، او را از یلگى رها و به خودشکوفایى، وفادار مى‏سازد. نخستین گام در این راستا، عبث‏زدایى از زندگى و نفى اندیشه مالکیت رها بر امکانات درون و برون است. قرآن، حیات را هدف‏مند و وجود را یک‏سره نعمت‏هایى مى‏شمارد که انسان در قبال آنها پاسخ‏گو است

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ؛19 آیا پنداشته‏اید که ما شما را بیهوده آفریده‏ایم و بازگشت شما به سوى ما نیست!

تلاوت نیکوى آیات آسمانى، احساس تعهد درونى را در فرد تقویت مى‏کند و به او مى‏آموزد که تنها موجودى که مؤاخذه نمى‏شود و مدیون کسى نیست خداست. آنچه او در حق بندگان مى‏کند لطف است و دیگران یک‏سره وامدار اویند. او تنها وجود کامل و مطلق است و هر کس ادعاى بى‏مسئولیتى کند، مدعى ربوبیت شده است

لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ؛20 خدا از آنچه مى‏کند بازخواست نمى‏شود، ولى آنان بازخواست خواهند شد

این صحیفه الهى همه را، اعم از امام و امت، رسول و غیر او، مسئول مى‏شمارد

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ؛21 بى‏گمان از کسانى که پیامبران را به سوى آنها فرستادیم بازخواست مى‏کنیم و از پیامبران (نیز) سول مى‏کنیم

قرآن آدمى را یادآور تعهد خویش مى‏سازد

أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ؛22 آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم! که شیطان را پرستش نکنید که او براى شما دشمن آشکارى است؟

وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ؛23 و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم همین است؟

وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ؛24 او افراد زیادى از شما را گمراه کرد، آیا اندیشه نکردید؟

آیات 60 و 61 سوره یس بر تعهد تکوینى آدمى در برابر خداوند تأکید دارد. آیه 62 نیز نقش گمراه کننده شیطان را درباره کسانى که به این تعهد توجه نکرده‏اند، آشکار مى‏سازد. امیر مؤمنان على علیه‏السلام با توجه به این حقیقت، خطاب به مردم مى‏فرماید

اى بندگان خدا! از این دشمن خدا برحذر باشید، مبادا شما را به بیمارى خویش (کبر و غرور) مبتلا سازد و با نداى خود شما را به حرکت درآورد

آن امام همام، براى مسئولیت‏پذیرى و ایجاد تعهد در افراد، نوعى هماهنگى میان عالم تشریع و تکوین ایجاد کرده است و با اشاره به تعهد تکوینى، مسئولیت ما را در مقابله با شیطان و کنترل نفس اماره برجسته ساخته است

آموزه‏هایى چون نماز، ادعیه و تلاوت قرآن، هر یک به گونه‏اى، تعهد آدمى را به وى یادآور مى‏شوند. براى مثال، توجه مناسب در نماز، بذر تعهد آغازین مؤمن را در دل وى شکوفا مى‏سازد. نمازگزار بارها یادآور نعمت‏هاى الهى مى‏شود (الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ) و بر تعهد خویش و لزوم پاسخ‏گویى در محضر ربوبى پاى مى‏فشرد (مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ). او چنان سراپا به برترین بهره‏ورى از نعمت‏هاى الهى براى کمال خویش و تقرب نفس ناسوتى به عرش لاهوتى مصمم است که از سر خضوع از پروردگارش براى رسیدن به این مقصود یارى مى‏جوید: (إِیّاکَ نَسْتَعِینُ، اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ). آن گاه ذهن و ضمیر خود را از سوءفهم در مقصدشناسى باز مى‏دارد: (صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضّالِّینَ)

2 ضعف دل‏بستگى‏هاى مادى: دنیاگرایى و توجه افراطى به امور مادى، آدمى را از توجه به بُعد غیر هوشیار نفس دور مى‏سازد و همین امر، سبب نقص در شکوفایى و عملى نشدن بهداشت روانى در او مى‏گردد. افزون بر آنکه اگر انسان تمام نیروى خود به پاى غریزه‏هاى حیوانى قربانى کرد، زمان و توان براى خودشکوفایى وى باقى نمى‏ماند. دین براى رفع این مانع، گام‏هاى بلندى پیش مى‏نهد و ساز و کار کارسازى دارد

3 ایجاد انگیزه قوى: خودشکوفایى و فعلیت‏بخشى به توانایى‏هاى وجودى، نیرویى مى‏طلبد که سبب حرکت آدمى به سوى مقصد شود. چه پرشمارند آنان که از نبوغ ذاتى برخوردارند و براى رشد علمى توانایى دارند، ولى صد افسوس که آن را به کار نگرفته‏اند و چه بسا مسیر علم را برنگزیده‏اند؛ زیرا فاقد انگیزه کافى بوده‏اند. خودشکوفایى در دیگر جنبه‏ها نیز اگر با نیروى حرکت‏بخش کافى همراه نباشد، ممکن است به فعلیت نرسد. دین، توان تولید قدرتى پرتوان دارد. محبت الهى نیروى محرکه نیرومندى است که مى‏تواند مولد نیروى لازم براى خودشکوفایى باشد. اگر عشق الهى در فرد شکفته شود، توانایى‏هاى وجودى او آشکار مى‏شود؛ زیرا بخشى از توانایى‏هاى آدمى تنها در سایه عشق آزاد مى‏شود. براى مثال، دختر جوانى که صبح به سختى از خواب برمى‏خیزد، پس از اینکه صاحب فرزند شد، در دل شب با کوچک‏ترین صداى نوزاد از جا برمى‏خیزد و به او شیر مى‏دهد یا غذا تهیه مى‏کند و او را سیر مى‏سازد. پسر جوان بى‏حالى که همیشه منتظر مى‏ماند تا همه چیز براى او آماده شود، پس از تشکیل زندگى و فرزنددار شدن، با نیروى زیادى مى‏کوشد تا امکانات لازم را براى خانواده‏اش فراهم سازد. از این رو، عشق قواى خفته را بیدار و نیروهاى بسته و مهار شده را در آدمى رها مى‏سازد

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود

این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

چه بسا شاعران و فیلسوفان و هنرمندانى که مخلوق یک عشق و محبت نیرومندند

4 جهت‏دهى به انگیزه‏ها: دین با ارائه عشق و زیبایى‏هاى برتر، نیاز نفس به زیبایى‏طلبى را که یکى از مؤلفه‏هاى خودشکوفایى است به زیبایى برآورده مى‏سازد. مؤمن عارف، خدا را زیباترین مى‏یابد و اطاعت مى‏کند28 و چون صفات نیکو زیبنده‏اند، خود را بدان‏ها مى‏آراید. او زیبایى نیک‏منشى، اخلاق کریمانه و بزرگوارانه و زشتى خصلت‏هاى ناروا را درک مى‏کند.29 انسان مسلمان زیبایى شکر و حمد خدا و توجه به نعمت‏هاى الهى و زیبایى برجستگان این وادى را مى‏ستاید. او زیبایى پیوند قلبى با خدا و پیوند آن با زیباسازى زندگى فردى، خانوادگى و اجتماعى را مى‏یابد. فرد مسلمان با رجوع به تاریخ اسلام نمونه‏هاى بارز ایثار، جوان‏مردى، آزادمنشى، بلندطبعى، بى‏علاقگى به دنیا، گزینش راه خدا در دوراهى‏هاى سخت، خدمت به مردم، تحمل سختى‏ها در راه خدا و اخلاص در عبادت را در ائمه علیهم‏السلام و پارسایان زیبا مى‏بیند و مقابل این خصلت‏ها را زشت مى‏شمارد. اسلام زیبایى‏هاى ملکوتى، معنوى و اخلاقى را بالاترین نوع زیبایى‏ها مى‏شمارد و فرد را به این سمت مى‏کشاند و این امر به سلامت روان و خودشکوفایى او کمک مى‏کند

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی مقاله موسیقی در فرهنگ ایرانی در word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله موسیقی در فرهنگ ایرانی در word دارای 22 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله موسیقی در فرهنگ ایرانی در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله موسیقی در فرهنگ ایرانی در word

1 [مرحوم‌] روح‌الله‌ خالقی‌، سرگذشت‌ موسیقی‌ ایران‌ (تهران‌: بنگاه‌ مطبوعاتی‌ عطایی‌، 1353)، ج‌1، ص‌354

2 ادوارد براون‌، تاریخ‌ ادبیات‌ ایران‌ (به‌ نقل‌ از: سرگذشت‌ موسیقی‌ ایران‌ ، ج‌1، ص‌354)

3 سرگذشت‌ موسیقی‌ ایران‌ ، ج‌1، صص‌ 356ـ355

4 عزیز شعبانی‌، شناسایی‌ موسیقی‌ ایران‌ (بی‌جا، بی‌نا، 1354)، ص‌27

5 همان‌، صص‌ 28ـ27

6 تعزیه‌ هنر بومی‌ پیشرو ایران‌ (تهران‌: انتشارات‌ علمی‌ و فرهنگی‌، 1367)، مقاله‌ی‌ پتر چلکوفسکی‌، ص‌9

7 عبدالله‌ مستوفی‌، شرح‌ زندگانی‌ من‌: تاریخ‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ عهد قاجار از آغاز محمدخان‌ تا آخر ناصرالدین‌ شاه‌ (تهران‌: زوار، بی‌تا)، چ‌2، ص‌297

8 سرگذشت‌ موسیقی‌ ایران‌ ، ج‌ 1، صص‌ 345ـ344

9 شناسایی‌ موسیقی‌ ایران‌ ، صص‌ 30ـ29

10 ابوالمفاخر یحیی‌ باخرزی‌، اوراد الاحباب‌ و فصوص‌ الآداب‌ ، به‌ کوشش‌ ایرج‌ افشار (تهران‌: انتشارات‌ فرهنگ‌ ایران‌زمین‌، 1358)، ص‌183

11 هنری‌ جورج‌ فارمر، تاریخ‌ موسیقی‌ خاورزمین‌ ، ترجمه‌ی‌ بهزاد باشی‌ (تهران‌: انتشارات‌ آگاه‌، 1366)، ص‌153

12 عبدالقادر بن‌ غیبی‌ حافظ‌ مراغی‌، مقاصد الاالحان‌ ، به‌ اهتمام‌ تقی‌ بینش‌ (تهران‌: بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر کتاب‌، چ‌2: 1356)، صص‌ 141ـ140

13 عبدالقادر بن‌ غیبی‌ حافظ‌ مراغی‌، شرح‌ ادوار (با متن‌ ادوار و زوائد الفوائد)، به‌ اهتمام‌ تقی‌ بینش‌ (تهران‌: مرکز نشر دانشگاهی‌، 1370)، ص‌430

14 هانری‌ کُربن‌، تاریخ‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ ، ترجمه‌ی‌ اسدالله‌ مبشری‌، (تهران‌: امیرکبیر، 1358)، ص‌215

15 محمدبن‌ ابراهیم‌، صدرالمتألهین‌ (ملاصدرا)، الشواهد الربوبیه‌ ، به‌ اهتمام‌ جواد مصلح‌ (تهران‌: سروش‌، 1366)، ص‌15؛ همچنین‌ رک‌: ابونصر محمد فارابی‌، احصاءالعلوم‌ ، ترجمه‌ی‌ حسین‌ خدیوجم‌ (تهران‌: شرکت‌ انتشارات‌ علمی‌ و فرهنگی‌،1362)، ج‌2، ص‌29

    موسیقی در فرهنگ ایرانی،اسلامی

  اسلام‌، به‌ عنوان‌ یکی‌ از مترقی‌ترین‌ دین‌های‌ الهی‌، از چنان‌ استحکام‌ و قوام‌ ساختاریافته‌ای‌ برخوردار است‌ که‌ از سوی‌ نخبگان‌ و بزرگان‌ دانش‌هایی‌ مانند مردم‌شناسی‌، دین‌شناسی‌، جامعه‌شناسی‌ و سایر مظاهر فرهنگ‌ کنونی‌ بشری‌، به‌ عنوان‌ یک‌ تمدن‌ کامل‌ و مستقل‌ شناخته‌ می‌شود؛ تمدنی‌ که‌ حتی‌ بزرگ‌ترین‌ فیلسوفان‌ جهان‌، و به‌طور انحصاری‌ فلاسفه‌ی‌ غربی‌، بر آن‌ صحه‌ گذاشته‌اند، چنان‌ که‌ هگل‌ از فرهنگ‌ اسلامی‌ به‌ عنوان‌ تمدن‌ اسلامی‌ یاد می‌کند و معتقد است‌ فرهنگ‌ اسلام‌ به‌ همراه‌ تمدن‌هایی‌ مانند ایران‌، مصر، چین‌، روم‌ و یونان‌ در برهه‌ای‌ از تاریخ‌، عروس‌ تمدن‌ جهان‌ بوده‌ و اینک‌ این‌ مقام‌ را به‌ تمدن‌ مغرب‌زمین‌ سپرده‌ و خود بازنشسته‌ شده‌ است‌. به‌ تعبیر هگل‌، اکنون‌ این‌ تمدن‌ غرب‌ است‌ که‌ مقام‌ غرورآفرین‌ «عروس‌ تمدن‌های‌ جهان‌» را داراست‌ و سایر تمدن‌ها ناگزیر پیر و فرتوت‌ و ازکارافتاده‌ تلقی‌ می‌شوند! گفتن‌ ندارد که‌ به‌ پیروی‌ از هگل‌، جمع‌ دیگری‌ از فیلسوفان‌ مغرب‌زمین‌ و حتی‌ برخی‌ از فیلسوفان‌ شرقی‌ و متأسفانه‌ حتی‌ مسلمان‌ نیز بر این‌ باور هگل‌ مهر تأیید زده‌ و به‌ حقانیت‌ و برتری‌ تمدن‌ غربی‌ گردن‌ نهاده‌اند

این‌ باور بی‌تردید فاقد اعتبار است‌. اما چون‌ بحث‌ آن‌ به‌ فرصت‌ مستقل‌ دیگری‌ نیاز دارد، بناچار از آن‌ در می‌گذریم‌ و تنها موضوع‌ این‌ مقاله‌ را مورد بحث‌ قرار می‌دهیم‌. اما اجمالاً همین‌قدر می‌توان‌ گفت‌ که‌ چگونه‌ می‌توان‌ در همه‌ی‌ موارد، به‌ پلورالیسم‌ اعتقاد داشت‌ و در هر زمینه‌ای‌ از معارف‌ و مواریث‌ بشری‌، قائل‌ به‌ چندگانگی‌ بود و به‌ سلیقه‌ها و عقاید مختلف‌ احترام‌ گذاشت‌، اما فقط‌ و فقط‌ در زمینه‌ی‌ تمدن‌، همه‌ی‌ تمدن‌های‌ بشری‌ را مردود شمرد و برخلاف‌ جان‌سپاری‌ نسبت‌ به‌ پلورالیسم‌، دراین‌ خصوص‌، استثنائاً تمدن‌ غربی‌ را انحصاراً به‌ رسمیت‌ شناخت‌؟! همچنان‌ که‌ پژوهش‌های‌ مردم‌شناسان‌ و جامعه‌شناسان‌ تأیید می‌کند، هر ملتی‌ دارای‌ فرهنگی‌ است‌ که‌ تنها به‌ آن‌ ملت‌ تعلق‌ دارد و از طرفی‌ تعداد ملت‌ها هم‌ بسیار زیاد است‌. بنابراین‌، همان‌گونه‌ که‌ نژاد بشر گوناگون‌ است‌، پس‌ کفه‌ی‌ منطق‌ باید به‌ سود این‌ تمدن‌های‌ گوناگون‌ نیز سنگین‌تر باشد؛ ولی‌ گویا در این‌ یک‌ زمینه‌، منطق‌ چندان‌ بهایی‌ ندارد

به ‌هرروی‌، تمدن‌ اسلامی‌ اهمیت‌ زیادی‌ برای‌ موسیقی‌ قائل‌ است‌. از این‌ نظر می‌توان‌ برخورد اسلام‌ با موسیقی‌ را همانند برخورد سایر تمدن‌ها ارزیابی‌ کرد. اما در این‌ میان‌ یک‌ تفاوت‌ عمده‌ وجود دارد که‌ بی‌هیچ‌گونه‌ شک‌ و تردیدی‌ برتری‌ فرهنگی‌ اسلام‌ را در این‌ زمینه‌ به‌ اثبات‌ می‌رساند: سایر تمدن‌ها فقط‌ در این‌ مورد که‌ باید به‌ موسیقی‌ بها داد و از موسیقی‌ خوب‌ و اندیشمندانه‌ دفاع‌ کرد سخن‌ گفته‌اند، در حالی‌ که‌ اسلام‌ علاوه‌ بر اهمیت‌قائل‌شدن‌ برای‌ این‌ هنر، درعین‌حال‌ همگان‌ را به‌ استقبال‌ از موسیقی‌ خوب‌ و ارزشمند دعوت‌ می‌کند و از مسلمانان‌ می‌خواهد که‌ هرگز به‌ موسیقی‌ بی‌ارزش‌ و مبتذل‌ گوش‌ فراندهند. بنابراین‌، اسلام‌ اساساً شنیدن‌ موسیقی‌ مبتذل‌ را حرام‌ دانسته‌ است‌ تا هیچ‌ مسلمانی‌ دیگر نتواند حتی‌ تفننی‌ به‌ این‌ نوع‌ موسیقی‌ که‌ اسلام‌ آن‌ را با صفت‌ لهوولعب‌ شناسایی‌ کرده‌ است‌، گوش‌ فرادهد. این‌ منع‌ اجباری‌ اختصاصاً به‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ تعلق‌ دارد و ثابت‌ می‌کند که‌ یک‌ مسلمان‌ جز این‌که‌ به‌ سوی‌ تکامل‌ گام‌ بردارد، هیچ‌ راه‌ دیگری‌ ندارد. درحالی‌ که‌ فرهنگ‌های‌ دیگر با این‌که‌ ممکن‌ است‌ موسیقی‌ بی‌ارزش‌ را نپسندند، ولی‌ هیچ‌گونه‌ اجباری‌ برای‌ دوری‌جستن‌ از آن‌ در نظر نگرفته‌اند. پیروان‌ این‌ فرهنگ‌ها مختارند که‌ خوب‌ یا بد باشند، اما اسلام‌، مسلمانان‌ را فقط‌ برای‌ به‌تکامل‌رسیدن‌ و عالی‌بودن‌ آزاد می‌گذارد! راه‌ بدبودن‌، در هر زمینه‌ای‌ از جمله‌ موسیقی‌، در فرهنگ‌ اسلامی‌ مسدود است‌

اکنون‌ اگر بخواهیم‌ جایگاه‌ حقیقی‌ موسیقی‌ را در جهان‌ اسلام‌ مشخص‌ کرده‌، مورد بررسی‌ قرار دهیم‌، ضرورتاً باید همه‌ی‌ زیرمجموعه‌های‌ شناخته‌شده‌ در فرهنگ‌ اسلامی‌ را مبنا قرار دهیم‌ و در خصوص‌ شاکله‌های‌ آن‌ پژوهش‌ کنیم‌. اولین‌ تقسیم‌بندی‌ حقیقی‌ که‌ سایر جزئیات‌ و ممیزه‌ها را تحت‌الشعاع‌ قرار می‌دهد، تقسیم‌بندی‌ دوگانه‌ی‌ شریعت‌ و طریقت‌ است‌. گفتن‌ ندارد که‌ شریعت‌ و طریقت‌ از هم‌ جدا نیستند و تنها به‌ طور پیوسته‌ و به‌ صورت‌ مجموع‌ به‌ ظهور و بروز می‌رسند. اما روشن‌ است‌ که‌ هر یک‌ صاحب‌ ویژگی‌هایی‌ است‌ که‌ جدا از دیگری‌، به‌ رسمیت‌ شناخته‌ می‌شود

آن‌چه‌ عموماً در باور جامعه‌ی‌ اسلامی‌ حاکمیت‌ دارد، این‌ است‌ که‌ طریقت‌ اسلامی‌ بسیار آشکار به‌ موسیقی‌ اهمیت‌ می‌دهد و به‌ عنوان‌ رکن‌ مهمی‌ از رئوس‌ طریقت‌، روی‌ آن‌ حساب‌ می‌کند. در این‌ باور عمومی‌، چنین‌ تلقی‌ می‌شود که‌ شریعت‌ اسلامی‌ چندان‌ اهمیتی‌ برای‌ موسیقی‌ قائل‌ نیست‌ و حتی‌ به‌قوت‌ آن‌ را نفی‌ می‌کند. این‌ پندار شاید از آن‌جا ناشی‌ می‌شود که‌ افتاء در خصوص‌ منع‌ موسیقی‌ میان‌ همه‌ی‌ بزرگان‌ اهل‌ شریعت‌ و اهل‌ فتوا عمومیت‌ دارد. درحالی‌ که‌ ظاهراً اهل‌ طریقت‌ و بزرگان‌ عرفانی‌ هیچ‌ سخن‌ مشهور و آشکاری‌ در رد موسیقی‌ ندارند و حتی‌ به‌نوعی‌ در تأیید و اشاعه‌ی‌ آن‌ نیز کوشیده‌اند. این‌ پندار البته‌ کاملاً مصداق‌ دارد. امّا بخش‌ واقع‌بین‌ جوامع‌ اسلامی‌ می‌دانند که‌ عکس‌ آن‌ نیز مورد اشاره‌ قرار گرفته‌ است‌؛ یعنی‌ اهل‌ شریعت‌ بر اهمیت‌ و ارزش‌ موسیقی‌ صحّه‌ گذاشته‌ و اهل‌ طریقت‌ آرا و اقوال‌ آشکاری‌ را در ردّ و ذمّ آن‌ بر زبان‌ آورده‌اند

اگر جایگاه‌ موسیقی‌ در طریقت‌ و شریعت‌ مشخص‌ شود، روشن‌ است‌ که‌ به‌ طریق‌ اولی‌ جایگاه‌ آن‌ در کل‌ جهان‌ اسلام‌ شناخته‌ خواهد شد، زیرا فرهنگ‌ اسلامی‌ چیزی‌ جز مجموعه‌ی‌ طریقت‌ و شریعت‌ اسلامی‌ نیست‌

به‌ دلیل‌ اشتهار بیش‌تر ــ که‌ فقط‌ به‌ ظواهر مربوط‌ می‌شود و در اصل‌ هیچ‌ تفاوتی‌ نیست‌ ــ به‌ طریقت‌ اسلامی‌ در این‌ زمینه‌ تقدم‌ داده‌ می‌شود؛ هرچند آراء بزرگان‌ طریقت‌ در ذم‌ و نکوهش‌ موسیقی‌ نیز به‌موقع‌ و در زمان‌ مقتضی‌ مورد اشاره‌ قرار خواهد گرفت‌

یکی‌ از کاربردهای‌ موسیقی‌ در طریقت‌ به‌ مراسمی‌ اختصاص‌ دارد که‌ سماع‌ نامیده‌ می‌شود. در باب‌ سماع‌ و شرایط‌ و آداب‌ و رسوم‌ آن‌ مطالب‌ بسیاری‌ به‌ تفصیل‌ و اشباع‌ در متون‌ کهن‌ عرفانی‌ آمده‌ است‌، چندان‌ که‌ می‌توان‌ مجموعه‌ی‌ فصول‌ مربوط‌ به‌ سماع‌ در این‌ متون‌ را یک‌جا گردآوری‌ و در کتاب‌ مستقلی‌ منتشر کرد (مانند کتاب‌ سماع‌ در تصوف‌ تألیف‌ دکتر اسماعیل‌ حاکمی‌، چاپ‌ مؤسسه‌ی‌ انتشارات‌ و چاپ‌ دانشگاه‌ تهران‌، 1359)

مسلم‌ است‌ که‌ مقصود عرفا از سماع‌ همان‌ مبحث‌ موسیقی‌ است‌ که‌ در زبان‌ عربی‌ از آن‌ با عنوان‌ «غنا» یاد می‌شود و در فارسی‌ به‌ آن‌ موسیقی‌ می‌گویند. بنابراین‌، هرگونه‌ کارکرد و سودمندی‌ ویژه‌ای‌ که‌ از مبحث‌ سماع‌ نصیب‌ اهل‌ طریقت‌ شود، درواقع‌، عملکردی‌ است‌ که‌ موسیقی‌ را در بر می‌گیرد

همه‌ می‌دانند که‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ تکامل‌ شروطی‌ لازم‌ است‌ که‌ برای‌ دستیابی‌ به‌ آن‌ها باید تلاش‌ کرد، سلوکی‌ را پیمود و زحمتی‌ را متحمل‌ شد. یک‌ رباعی‌ از شیخ‌ فریدالدین‌ عطار نیشابوری‌ که‌ شرح‌حال‌ بسیاری‌ از عرفا را در کتاب‌ تذکره‌ الاولیا آورده‌ و سایر وارده‌های‌ غیبی‌ و عرفانی‌ را نیز در کتاب‌های‌ دیگر خویش‌ لحاظ‌ کرده‌ است‌، مؤدی‌ حقایق‌ بسیاری‌ در این‌ زمینه‌ است‌

گر مرد رهی‌، میان‌ خون‌ باید رفت‌      ازپای‌فتاده‌، سرنگون‌ باید رفت‌

تو پای‌ به‌ راه‌ در نه‌ و هیچ‌ مپرس‌       خود، راه‌ بگویدت‌ که‌ چون‌ باید رفت‌

چرا عطار می‌گوید «میان‌ خون‌ باید رفت‌»؟ چرا تأکید می‌کند که‌ «ازپای‌فتاده‌، سرنگون‌ باید رفت‌»؟ و چرا این‌ شرط‌ را می‌گذارد که‌ اگر «مرد رهی‌» می‌توانی‌ این‌ راه‌ را بپیمایی‌؟ پاسخ‌ روشن‌ است‌: او می‌خواهد نشان‌ دهد که‌ هر کسی‌ توانایی‌ پیمودن‌ این‌ راه‌ توان‌فرسا را ندارد و فقط‌ کسانی‌ که‌ اهل‌ مجاهده‌ باشند از این‌ توانایی‌ برخوردارند. پس‌ چون‌ این‌ راه‌ بسی‌ طاقت‌فرسا و به‌ دور از دسترسی‌ «اهل‌ کام‌ و ناز» است‌، باید وسایلی‌ برای‌ کمک‌ به‌ ره‌پو فراهم‌ آورد تا بتواند این‌ سختی‌ را تحمل‌ کند، چرا که‌ به‌ فرموده‌ی‌ حضرت‌ لسان‌الغیب‌

اهل‌ کام ‌و ناز را درکوی‌ رندی‌ راه‌ نیست/ رهروی‌ باید، جهان‌سوزی‌، نه‌خامی‌ بی‌غمی‌

و یا همچنین‌ به‌ فرموده‌ی‌ او

نازپرورد تنعم‌ نبرد راه‌ به‌ دوست‌               عاشقی‌ شیوه‌ی‌ زندان‌ بلاکش‌ باشد

یکی‌ از این‌ وسایلِ کمک‌کننده‌، موسیقی‌ است‌. زیرا موسیقی‌، برخلاف‌ شهرتی‌ که‌ به‌ عنوان‌ لهوولعب‌ دارد و از این‌ منظر در رده‌ی‌ آلات‌ فسق‌وفجور شناخته‌ می‌شود، می‌تواند شنونده‌اش‌ را در مسیر تکامل‌ عرفانی‌ مددکار باشد و او را به‌ استعلا برساند. شرح‌ این‌ روند، البته‌ به‌ بحثی‌ مستوفا و متوسع‌ نیاز دارد، اما آن‌چه‌ به‌ اختصار توان‌ گفت‌ این‌ است‌ که‌ موسیقی‌، مشروط‌ بر آن‌ که‌ مبتذل‌ نباشد، می‌تواند جانشینی‌ برای‌ «گفت‌وگوی‌ درونی‌» سالک‌ باشد و به‌ او تمرکز دهد. می‌دانیم‌ که‌ یکی‌ از آفات‌ تکامل‌ شخصی‌، روند مستمر و غیرقابل‌تخطی مناظره‌ی‌ درونی‌ است‌، زیرا موجب‌ می‌شود که‌ شخص‌ ــ زمانی‌ که‌ تنهاست‌ ــ با خود گفت‌وگو کند و آسمان‌وریسمان‌ را به‌ هم‌ ببافد. این‌ مناظره‌ موجب‌ آشفتگی‌ ذهن‌ می‌شود و سالک‌ را از دستیابی‌ به‌ تمرکز و مراقبه‌ که‌ اساس‌ هر نظام‌ معنوی‌ و عرفانی‌ است‌، باز می‌دارد. گوش‌فرادادن‌ به‌ موسیقی‌، موقتاً این‌ گفت‌وگوی‌ مداوم‌ را بر هم‌ می‌زند و آن‌ را مختل‌ می‌کند. در این‌ حالت‌، شنونده‌ ناگزیر بر روی‌ موسیقی‌ تمرکز می‌کند و تنها کاری‌ که‌ می‌کند گوش‌فرادادن‌ به‌ آن‌ است‌. شخص‌ می‌تواند بارها و بارها در مقام‌ شنونده‌، به‌ موسیقی‌ خوب‌ و ارزشمند گوش‌ فرادهد و قدرت‌ تمرکز خود را تقویت‌ کند

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >